eitaa logo
نشریه نارنج|Narenj Journal
145 دنبال‌کننده
198 عکس
67 ویدیو
10 فایل
•|فصل‌نامه فرهنگی، سیاسی و علمی نارنج •|نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی کاشان •|ارتباط با ادمین: @naranj_journal_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم: آقای رئیسی، چرا تیم رسانه‌ای شما اینقدر ضعیفه؟ اینقدر کارهای بزرگ انجام می‌دهید و مردم متوجه نمی‌شوند. اینطور باشه دور بعد رأی نمی‌آورید. نگاهی به من انداخت و گفتند: بخوام رسانه رو قوی کنم باید مرتب از خودم تعریف کنم و کار خوبی نیست. اما برای دور بعد نام من رو توی نامزدها نخواهی دید. باتعجب گفتم چرا؟ گفت: وقتی آمدیم اوضاع کشور واقعا بحرانی بود و خدا لطف کرد شرایط بهتر شد و کشور از لبه پرتگاه دور شد، الان دیگه هرکی رئیس جمهور بشه مشکلی نخواهد داشت. 📚کتابِ "رئیسی روحانی بود" • کاری از گروه شهید هادی ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
📚 ✨️ -اسمش را می‌گذارم عباس، یعنی شیر بیشه و کنیه‌اش می‌شود اباالفضل. فاطمه با خجالت گفت: حالا که برای پسرم اسم زیبایی تعیین کردید، خواهش میکنم اسمی هم برای من انتخاب کنید. -مگر از اسم فاطمه راضی نیستی؟ +هستم مولای من، اما... اما... -اما چه؟ +احساس می‌کنم هروقت که مرا به اسم صدا می‌زنند، شما و فرزندان بهشتی‌تان متاثر می‌شوید. می‌دانم که شما را به‌یاد دردانه‌ی رسول‌الله می‌اندازد. همچنین نام مادر بزرگوارتان. پس خواهش میکنم نام مرا تغییر دهید. مولا علی(ع) عباس را به‌سینه چسباند و گفت: -از حالا تو "ام‌البنین" هستی، یعنی مادر پسران. مادر پسران فاطمه‌ی زهرا(س) و مادر عباس و سه‌پسری که به‌دنیا می‌آوری. 📚برگرفته از کتابِ "برادر من تویی" نوشته داوود امیریان 🖤 ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
1.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-اگر قرار بود تمام زیبایی‌ها و کمالات انسانی در یک شخص تبلور یابد هر آینه در سیمای فاطمه پا به گیتی می‌گذاشت. 📚برشی از کتاب "فاطمه علی است" ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
سروصداها خواب را از چشمم پراند. بلند شدم نشستم. سرتاپایم زیر خاک بود. بقیه هم دست‌ کمی از من نداشتند. یاد غزوه ذوالعُشَیره افتادم. آن روز هم با عمار، روی خاک‌های نرم خوابیده بودیم. - ابوتراب! پاشو. پیامبر خاک‌ها را از روی لباسم پس زدند. همان روز بود که کنیه «ابوتراب» را به من دادند. ابوتراب به دلم نشست... بعد از آن هرکس با این اسم صدایم می‌زد، خوشحال می‌شدم. 📚بخشی از کتاب حیدر اثر آزاده اسکندری ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
📚 ✨️ بیرون از مسجد حسین و عباس از کوچه‌های خلوت راهی منزل امام حسن شدند. عباس مثل همیشه با کمی فاصله عقب‌تر از حسین قدم برمی‌داشت. حسین دست عباس را گرفت. با مهر و محبت پنجه‌ قدرتمند عباس را فشار داد و گفت: - معلم خوبی هستی برادر. پس از نماز حواسم بود که چگونه آهنگین و دلنشین شاگردانت را مسحور کلام خود کرده بودی. عباس لبخند زد و سر پایین انداخت. حسین آه کشید و گفت: - وقتی صحبت می‌کنی انگار پدرم امیرالمؤمنین است که در حال سخن است. تو در خُلق‌وخو و رفتار و سخن شبیه‌ترین شخص به پدرمان هستی... عباس گفت: من خاک پای آن بزرگوار هم نمی‌شوم همگان تصدیق می‌کنند این شما و مولايم حسن مجتبی هستید که هم به رسول‌الله شباهت دارید و هم به پدرمان علی مرتضی. - و تو هم عزیز پدرمان بودی عباس:) 📚برگرفته از کتابِ "برادر من تویی" نوشته داوود امیریان ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
'...من خدا، اسلام و امام را به خاطر باور قلبی که به شوهرم داشتم پذیرفته بودم. کف دست راستم را مثل ایرانی‌ها روی قلبم گذاشتم، زل زدم به ضریح و آهسته گفتم: «امام هشتم، سلام.» و از امام رضا خواستم که نور ایمان را بر قلبم بتاباند... ' -مهاجر سرزمین آفتاب ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
📚 حتی لازم نبود از او بپرسم این دینی که مردم را گاهی به پیکار و گاهی به گرامی‌داشت مردگان فرامی‌خواند، مبادا در ژرفای خود سرِ مرگ دارد و بیشتر به شهادت می‌اندیشد تا پیروزی. می‌دانستم که جواب خواهم شنید: «شما غربی‌ها به مرگ می‌اندیشید، از او می‌خواهید که از زندگی جدایتان کند. او به شما درس ترک و تسلیم می‌دهد. ما به مردگان می‌اندیشیم زیرا به پیوندمان می‌دهند. ما دست به سوی مردگان دراز می‌کنیم تا ما را به وظیفهٔ همیشگی پیوند دهند. مردگان با ما از وظیفهٔ و از پیکاری که اسباب او را فراهم می‌آورد سخن می‌گویند.» 📚ایرانی‌ها چه رویایی در سر دارند؟ از میشل فوکو _"صفحه ۲۹" خدا رحمت کند شهید طهرانچی را... ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------
📚 آه، آه بانوی مهربان من، خدا مرا ببخشد. آیا شما می‌پندارید که من بر تقدیر عباسم می‌گریم؟ ای کاش ده فرزند چون عباس می‌داشتم و آنها را می‌پروردم تا بلاگردان و پیش مرگ وجود نازنین حسین باشند. اگرچه دیدن رنج و داغ فرزند، بر هر مادری ناگوار است ولی کدام مادر با دیدن تنهایی و مصیبت پاره تن فاطمه زهرا و جگرگوشه پیامبر خدا، می‌تواند به فرزند خود بیاندیشد؟ آری بانو، من بر تنهایی و مظلومیت حسین می‌گریم و بر پسرم عباس مباهات می‌کنم که تا او زنده است، حسین تنها نیست. آنگاه در حالی که می‌کوشید گریه راه کلامش را نبندد، گفت: این امید هست که فرزندم در آخرین لحظات زندگی، سر بر زانو یا سینه فرزند رسول خدا بگذارد، اما آیا کسی هست که در واپسین لحظات، حسین غریب و تنها را در آغوش بگیرد؟ 📚ماه به روایت آه نوشته‌ی ابوالفضل زرویی نصرآباد ------------------------------------ •| @narenj_journal  🍊 •| نارنج در اینستاگرام، تلگرام و ایتا ------------------------------------