eitaa logo
دختران زینبے
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
34 فایل
- بسم‌اللّٰھ🌿! بہه تجمع زینبیون خــوش‌اومـدے‌ خواهرم🌱✨🙂 متولد شده در:1401/10/27 https://harfeto.timefriend.net/17336720744540 لینک ناشناسمون مطلبی چیزی بگوشیم! لینک کانالمون: @nargsiip شـرایـط ↯ https://eitaa.com/zxbnsh ڪپے مطلب با ذکر صلوات ازاده
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبے
_
-‹ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خاتَِمَ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْمُرْسَلِينَ. › «🥺✨» @nargsiip
♥️"
دختران زینبے
♥️"
عرشیان‌امروززمین‌رالاله‌باران‌می‌کنند ، خاک‌راخوشبوتراززلف‌نگاران‌می‌کنند . . آفرینش‌فیض‌ازدیداراحمدمی‌برد ؛ کعبه‌امشب‌سجده‌برخاک‌محمدمی‌برد♥️ میلاد پیامبر(ص) مبارک! «🥺✨» @nargsiip
♥️🕊✨
دختران زینبے
خورشید،‌محمد‌است‌و‌صادق‌ماه‌است خورشید‌همیشه‌با‌‌قمر‌همراه‌است یعنی‌که‌ولادت‌امامِ‌صادق در‌روز‌ولادت‌رسول‌الله‌است! «🥺✨» @nargsiip
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوجوون ها، دانش آموزا، دانشجوها، سربازای حضرت، این کلیپ برای شماست چقدرزیباگفت حاج مهدی رسولی طوری درس بخونید امام زمانمون که اومد برید بگید: آقا‼️کدوم کار روی زمین مونده؟؟؟ 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢زیارت ائمه بقیع علیهم السلام در روز سه‌شنبه 🔸خواندن این زیارت نامه فقط یک دقیقه زمان می‌برد . ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
🌱ای رهبر انس و جان تو را می جویم... ای دلبر بی نشان تو را می جویم... 🌱در مسجد سهله گر ندیدم رخ تو... در مسجد جمکران تو را می جویم... ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی هنوز به درب برقی نرسیده‌ای، می‌بینی بسته است، ولی همین که به آن نزدیک می شوی، باز می شود. برای درب هیچ تفاوتی نمی‌کند چه کسی هستی و از کجا می‌آیی، کوچک هستی یا بزرگ، سفیدی یا سیاه، پاک هستی یا آلوده، بلکه هر چه باشی به روی تو گشوده می شود. 🔹درگاه و دستگاه خداوند نیز چنین است، هر چه باشی و هر که باشی تو را می‌پذیرد. (علیه‌السلام) هم مثل خداوند رفتار می کند، یعنی هر کسی که به او رو کند او را می‌پذیرد و آغوش خود را به روی او می‌گشاید. هر کسی که به اهل بیت(علیهم السلام) روی آورد، حتی اگر در حق آنان جفا شده باشد، باز هم او را می پذیرند. ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
دختران زینبے
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌قسمت ۶ او با لبخندی فاتحانه خبر داد...
