📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود
اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
🌷دعای غریق🌷
دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان
یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیم
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌹
تا نیای گره از کار بشروانشود
🍃🌷🌷🌷🌷🌷🍃
↝@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد،
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!
↝@nargsiip 🍭⃟💌
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_مصطفی_عارفی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
↝@nargsiip 🍭⃟💌
💢زیارت حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها در روز یکشنبه
🔸 نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علی ست
🔸ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علی ست
↝@nargsiip 🍭⃟💌
سیصدودلتنگنفر💔
♨️بدهکاری سادات...
ابراهيم بن مهران يكي از راويان احاديث شيعه و مردي مورد وثوق و اطمينان و راستگوست فرمود:
در همسايگي منزلم در كوفه مردي بنام ابوجعفر زندگی ميكرد او مردی خوش معامله و نيكوكار بود، بطوريكه هرگاه شخص سيّدي محتاج به پول ميشد و نزد او ميرفت فورا به او كمك ميكرد.
اگر سيّدي ميتوانست پولش را پس بدهد، اسمش را از دفتر خط ميزد و اگر سيّدي قادر به باز پرداخت بدهي اش نبود، ابوجعفر به غلامش دستور ميداد در دفتر بنويس اين مبلغي است كه امیرالمومنین علیه السلام آن را قرض گرفته است.
مدتي گذشت و ابوجعفر فقير و درمانده شد و تمام ثروتش را از دست داد و در
نتيجه خانه نشين شد. روزها در خانه مينشست و دفترش را پيش رويش ميگذاشت و به دفتر نگاه ميكرد و اگر اسم بدهكاري را مييافت، كسي را به دنبال او ميفرستاد كه اگر زنده است بيايد و بدهي اش را بپردازد و اگر بدهكار مُرده بود روي اسمش را خط میكشيد.
روزی همانطور که به دفترش نگاه میکرد يكی از دشمنان شيعه از كنارش گذشت، آن سني چون از ماجرای ابوجعفر با خبر بود، در حاليكه او را مسخره ميكرد با طعنه گفت: بدهكار بزرگت علی بن ابيطالب بدهيت را داد يا نه؟
ابوجعفر از حرفهای آن مرد سنی غمگين و ناراحت شد برخاست و داخل خانه رفت و آن شب دل شكسته خوابيد.
در عالم خواب ديد محضر مقدّس پيامبر و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) مشرف شده پيامبر رو به اين دو بزرگوار نمود و فرمود: پدرتان اميرالمؤمنين كجاست؟
حضرت تشريف آورده و فرمود بنده اينجا هستم اگر فرمايشي داريد بفرمائيد.
پيامبر اكرم به حضرت فرمود چرا حق ابوجعفر را نمي پردازی؟
آقا اميرالمؤمنين فرمود: پولش را آماده كردهام و همين اَلان به او پس میدهم. در همين حال آقا امیرالمؤمنین كيسه ای از پشم سفيد را آورد و به ابوجعفر عنايت فرمود.
پيامبر به ابوجعفر فرمود: اين را بگير، اما اگر از فرزندان من كسی به نزد تو آمد او را نااميد از در خانه ات بيرون نفرست زيرا خداوند به تو بركت داد و بعد از اين هرگز فقير نخواهی شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد به دستش نظر انداخت كيسه ای از پشم سفيد را
در دستش ديد همان لحظه همسرش را بيدار كرد و گفت: چراغ را روشن كن، وقتی كه چراغ را روشن كرد، مرد سر كيسه را باز كرد. هزار اشرفی طلا در آن ديد، پس از آن دفترش را آورد و پولهايی را كه به سادات داده بود و به حساب آقا امیرالمومنین نوشته بود جمع بست، ديد همان مقدار پولي است كه به سيدها و اولاد مولا امیرالمومنین داده دقيقا همان است.
📚کرامات العلویه،ص۱۸_۱۶
💌برای عاشقان مولا امیرالمومنین علیه السلام ارسال کنید... بسیار زیبا❤️👌
↝@nargsiip 🍭⃟💌
#یکشنبه_های_علوی_و_فاطمی
🌱ما را به عشق روی علی پروریدهاند
نقش علی به قلب تشیع کشیدهاند...
🌱بیهوده نیست حب علی در درون ماست
ما را هلاک فاطمه اش آفریدهاند...
🔅السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علي ابن ابى طالِب عليه السلام.
🔅السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
↝@nargsiip 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ چرا میگیم مرگ بر اسرائیل؟
🤔 چیشد که یهودی ها اومدن فلسطین رو اشغال کردن؟
🤔 چرا همهی دنیا از یهودیها متنفر هستن؟
🤔 قرآن در مورد یهودیها چی گفته؟
🤔 در مورد روز « نکبت » چیزی میدونید؟!
✅ جواب به همهی این سوالات رو در این فیلم مشاهده کنید
↝@nargsiip 🍭⃟💌
باسلام
عزیزان لطفاسوره فیل را ۵ بار تلاوت بفرمایید
به نیت پیروزی محورمقاومت و نشربدهید.🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ﴿۱﴾
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ ﴿۲﴾
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ ﴿۳﴾
تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ ﴿۴﴾
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ﴿۵)
↝@nargsiip 🍭⃟💌
دختران زینبے
_
میگفت:وسطشهر یاد امامزمانبودن،هنراست وگرنهدرجمکرانکههمهبهیادش اند..!
#طوفان_الاقصی
#دختران_زینبی«🥺✨»
@nargsiip
دختران زینبے
_
تباه التباهین یعنی اینکه
تو ادعای مذهب بکنی،
ولی کارات شیطان پسند باشه .
#طوفان_الاقصی
#دختران_زینبی«🥺✨»
@nargsiip
دختران زینبے
_
اینرامنبهجوانهامیگویم...
دنبالتعلقاتپَستنباشیم
همهٔما،راهیهبهیکسمتهستیم!
_حاجقاسمسلیمانی♥️
#طوفان_الاقصی
#دختران_زینبی«🥺✨»
@nargsiip
قرار بود اینجا جشن پایان جمهوریاسلامیروبگیرند ولی تو این آزادیپرچمفلسطینهمبهاحتزازدرآوردیم
#طوفان_الاقصی
#دختران_زینبی«🥺✨»
@nargsiip
دختران زینبے
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۴ سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببین
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۵
و بیاختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت
_میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!
و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی ام فرار کرد...
تازه عروسی که #گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در #غربتِ مسجدی رها شده،مبارزه ای که نمیدانستم کجای آن هستم...
و قدرتی که پرده را کنار زد..و بیاجازه داخل شد...
از دیدن صورت سیاهش در این بیکسی قلبم از جا کنده شد..
و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این #رافضی را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد،..
با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید
_برای کی جاسوسی میکنی ایرانی؟
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد..
و با چشمان وحشتزده ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد..
که
نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا میزند..
_زینب!
احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم
آمده که در این غربت کده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده..
که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد
_زینب!
قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند..
و مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد...
دستان وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
↝@nargsiip 🍭⃟💌