دستم اتفاقی روی نوحهای آشنا خورد و بین الحرمینی ک آرزویش در دلم سنگینی میکرد را به چشم خود، به چشم گریانِ ذوق زدهی خود توصیف میکند. بیا و "به خونه برگردیم" این خانه کجاست که بعد از این همه عمر نرسیدهام و صاحب خانه کیست که نمیگذارد بیایم و لب روی ضریحی ک بوی نبضِ تنِ بی سرش را میدهد بگذرام؟ "خونه آغوش حسینه مگه نه؟"
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
این حسین کیست که تناقضها رقم میزند، این چه تناقضیست در تاریخ که شاعران از بیانش عاجز و گریان اند؟
این تناقض...
این تناقض تا ابد شیرینترین مرثیه است
سر ترین آقای عالم را خدا بی سر گذاشت...
اما، چرا نمیرسم؟چرا به خاکهای مسیر نمیرسم تا کفشهایم را از پا جدا کنم و با تمام زمزمههای زیر لبم به تو برسم؟ چرا نمیرسم؟
چرا در خیالاتم به بین الحرمین نمیرسم؟ " منِ ویرونه اربعین میرسم خونه" بگذار برسم.. دلم پر است و میخواهم مثل هر شب که در هوای سرد حرم تو قدم میزنم ، بیایم و گریه هایم را ببینی و آخرسر حرفهایم را بگویم، اما تمام حرف هایم، تمام گریهها و هق هق کردن هایم فدای یک نخ چادر مادر تو...
فدای یک نخ چادر زینب..
فدای یک تار موی رقیه..
فدای یک نیمه مشتِ علی اصغر از خاک کربلایت...
بگذار برسم، بگذار به خانه برگردم و برسم که دلام خیمه و هیئتهای آتش گرفتهات را میخواهد...
که گفته هوا فقط در روز عاشورا بوی حسین میگرد؟ پس چرا من هر روز بوی چای عراقی را سر میکشم و چشمانم را میبندم و کیف ام را به دوش میاندازم؟ نرسیدن های من در خیالم هیچ، پس چرا این خیال من به تو نمیرسد؟؟ "برم نگردونی هیئتت برام بهشته بخدا""آرزومی تو، یا حسین آبرومی تو...""بی تو غم دارم، یا حسین تو رو کم دارم" یا حسین تو رو کم دارم...
حسین جان، ارباب من... پس من چی؟ من؟
"یه آرزو دارم پدرم به کربلا پاش برسه" گناهانم را هر بار میشمرم و دلتنگتر لبخندی به تمام کسانی که راهیاند میزنم و زیر لب نوش جانی میگویم و هر بار جا میمانم.. عیبی ندارد..
عیبی ندارد یه روزی منو میبرین پیش خودتون، میزارین هر چی میخوام نوحه بشنوم و زار بزنم و سینه بزنم.. برای گلوی علی اصغر سینه بزنم، برای تکان تکان خوردن های رقیه سینه بزنم، برای کشیده شدن های زینب سینه بزنم، برای نگاهها و زخم مادرت سینه بزنم. میزاری هر بار بجای التماس دعا گفتنها ، محتاج دعا هی بگم هی بگم.. اصلا نه! نه نه بین خودم و خودتون
حسین جان بین خودم و خودتون "هر دفعه زمین خوردم ، هیچکی نبود الا تو"
آقا جان منو ک صدا خواهی زد منم یه روزی وصل به ضریح و نور قرمز حرم و پرچم ها خواهم شد ک نتونن برم گردونن
اما بزار همونجا بمیرم.. آقا جان بزار تو حرم عباس، پارهِ تن تو جان بدم و دیگه برم نگردونن "دنیا به چه دردی میخوره وقتی نمیزاره برم زیارت؟"
"دنیا به چه دردی میخوره وقتی گناه نمیزاره چشام بباره" آقا جان این کاغذ هایی ک سیاه میشن و اشک هایی که مییریزن و صدای هق هقی ک از اتاقم بیرون نمیرن رو کی جواب میده؟ ولی "میشه بیشتر پیشت باشم؟"
آقا جان من مینویسم و مینویسم و کس نمی شنود و بین من و شما.. بین من و شما تمام عشقی ک در نوحه ها میشنوم و تمام بدنی که میلرزد.. بین من و شما تمام عشقی ک کس نمیفهمد و گریه هایی ک بدون پروا ریخته میشوند و نمیترسم..
و "همین روزاس ک زائر شم"
بیا یکم غرق شویم در این ماه، بیا یکم بریم حرم"تو اصلا حرم تو " "آقا جنس غم تو ""هوای کربلات استثنائه" بیا یکم بریم حرم با همون نور قرمز سینه بزنیم و با یه حالی برگردیم ک فقط خود آقا بخرن!.. "کی مثل تو هوای نوکر هاش رو داره؟" ولی یکم گریه، تو خونه خودت، تو خونه اربابی ک نمیزاره غم به دل تو باشه و کار تو گیر باشه...
