eitaa logo
دختران زینبے
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
34 فایل
- بسم‌اللّٰھ🌿! بہه تجمع زینبیون خــوش‌اومـدے‌ خواهرم🌱✨🙂 متولد شده در:1401/10/27 https://harfeto.timefriend.net/17336720744540 لینک ناشناسمون مطلبی چیزی بگوشیم! لینک کانالمون: @nargsiip شـرایـط ↯ https://eitaa.com/zxbnsh ڪپے مطلب با ذکر صلوات ازاده
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبے
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_هفتاد_و_ششم فردا صبح ، در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خان
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 صدای « این گل پرپر از کجا آمده » نزدیک تر می شد ... سعی کردم احساساتم را کنترل کنم . می خواستم واقعا آن اشکی که داخل قبر میریزم ، اشک بر روضه امام حسین علیه السلام باشد نه اشک از دست دادن محمدحسین! هرچه روضه به ذهنم می رسید ، می خواندم و گریه می کردم .. دست و پاهایم کرخت شده بود و نمی توانستم تکان بخورم 😭 یاد روز خواستگاری افتادم که پاهایم خواب رفته بود و به من می گفت : « شما زودتر برو بیرون! » نگاهی به قبر انداختم ، باید میرفتم . فقط صداهای درهم و برهمی می شنیدم که از من می خواستند بروم بالا اما نمی توانستم .. تازه داشت گرم میشد ، دایی ام آمد و به زور من را برد بیرون!😭 مو به مو همه وصیت هایش را انجام داده بودم .. درست مثل همان بازی ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه زاری با کسی صحبت کنم .. اقایی رفت پایین قبر .. در تابوت را باز کردند . وداع برایم سخت بود ، ولی دل کندن سخت تر😭😭 چشم هایش کامل بسته نمیشد .‌ می بستند ، دوباره باز می شد! وقتی بدن را فرستادند در سراشیبی قبر ، پاهایم بی حس شد. کنار قبر زانو زدم ، همه جانم را آوردم در دهانم که به آن آقا حالی کنم که با او کار دارم ... از داخل کیفم لباس مشکی اش را بیرون آوردم ، همان که محرم ها می پوشید . چفیه مشکی هم بود . صدایم می لرزید ، به آن آقا گفتم : « این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش! » خدا خیرش بدهد ، در آن قیامت ، با وسواس پیراهن را کشید روی تنش وچفیه را انداخت دور گردنش... فقط مانده بود یک کار دیگر .. به آن آقا گفتم : « شهید می خواست براش سينه بزنم . شما میتونید ؟ » بغضش ترکید . دست و پایش را گم کرده بود ، نمی توانست حرف بزند . چند دفعه زد روی سینه اش ... بهش گفتم : « نوحه هم بخونید!» برگشت نگاهم کرد ، صورتش خیس خیس بود .. نمیدانم اشک بود یا آب باران . پرسید : « چی بخونم؟! » گفتم : « هرچی به زبونتون اومد!» گفت : « خودت بگو!» نفسم بالا نمی آمد . انگار یکی دست انداخته بود و گلویم را فشار میداد😣 خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم ، گفتم : « از حرم تا قتلگه زینب صدامیزد حسین / دست و پا میزد حسین زينب صدا میزد حسین!» سینه میزد برای محمد حسین و شانه هایش تکان می خورد . برگشت . با اشاره به من فهماند که: « همه را انجام دادم ! » خیالم راحت شد که پیش پای ارباب ، تازه سینه زده بود ..😭😭 ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
💠رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند : 🔸چون آخر شب فرا رسد، خداوند سبحان می‌فرمايد: ❓آيا دعا كننده‌ای هست تا اجابتش کنم ؟ ❓ آيا خواهنده‌ای هست تا خواسته‌هایش را بدهم ؟ ❓ آيا استغفار کننده‌ای هست تا او را بيامرزم ؟ ❓ آيا توبه كننده‌ای هست تا توبه‌اش را بپذيرم ؟ 📚 بحارالانوار،ج۸۷،ص۱۶۷ ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
🍂به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون و مکان چشم به راه... 🍂سال‌ها می‌رود و حرف دل من این است تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی روح شهدای عزیزمون، مخصوصاً شهید گرانقدر،شهید محمد حسین محمد خوانی ۵ شاخه گل صلوات هدیه کنیم🌸💚 محمد خانی_ ملقب به عمار حلب ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی 🔸بلال حبشی مؤذّن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم سیاه بود و هم مخارج بعضی حروف مثل شین را نداشت و لذا در اذان به جای اَشهَدُ می‎گفت اَسهَدُ. بعضی اهل ظاهر و مقدّس‎مآب‎ها دائم نق می‎زدند که این برده‎ی سیاه چه کسی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم او را مؤذّن کرده‎اند؛ نه تجویدش صحیح است و نه شأن و مقامی ‎دارد. بالأخره آن‌قدر گفتند تا اینکه یک شب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنها فرمودند:  خودتان می‎دانید. اگر می‎خواهید، مؤذّن را عوض کنید . آنها هم به بلال گفتند فردا صبح تو اذان نگو. امّا آن شب بسیار طولانی شد و هر چه مردم منتظر ماندند که فجر طالع شود و نماز صبح را بخوانند، همچنان تاریکی همه‎جا را گرفته بود. بالأخره صبرشان لبریز شد و خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رسیدند و عرض کردند چرا امشب صبح نمی‎شود؟ حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: برای اینکه بلال را رنجانده‎اید. تا بلال اذان نگوید، فجر طالع نخواهد شد. این بود که به ناچار به مؤذّن بودن بلال تن دادند و از او درخواست کردند که برای گفتن اذان به مسجد بیاید و بالأخره فجر طالع شد. 🔸آنچه نزد خداوند ارزشمند است، صدق و صفای باطن است، نه مقامات علمی ‎و شئون اجتماعی و ظواهر عبادی و تقدّس‎مآبی. خدا حامی ‎صدق و صادقین است. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