8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حاج محمود کریمی بازم غوغا کرد☺
زن زندگی آزادی رو پر معنا واسمون خونده
حتما نگاه کنید و لذت ببرید
👌 این مرد، بلده چطوری با شور، به وقتش #نوحه بخونه، به وقتش #مولودی بخونه.. و روح انسان رو با شعر پرمغز و صدای دلنشینش به سمت اهلبیت پرواز بده.. ماشاالله به حنجره ات. دشمنات کور باد. حاج محمود عزیز
#زن_عفت_افتخار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 زیارت پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در روز شنبه
#سلام_بر_رسول_الله
#شنبه_های_نبوی
╭┈───────『🖤🤍🖤』
╰┈➤ ⌈↝@nargsiip 🍭⃟💌
#شنبه_های_نبوی
🌱همهی حرفهای من؛ با تو!
آبرو، اعتبار دنیا تو ...
🌱نور، خورشید، بندگی، توحید؛
همه تفسیر میشود با تو!
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
╭┈───────『🖤🤍🖤』
╰┈➤ ⌈↝@nargsiip 🍭⃟💌
♨️زبانی که به ذکر شهادتین گشوده شد...
🔸مرحوم آیت الله شهید دستغیب نقل کرده اند که جوانی را در موسم حج دیدند که بسیار صلوات میفرستاد. در سعی و طواف و رفت و آمدها، همه جا مشغول این ذکر بود. دائم این ذکر بر لبان او جاری بود و یک امر غیر عادی مینمود.
پرسیدند: دلیل این که این ذکر همیشه بر زبان شما جاری است چیست؟
گفت: با پدرم در مسیر حج بودیم.
در این سفر پدرم بیمار شد. معالجهها سودی نبخشید و بیماری پدرم شدت گرفت و رو به قبله شد.
من بر بالین پدرم بودم و او در حال احتضار و جان کندن. به او گفتم: بگو: «لا اله الا الله» شهادتین بگو.
دیدم رنگ او سیاه شد و زبانش بند آمد.
از این که پدرم زبانش بند آمد و نتوانست شهادتین را بگوید، بسیار متأثر و ناراحت بودم. در اوج ناراحتی و یأس دیدم که یک نقطۀ سفیدی در چهرۀ او پیدا شد و رنگش برگشت و نورانی شد و شروع کرد به گفتن شهادتین، و با چهره ای باز از دنیا رفت.
من هم خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که با عاقبت به خیری از دنیا رفت.
🔸همسفرها کمک کردند، او را غسل دادیم و کفن کردیم و به خاک سپردیم. ولی برای من جای سؤال بود که این دگرگونیها در وقت جان دادن پدرم چه بود؟!
چند روزی گذشت تا این که پدرم را در خواب دیدم که در یکی از باغهای بهشتی بود. از او پرسیدم: این تغییر حال در موقع جان دادن چه بود؟
گفت: چون گناهانی داشتم، اعمال بدم باعث شد که در وقت جان دادن چهرهام سیاه شود. فرشتههای عذاب آمدند و مرا بردند و من وحشت کردم. و آن حالت به من دست داد و زبانم بند آمد.
داشتم ناامید میشدم، ولی یکمرتبه دیدم که فرشته های عذاب به کنار رفتند و پیامبر عظیم الشأن تشریف آوردند. آمدند نزدیک و فرمودند: ای کسی که در دنیا بر محمد و آل محمد زیاد صلوات فرستاده ای، پاداش صلواتها را بگیر.
این بود که فرشتههای عذاب رفتند و من نجات پیدا کردم و رنگ چهرهام روشن شد و زبانم به ذکر شهادتین باز شد.
📚آوای محبت ص۷۰_۷۲
╭┈───────『🖤🤍🖤』
╰┈➤ ⌈↝@nargsiip 🍭⃟💌
رفته بودیم قم. موقع پیاده شدن از اتوبوس پایش طوری در رفته بود که نمیتوانست راه برود؛ برایش صندلی چرخ دار آوردم. تا حرم با ویلچر بردمش. نزدیک ضریح که رسیدیم نگذاشت جلوتر بروم. گفت: بی احترامیه که نشسته جلوی حضرت معصومه (ع) بروم.
به سختی از ویلچر بلند شد؛ لنگ لنگان و با تکیه به دیوار خودش را به ضریح رساند و زیارت کرد.
راوی: پدر شهید
#شهیدآرمانعلیوردی
╭┈───────『🖤🤍🖤』
╰┈➤ ⌈↝@nargsiip 🍭⃟💌
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چشم اندازی دیدنی از طبیعت بهاره قله دماوند از نمای روستای ناندل
#ایران_زیبا😍
╭┈───────『🖤🤍🖤』
╰┈➤ ⌈↝@nargsiip 🍭⃟💌