قبوله خودخواهی دارم اما التماس دعا هام زیادی شدن.. بزارین یک بار هم که شده برم پیش سقا و اجازه اومدنم رو بگیرم و با شرمساری ، با سر پایین بیام سمتتون و .. "تو با همه فرق داری" آقا جان...
به ساحل کشتی نجات ، یاس کبود ببخش اقا؛ گاه جسارت کردم و در خیالاتم در حرم شما قدم زدم و کمی گریه کردم..
گاه جسارت کردم و تا حرم شما ،پیاده آمدم و سلامی دادم و برگشتم...
بابت تک تک شرمندگی هایم از شما شرمنده ام...
آقا شرمنده ام ک مدام شرمنده ام.
نوش جانش بشود هر ک حرم رفت،
حسین! خودمانیم ولی گاه حسادت کردم :)...
#نامهایبهاو
🏴🏴🏴🏴🏴
@nardehban
آقایِ اباعبدالله الحسین (ع)
آقای عالمین!
تمامِ تار و پود قلبِ گنهکارم ، احساس شرمندگی میکند . شرمنده تر از حر بن يزيد ریاحی که کفش ها را بر گردن آویخت و سرشکسته
به سوی شما آمد ...
سَیدُ الشهدا
شهیدِ راهِ حق!
آقای من..
گاهی با خود فکر میکنم
چگونه به سمت شما بازگردم ؟
چگونه بارِ گناهانم را برگردنِ شکسته ام
بیاویزم و به سمت لشکرتان حرکت کنم ؟
جایی برای این عبدِ ضعیفِ خطاکار
در میان آغوش شما وجود دارد ؟
یا حسین!
ای غریب ترین شهیدِ راهِ دین و حقیقت
نگاه کن.
نگاه کن و ببین ...
سر تا پایم ، بانگِ پشیمانی به سر داده اند..
چشم هایم زار میزنند و نالهی العفو لحظهای رهایشان نمیکند..
خاک تمام عالم بر سر این نوکرِ دل خسته!
برای تمام آن روزهایی که به جای دیدنِ حقیقت وجودی شما ، این دنیای تباه را به نظاره نشست!
ای کسی که
از پدر و مادرم بیشتر میخواهمش ..
ای کسی که
تمامِ جان را به فدایش میکنم ...
قسم به این شب های تاریکِ دلتنگی
قسم به این روزهای داغ فراق و دوری
من تاب و تحمل ندارم
قدر هزار سالِ نوری ، با خود گناه آورده ام
تا به جای آن از شما محبت بگیرم ...
ای غریب ترین خوبِ عالم
ای نزدیک ترینِ آدمیان به خدا
میشود همانند حر ، منِ دلشکسته را هم
برای سربازی در رکاب خود بپذیرید ؟
میشود آخر دفترِ مشقِ پرغلطِ زندگانیِ ام
را با امضای شهادت به پایان برسانید ؟
یاحسین ع
ای پدرِ مهربانِ تمامِ بندگانِ خدا
یا اباعبدالله
دستم را بگیر و بگذار دل را رها کنم
از محبت به دنیا و وابستگی ها
تا برسم به شما و راهِ حق و حقیقت.
دلبسته ام کن به شیرین ترینِ لذت ها
به مرگِ در جنگ .
مبارزِ راه حسین بن علی ع
سربازِ شهید :))
انشاءالله..
#نامهایبهاو
نمیدانم
دلم گریه نمیخواهد
سکوت نمیخواهد
جمع و تنهایی و حرکت و حرف زدن نمیخواهد
دلم، خوب شدن نمیخواهد..
نمیدانم
کمی بی تاب شدم
کمی مضطربم
کمی بی قرارم..
نمیدانم ؛ دنبال چیزی میگردم اما
هیچ جا نیست ولی
در همه جا حسش میکنم
نمیدانم ؛ انگار در دنیای ریاضی
دنبال عدد میگردم
نمیدانم ؛ انگار در دنیای ادبیات
دنبال کلمه میگردم
نمیدانم ؛ انگار در مردم
دنبال بشر میگردم.
معذرت بابت بی پروایی
اما انگار در کربلا
دنبال نیزه ی آغشته به خون حسین میگردم..
انگار در تشت طلایی در کاخ
دنبال سری بی تن میگردم..
انگار در خیمه های سوخته
دنبال دخترهایی تشنه و گریان میگردم..
انگار در میدان نبرد
دنبال نفس کشیدن هایی مظلومانه میگردم..
انگار در میان قرمزپوشان
دنبال جنگجویی سبزپوش میگردم
انگار در زیر خاک تازه کنده شده
دنبال بچگی میگردم
انگار در طلوع خدا
دنبال تاریکی میگردم..
نمیدانم
انگار دنبال حسینی میگردم که
حرفهایم را شنیده..
#نامهایبهاو
🏴🏴🏴🏴
@nardehban