ای عالمان، بیایید فلسفه عشق را برایم حل کنید. چاره کار چیست که آهوی فراری، عاشق صیادش شده است. او را میکشد، یا همچون طفلی بیمادر در آغوشش میکشاند؟
انتهای این شبِ تار جان از تنم میبرد، چاره کار چیست که پروانه قصه عاشق شمعش شده است؟ چاره کار چیست که شمع بال پروازش را میسوزاند و او را میکشد.
خداحافظی سخت است اما، آنها هم دقایق شیرین با تو بودن هستند. سبدها را بیاورید که شاخهها از درد نبودت، میوه غم بار دادهاند.
- محدثه جان مسکولی
هدایت شده از انسآن .
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه
نرگِث
عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ حبه عزیزم، آدمیزاد بندهٔ
غم پائیز سختجونترینها رو از پا در میاره عزیزم؛
و غربت زمستون، حب رو از پا در میاره
* لبخند
هدایت شده از نرگِث
Ragheb Alama ragheb_alama_nasini_el donya.bin
زمان:
حجم:
10.9M
امّا برای این قطعهٔ عربی، هیچی.
خب؟ هیچی.
ما شبیهیم؛
ما رگههای بر جان نشستهٔ پتوسیم، ما آوای بارانیم که در آن غمزه رخنه کرده، ما رخ گلگون انارهای پائیزیم، ما شکوفههای اردیبهشتیم [ بعشق ].
که تار و پود ما عجین است با گل و آب طبعِ طبیعت
- نرگس | دیماه صفر دو
نرگِث
از ارتفاعات قراره گفته شه
بزرگترین ترس م[ن]ا ارتفاع بوده، حتیٰ زمانی که قدم بر کمارتفاعترینها گذاشته بودیم.
ارتفاع در لغت به معنای بلندی تلقی شده و فاصلهٔ میان بلندترین نقطهٔ جسم از یک سطح مبنا را ارتفاع آوردهاند.
درواقعیت هم درونمایه همین است امّا ارتفاع دست مخاطره[ ریسک ] با خود گرفته و اگر ما به هنگام ارتفاع اهمال کنیم با سطح مبنا تماسی درداور برقرار میکنیم.
" واقعیت همین است "
- دی
"زنی که هبوط را به پایان رسانده، وجه بلعنده و نابودگر زنانگی را که در خدمت مرگ و تجدید حیات است تجربه کرده است. زن پس از خشکی و سترونی تجربه شده طی جدایی از زندگی دنیای بیرونی، وجه مرطوب، سبز و باطراوت زنانگی خلاق را آرزو میکند. این نونواری و تجدید حیات ممکن است در باغچه، آشپزخانه، تزیین خانه، رابطه، بافتن، نوشتن و ورزش کردن رخ دهد. همانطور که زن با رنگ، بو، طعم، لمس و صدا طراوت میگیرد و تازه میشود، حس زیباییشناختی و جنسیت او نیز از نو زنده میشود."
نرگِث
"زنی که هبوط را به پایان رسانده، وجه بلعنده و نابودگر زنانگی را که در خدمت مرگ و تجدید حیات است تجرب
برای واژهٔ مقدس و صد البته مقدم " زن "
نرگِث
دیباچه
" گر عشق و نفرت یک نخ است
راهش بدو چاره کنیم.
درد تنفر عشق نیست
ته ماندههای دل به اوست
راهش بَری از آتش است
کز شعلهها دارد، فزون
ای که به فریاد دلت
اشکی به جان میپروری
خاموش؛ غم در چاه کن "
- از دیماه | چاوان