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۷ _برا من فرقی نداره! بالاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر میکنی میشه شروع کرد، من آماده‌ام! برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم.. که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید _حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟ شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم _بلیط بگیر! از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه ها ذوق کرد _نازنین! همه آرزوم این بود که تو این مبارزه تو هم کنارم باشی! سقوط بشّار اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به تن به این همراهی داده‌ام.. که همان اندک عدالتخواهی ام را عَلم کردم _اگه قراره این خیزش آخر به برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام! و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از تهران فقط چند روز باشد... که ششم فروردین در فرودگاه اردن بودیم. از فرودگاه اردن تا مرز سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم... 🔥سعد🔥 گفته بود اهل استان درعا است.. و خیال می کردم به هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده... و با سرعت به سمت میدان پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم... من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد.. و میدیدم از آشوب شهر... ادامه دارد.... ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
دختران زینبے
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۷ _برا من فرقی نداره! بالاخره یه
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۸ میدیدم از شهر میبرد... در انتهای کوچه ای خاکی و خلوت مقابل خانه ای رسیدیدم و به خانه پدرش آمده ایم... که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد.. و با خونسردی توضیح داد _امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه! در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند.. و میخواستم همچنان باشم که آهسته پرسیدم _خب چرا نمیریم خونه خودتون؟ بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم.. که دستش را کشیدم و اعتراض کردم _اینجا کجاس منو اوردی؟ به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم.. و من نمیتوانستم اینهمه خودسری اش را کنم که از کوره در رفتم.. _اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه بگیر! من اینجا نمیام! نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید _تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو میزنن و آدم ! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟ بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم.. و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانه هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد _نازنین! بذار کاری که صالح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی! و هنوز عاشقانه اش به آخر نرسیده، در خانه باز شد... مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز چهارشنبه :🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 اََللّهُمَّ احْرُسْنا بِعَیْنِکَ الَّتی لا تَنامُ، وَ رُکْنِکَ الَّذی لا یُرامُ وَ بِأَسْمائِکَ الْعِظامِ وَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاحْفَظْ عَلَیْنا مالَوْ حَفِظَهُ غَیْرُکَ ضاعَ، وَاسْتُرْ عَلَیْنا ما لَوْ سَتَرهُ غَیْرُکَ شاعَ . وَاجْعَلْ کُلَّ ذلِکَ لَنا مِطْواعَاً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ، قَرِیبٌ مُجیبٌ . خداوندا! با چشمانت که آن ها را خوابی نیست و با رکن ستونت که آن را کژی و سستی نیست و با اسماء و نامهای عظیمت ما را حفظ فرما و بر محمد و آل محمد درود فرست، و آن را برای ما حفظ فرما که غیر تو اگر بر حفظ آن قیام کند، تباهش می کند، و آن را از ما بپوشان که اگر غیر تو بخواهد مستورش کند، افشایش می کند و تمام این امور را سبب فرمانبرداری مان از خودت قرار ده که تو شنونده دعایی و به ما نزدیکی و اجابت کننده دعائی .  🌹دعای روز چهارشنبه حضرت فاطمه زهرا علیها سلام🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 🌷دعای غریق🌷 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیم یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌹 تا نیای گره از کار بشروانشود
بسم الله الرحمن الرحیم ⏪• اینکه دوستت دارم، به دردم نمی‌خورد! • اینکه دوستت دارم و دلم برایت تنگ نمی‌شود! • اینکه دوستت دارم و اصلاً سعی نمی‌کنم بدستت بیاورم! ⏪دوست داشتن آنجایی مؤثر می‌افتد، که مرا چنان با تو آمیخته کند که وقتی کسی مرا می‌بیند بگوید او از امّت محمّد «صلی الله علیه واله والسلم » است! شبیه اوست: مهربان/ دستگیر / عاشق / عیب‌پوش / پناه دهنده و .... ⏪※ و خداوند قبل از تولدم، چشم‌انداز نهایی مرا مشخص کرد، و فقــط تو را در قرآن «الگوی نیکو» معرفی نمود ( و لکم فی رسول‌الله أسوه حسنه). تا بگذارمت جلوی چشمانم، و در پی تو براه بیفتم به سمت مقصد تکاملم! ※ آنجا که دیگر از نگاه خدا، میرسم به « قلب سلیم» ⏩ قلبی که دیگر چیزی جز خدا مطلوبش نیست! و چیزی جز خوشحالی او خوشحالش نمی‌کند! آنجا که مایه‌ی مباهات پیامبرم باشم ! راه زیادی در پیش است و تلاش زیادی هم می‌خواهد! اللهم عجل لولیک الفرج 🤲❤️ ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱اى کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان تو و سفره احسان تو بودم... 🌱اى گنبد عشق ، منِ خسته دل اى کاش چون کفتر پربسته ایوان تو بودم ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
💢زیارت امام موسی کاظم،امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام در روز چهارشنبه. 💠عرض ارادت به ساحت مقدس چهار امام معصوم علیهم السلام در روز زیارتی شان. ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
♨️عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد: يك روز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم.... فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان! انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟ ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید. گفت: سید! شرح مفصلی دارد. من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود. خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته ‏هاى او در حضورش بودم. او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. به همين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ... به همین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه ‏اى روشن می‏شد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته ‏باشد. در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم، ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد... إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد. 📚نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص 141 با اندكی تلخيص ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴فیلمی عجیب از اکیپ دختران قمه‌کش در پارک که به تازگی منتشر شده😳😐 🔹مکان پارک ملت مشهد؛چه خبره خوب یعنی چی «🥺✨» ↝‌@nargsiip