eitaa logo
نردبان صعود
220 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
50 فایل
😎🌦طلبه مشهدی و خادم القرآن با جمعی از رفقای دانشگاهی ایم که طلبه شدیم... ✔️خاطراتم از تبلیغ ✔️روایات ناب و خواندنی ✔️نکات زیبا و کاربردی از قرآن و ... ♨️در قالب های متنوع ⭕️ انتقاد، پیشنهاد، سوال در خدمتیم. 👇 @velayat_1
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 🌹🌹ولایت علی ابن ابیطالب علیه السلام ✍️علامه طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان) نقل کرد: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزاعلی آقا قاضی» می‌گفت: در نجف اشرف، در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای افندی‌ها (سنی‌های دولت عثمانی) فوت کرد. 😭این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجّه و ناله می‌کرد و عمیقاً ناراحت بود و با تشییع‌کنندگان، تا کنار قبر او آمد و آن‌قدر گریه و ناله کرد که همه‌ی حاضران به گریه افتادند. هنگامی ‌که جنازه‌ی مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‌زد: «من از مادرم جدا نمی‌شوم.»😱 هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد، دیدند اگر بخواهند با اجبار، دختر را از مادر جدا کنند ممکن است جانش به خطر بیفتد، 😔سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم در کنار پیکر مادر، در قبر بماند، ولی روی قبر را با خاک نپوشانند، بلکه با تخته بپوشانند و دریچه‌ای بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن بیرون آید.😱😱 دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردای آن شب آمدند و سرپوش را برداشتند، تا ببینند بر سر دختر چه آمده است؟ دیدند تمام موهای سر او، سفید شده است.😨😨 پرسیدند: چرا این‌طور شده‌ای؟ در پاسخ گفت: شب کنار جنازه‌ی مادرم در قبر خوابیدم ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقاید مادرم شدند 🤔و او جواب می‌داد، سؤال از توحید نمودند جواب درست داد، سؤال از نبوّت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من، محمّد بن عبدالله(ص) است، تا این که پرسیدند: «امام تو کیست؟»😲 آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود، گفت: «لَستُ لَها بِاِمامٍ»؛ ✋«من امام او نیستم» (آن مرد محترم، امام علی(ع) بود). در این هنگام، آن دو فرشته، چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به ‌سوی آسمان زبانه کشید، من بر اثر وحشت و ترس زیاد، به این وضع که می‌بینید (که همه‌ی موهای سرم سفید شده) درآمدم.😱 🌹مرحوم قاضی می‌فرمود: چون تمام افراد طایفه‌ی آن دختر در مذهب اهل تسنّن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیّع، تطبیق می‌کرد) و خود آن دختر، جلوتر از آن‌ها به مذهب تشیع گروید.🌹 📚علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج 3 📡مارا دنبال کنید در 👈👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1948975268C5a01eb164a
✍️ بنده او هستم ✨ 🔹شيخ كلينى (ره) از محمّد بن حسن بن عماد روايت مى‌كند كه گفت: من در حضور على بن جعفر (عموى امام رضا عليه السّلام) در مدينه نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، نزد او مى‌رفتم و احاديثى را كه از برادرش امام كاظم عليه السّلام شنيده بود، مى‌فرمود و من مى‌نوشتم، (و شاگرد او بودم) . 🔸در اين هنگام ناگاه ديدم ابو جعفر (حضرت جواد عليه السّلام در سنين كودكى) در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر او وارد شد. 🔹على بن جعفر [با آن سنّ و سال]تا حضرت جواد عليه السّلام را ديد، شتابان برخاست با پاى برهنه و بدون رداء، به سوى حضرت جواد عليه السّلام رفت و دست او را بوسيد، و احترام شايان به او نمود. 🔸حضرت جواد عليه السّلام به او فرمود: «اى عمو بنشين، خدا تو را رحمت كند» . 🔹على بن جعفر گفت: «اى آقاى من، چگونه بنشينم، با اينكه تو ايستاده‌اى؟» . 🔸هنگامى كه على بن جعفر (ع) به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش، او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموى پدر او (حضرت جواد عليه السّلام) هستى، در عين حال اين گونه در برابر او كوچكى مى‌كنى (و دستش را مى‌بوسى) و. . . ؟» .🤔 🔹على بن جعفر گفت: ساكت باشيد، آنگاه ريش خود را به دست گرفت و گفت: اذا كان اللّه عزّ و جلّ لم يؤهّل هذا الشّيبة، و اهّل هذا الفتى، و وضعه حيث وضعه، انكر فضله، نعوذ باللّٰه ممّا تقولون، بل انا له عبد 👌👌«اگر خداوند اين ريش سفيد را شايستۀ(امامت) ندانست، و اين كودك را شايسته دانست و به او چنان مقامى داد، من فضيلت او را انكار كنم، پناه به خدا از سخن شما، من بندۀ او هستم». علیه السلام 📚 اصول كافى، ج 1، ص 332 ما را دنبال کنید در 👈👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1948975268C5a01eb164a