آرامش رو دوست دارم، بارون رو بیشتر.
کل مسیر و با " دشت پروانهها " همخونی کردم و دوئیدم و قدم آروم کردم و پیشیای خیس شده رو پیشتان پیشتان کردم و به آدما لبخند زدم و اصلاً بارون برای همیشه.
از یه شماره ناشناس دو تا میسکال داشتم. زنگ زدم.
صدای آشنا پیچید تو گوشم.
جون گرفتن یه مکالمه عمیق بعد حدودِ دو سال. نه من شناختم و نه مخاطب پشت تلفن.
گفت سیوت داشتم نمیدونستم کیای.
بچهها :)))))
سیوت داشتم نمیدونم کیای
نرگِث
از یه شماره ناشناس دو تا میسکال داشتم. زنگ زدم. صدای آشنا پیچید تو گوشم. جون گرفتن یه مکالمه عمیق
حالا آدمیزادهای بیخبر از فردای طفلکی. بیاید با هم به سوگواری بشینیم🪞
ء/ یه دوش با آب ولرم و یه فنجون هات چاکلت و لمس کردن مستقیم پاهات با زمین بارون دیده و یه کتاب و دیدن فیلم مورد علاقت برای دو هزار پونصد و نود هفتمین بار و گذاشتن ماسک رو صورتت و گوش دادن اپیزود جدید پادکست مورد علاقت و مرتب کردن اتاقت و خوشبو کردن لباسات و اتاقت و استشمام بوی خوب تو رو مستقیماً وصل آرامش میکنه.
نیاز نیست گزینههای دریافت آرامش آدمیزادها باشن
وقتی در یک جایی خودت رو کامل میشناسی و میدونی چی رو دوست داری، چه سبکی میخونی، چه سبکی گوش میدی و واقعاً همه کارات از روی علاقه باشه نه " ادا " تو خوشبختی.
دقت کن " ادا "، یعنی به خاطر ترندای اینستا و سوشال مدیا از پنج صبح و کلّه سحر بر پا نمیزنی، یعنی به خاطر تحت تأثیرِ سوشال مدیا بودن کلروفیل نمیخوری، یعنی بیهیچ منطق و دلیلی به خاطر تقلید وگن نیستی.
یعنی خودتی برندهای.
یعنی بابت یکسری چیزهای ترند فخر فروشی نمیکنی.
یعنی تو فقط و فقط " خودتی "🩸
به شدت روی اینکه " شوق " ادامه دادن، آدمیزادها رو سر پا نگه میداره تأکید دارم.
مثلاً شوق ادامه دادنت به روزی که در پیش داری میتونه یه چیزی باشه مثل دیدارای با مزّه، رفتن به جایی که محیطش فیوریتته.
از شب قبلش لباسات و اتو میکنی تا میکنی میذاری رو تختت و کل شب و نمیتونی بخوابی و کله سحر با آب سرد دوش میگیری و صورتت و با ظرف پر یخ شوک میدی تا پف صورتت بخوابه و برای انتخاب ساعتت وسواس به خرج میدی و خدا خدا میکنی این تئوریِ " جلو جلو ذوق کنی کنسله " برات آنلاک نشه.
حالا سعی کردم جبران پژمردگیهای مجموع رو در این سال اخیر رو در این ۸ روز باقی مونده ادا کنم :))))