eitaa logo
نرگِث
833 دنبال‌کننده
618 عکس
44 ویدیو
3 فایل
یک عدد آدمی‌زاد از نوع زن محل پرورش پیازچه‌های نرگس ‌ تلگرام: https://t.me/nargth نرگث با ص سه دنده: @I4khatun
مشاهده در ایتا
دانلود
نرگِث
اگه این زندگی نیست پس چیه؟,
روزایی که جزء به جزءَم کرختن، سرم شلوغه و فرصت فکر کردن ندارم رو تا ابد بوس. به نظرم آدمی‌زاد موجودِ دوئیدن‌های پی‌درپی‌ئه. باید بدوئه، خسته شه، چلونده شه. درود بر سر مشغولی‌های زیاد و این‌ور اون‌ور رفتن‌های متمادی./ حالا منتظرم تایم ماسکم تموم شه تا صورتم رو بشورم و بعد خواب.
ء به گمانم مردم دیوانه‌اند. طالب بارانند و برای باران اخم و تخم می‌کنند. از باران فرار می‌کنند. به گمانم مردم دیوانه‌اند.
اردیبهشت برای من یه جهان موازیه؛ جایی که همه‌چی آروم‌تره، نرم‌تره، زنده‌تره. انگار خدا بعد از ماه‌ها سخت‌گیری، یه‌دفعه دلش می‌سوزه و می‌گه: "بیا. اینم پاداش زنده موندنت." همش بارون، همش لطافت، همش نازی. به نظرم در مقابل سیصد و شصت و پنج روز سال سی و یک روز اردیبهشت بودن کافی نیست. کمه، خیلی کم./
نرگِث
اردیبهشت برای من یه جهان موازیه؛ جایی که همه‌چی آروم‌تره، نرم‌تره، زنده‌تره. انگار خدا بعد از ماه‌ها
رسیدم خونه، برقا رفته بود. زیر نور شمع، غذای مورد علاقم و با فیلم مورد علاقم تو ماه مورد علاقم به ضمیمه‌ی صدای بارون. به نظرم تا ابد "درود بر اردیبهشت"
بهم گفت معیارت برای انتخاب آدما چیه. گفتم آدم "امن". بتونم خودم باشم. گفت من آدم امنیم؟ لب‌خند زدم گفتم اگه نبودی که باهم پیتزا از بساطی نمی‌خریدیم و لب جدول نمی‌خوردیم. و درود بر آدمای امن، درود و بوس بی‌کران,
نرگِث
نظر من رو بخواید من حقیقتاً کاملاً آدم [ بذار برم امام رضا خوب شمی ] هستم.
من همیشه آدمِ "برم امام رضا خوب می‌شمی" باقی می‌مونم. نه بابا گریه چیه، خاک رفته تو چشمم اوستا رضا. بذار بیام گردالی‌های ضریحت و فقط بوس.
دقیقاً همون‌جا که احساس کردم همه‌چیز خسته‌کننده‌ست اجازه دادم خسته کننده باقی بمونه. فرصت خستگی کردن رو به خودم دادم. و به نظرم بسه "قوی" بودن و گذرا به پیش‌آمدها نگاه کردن. الان می‌خوام آدمی‌زاد خسته‌ی داغانِ گریه‌ئوی آنتی‌قوی باشم.
نرگِث
دقیقاً همون‌جا که احساس کردم همه‌چیز خسته‌کننده‌ست اجازه دادم خسته کننده باقی بمونه. فرصت خستگی کردن
نمی‌دونم امّا هرروز بیش‌تر متوجه این می‌شم منِ نرگس، آدمِ دست گرفتن "کاسه‌ی چه کنم چه کنم" نیستم. اصلاً آدم غمگین باقی موندن نیستم. گریه‌هام رو کردم، اتاقم رو مرتب کردم، روتین پوستیم رو انجام دادم و واقعاً "زن زیبا بود در این زمونه بلا". به نظرم درود بر زن. زن منعطف قویِ معجزه‌ی خلقت.
خستگی در من به گونه‌ی بغض رهانشده‌ی ول نکنِ سنگین تجلی می‌شه. و حالا برای تسلی دادن خودم خسته‌ترینم. خستگی لاکردارِ پدر درار
ما زنان خاورمیانه، آداب سوگواری شیک و بی‌تکلف را نیاموخته‌ایم. نمی‌دانیم چگونه با وقار ظاهری و اشک‌هایی که فقط گوشه‌ی چشم را تر می‌کنند، در کنار جمع بایستیم و تنها به لب گفتنِ «خدا رحمتش کند» بسنده کنیم. اندوه ما، لباس شب رسمی نمی‌پوشد. نمی‌دانیم چگونه با چشمانی خیس اما لبخندی محزون، تنها دستمالی بر گوشه‌ی چشم بکشیم و آرزویی نجیب برای بازماندگان زمزمه کنیم. اندوه ما باشکوه و بی‌پرواست. سوگ برای ما نمایشی کنترل‌شده نیست؛ انفجاری‌ست از رنج‌های تلنبارشده. اندوه ما، عربده می‌کشد. ما زنان این جغرافیا، وقتی مرگ به خانه‌مان می‌رسد، وا نمی‌مانیم در چهارچوب نجابتِ بی‌صدا. ما ناله می‌کنیم، مویه سر می‌دهیم، گونه می‌خراشیم، گیسو پریشان می‌کنیم و با هر شیون، زخمی از گذشته‌های دور را نیز باز می‌کنیم. انگار هر عزاداری، تکرار تمام داغ‌هایی‌ست که پیش از آن بر دل‌مان نشسته. در لحظه‌ی خاک‌سپاری، ما فقط با یک پیکر وداع نمی‌کنیم؛ گویی داریم پاره‌ای از تن‌مان، ریشه‌ای از خاطره‌ها، و بخشی از هستی‌مان را در دل زمین دفن می‌کنیم، تکه‌ای از جان‌مان، بخشی از روح‌مان را، بی‌هیچ امید بازگشتی، به دل زمین می‌سپاریم. هر مشت خاکی که روی پیکر عزیزمان می‌نشیند، گویی سنگینی‌اش بر استخوان‌های ما هم فرود می‌آید. سوگواری برای ما مراسم نیست؛ انفجار بغض‌های نسل‌هاست - نرگس / زن‌های خاورمیانه
نرگِث
ما زنان خاورمیانه، آداب سوگواری شیک و بی‌تکلف را نیاموخته‌ایم. نمی‌دانیم چگونه با وقار ظاهری و اشک‌ه
وقتی داشتم خط به خط این رو می‌نوشتم تماماً گریه بودم. زن‌های خاورمیانه‌ایِ جسورِ طفلکی
قهوه‌م و سر می‌کشم، خط به خط ورق جلوم و پر می‌کنم. امّا عزیزم اگه می‌خوای صدات رو بشنوم باید تکونم بدی تا از خیال بکشیم بیرون. واقعیت اینه که این روزا فقط این کالبد انسانیه که این‌جاست.