eitaa logo
دختران زینبے
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
34 فایل
- بسم‌اللّٰھ🌿! بہه تجمع زینبیون خــوش‌اومـدے‌ خواهرم🌱✨🙂 متولد شده در:1401/10/27 https://harfeto.timefriend.net/17336720744540 لینک ناشناسمون مطلبی چیزی بگوشیم! لینک کانالمون: @nargsiip شـرایـط ↯ https://eitaa.com/zxbnsh ڪپے مطلب با ذکر صلوات ازاده
مشاهده در ایتا
دانلود
دختران زینبے
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۵ و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۶ کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید _این واسه ایرانیها جاسوسی میکنه! با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد.. و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید _کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟ و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم... یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند.. که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود.. و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی است... از پرده بیرون رفتند.. و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد _هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی! سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند.. و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد.. و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد... تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید.. و میترسید کسی قصد جانم را کند که و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد _شما هستید؟ ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌ ↝‌@nargsiip 🍭⃟💌