تو را پنهانی دوست دارم
که کلمات کلیدشان را گم کردهاند
و حنجرهها ترس از تهمت لاف زدن دارند
تو را آنگونه میخواهم که
جهان، کائناتش را
دریا، آب را و انسان، عشق را
از نغمهای که نمیشنوی، به خودت گوش بده
و از قصیدهای که در تب وصفت، سکته کرده
من تو را از قیل و قال سوا کردم
و خودم را از نگاه گذرای هر آدمی
که چشمانت... شاخهنباتیست که
نمیشود با فنجان چای هرکس مزهمزه کرد
پس خودت را گوش بده
میان لرز لبانم
در تیرگی هوا، خاموشی صدا
زمانی که اقرار میکنم:
«دوستت دارم»
- تبسم | بهمن
" آدمیزادها برای شرح دادن و گفته شدن پا به عرصه گذاشتن "
روز اخر
اهداف یکپارچه، قلوب در هم آمیخته، اشکها پیوسته، دیدهها به حزن کشیده، زمان متوقف و این است قدرت " فطرت "
- رجب
و ما در گلدانهای اتاق[هایشان] لانه کرده بودیم تا سنان و تیر که از غمزههایشان اصابت کرده بود را بشماریم.
- ندیدند | بهمن ماه
نرگِث
داستانهای عجیبی برای ادامه دادن اینجا بارگذاری شدن خیلی خیلی عجیب
من هر لحظه بیشتر میفهمم تعدد زاویه دیدها رو
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
روزایی که برف میاد انگار آدما خوشگلتر میشن، امروز همه خوشگلترن. همه.
نرگِث
روزایی که برف میاد انگار آدما خوشگلتر میشن، امروز همه خوشگلترن. همه.
" لپای گل انداخته، دماغای سرخ، چشمای خسته و نیمهباز "
نرگِث
" سادگی همیشه پر طرفدار بوده "
ما سادهایم، هنوز بر قرار، هنوز چونان جوانهٔ بهار، ما سادهایم "