🪞ء/ دستام رو با مرطوب کننده ماساژ دادم، لازانیا رو گذاشتم جلوم، ماشین لباسشویی رو روشن کردم، پادکست آریانفر و پلی کردم و من جریان داشتم. چون زندگی جریان داشت.
نرگِث
خیلی معتقدم به اینکه باید با آدما با لاولنگوئچ خودشون ارتباط بگیری.
پادکست وصیت نامه گابریل گارسیا مارکز رو فرستاد و گفت یاد تو میافتم.
لاولنگوئچ آدما مثل اثر انگشتشون یونیکه، تکه.
همین عزیزم.
متوجه شدم این جملهی " آدما وسیلن تا خودت رو دو دستی بچسبی " رو که بین کشمش گفتم چهقدر واقعیته.
حالا عزیزم حقیقت اینه آدما وسیلن تا خودت رو دو دستی بچسبی
واقعیت اینه در نقطهای از غمزده بودن ایستادم که با نتای ریز پیام بازرگانی هم گریهمندم.
حقیقت اینه کلمات انتقالدهندهی انرژیها هستن☁️.
دیگه نمیخوام خستهی بلاتکلیفِ رنجور و رنجیده باشم. میخوام یه خستهی گریهئوی جنگجویِ پی همهچی و به تنش مالیده باشم.
با بابا شروع کردم به آشپزی کردن، بعد لباسام و اتو زدم و برنامهم رو گذاشتم.
حالا زندگی در جریانه چون من در جریانم🪞
تا حالا به ویدئو مسیج صبحگاهی فکر کردید؟ یعنی تو اجازه داری من رو وقتی که از خواب بیدار میشم بدون هیچ افکت و فیلتر و میکاپی ببینی.
خداجون، این خودش یعنی چی؟