عمده مشکلات ما میدونی از کدوم نقطه شروع شد؟ آدمیزادها برای پذیرفتن جا زدن. فرار کردن. فرار کردن. فرار کردن.
هدف از خلقت ما چی بوده؟ " سوختن " و " ساختن "؟
نه عزیزم. هدف از خلقت ما یه مقوله سنگینیه. اگر فکر کردی جایی باید برای ادامه بقا فقط بسوزی و خاکستر شی؛ اشتباه فکرکردی.
بساز، بساز امّا یه بنای محکمی رو برای زندگی. ولی نسوز و نساز.
نرگِث
هدف از خلقت ما چی بوده؟ " سوختن " و " ساختن "؟ نه عزیزم. هدف از خلقت ما یه مقوله سنگینیه. اگر فکر کر
امّا میبینم ذوب شدهی آدمیزادها رو که به وقت ترک کردن تو گوششون خوندن بمون، مجبوری بسوزی، باید سازش کنی. باااید.
و این بایدها، نبایدترینها بودن
نرگِث
عمده مشکلات ما میدونی از کدوم نقطه شروع شد؟ آدمیزادها برای پذیرفتن جا زدن. فرار کردن. فرار کردن.
در واقع ما برای پذیرفتن انقلت اوردیم
خزان دخترکیست عاشق. راهی نمانده است جز اینکه شب و روز از هم جدا کند.
چهارقد غم بر دل، سر و هوای سودا بر پا کند.
هر روز از وجود بالا میآید و گلو را میبوسد و دست بر دیده میکشد تا بیهیچ مانعی ببارد.
سپس سرمهدان بر دست، سرمهی غم بر دیدگان خود کشد تا دردِ درون ز رخساره پنهان کند.
خزان دخترکیست عاشق.
- از یازده و سی چهار/ مهر
داشتم فکر میکردم خیلی چیزا در عین اینکه سبکزندگیان مشوقن برای یه هدف گندهتر.
اسکینکر، هد اسپا، خواب کافی، هشت لیوان آب در روز، سالمخوری و کلی چیزای دیگه که هم انگیزهان و لایف استایل.
بوس و ماچ و اینحرفا سر کله یَکیَکشون💆🏻♀.
تایم کلاس بود. دبیر با جدّیت گفت " مگه گنجشکید که انقدر جیک جیک میکنید؟ "
تکرار کردم. " جیک جیک " چه قافیه باحالی. پنج دقیقه تایم استراحت داشتیم. تو همون پنج دقیقه شروع کردم به نوشتن. نوشتنِ شعر خارج از قافیه برای ریحانه. شروع کردم به نوشتن.
و با تموم شدنش زیر پنج دقیقه یه جون به جونام اضافه شد.
آدمیزاد همینه، رمق به زانوهاش بر میگرده اگر خالق باشه. آدمیزاد بیجنبهست. بیجنبهست و طفلکی
هروقت دعاهای قنوتم سوییچ شه رو فارسی یعنی خدایا امتحان رو متوقف کن و به دادم برس.
خدای نازنازی. توی یک هفته دوبار سر نماز گریه کردم. هر دو بارش لب به دندون گرفتم تا هق هق نشه. تا صورت نماز به هم نخوره.
هر دفعهش عبارت " لا تحزن " جلوی چشمام نقش میبست.
خدای نازنازی. امتحان رو متوقف کن و به دادم برس.