نرگِث
برای "زندگی کردن" خستم. و به نظرم آدمیزادها علیالخصوص زن جماعت برای درد کشیدن و لِه شدن و پوره شدن
خداجون منم موافقم با لقد خلقنا الانسان فی کبد. ولی مطمئنی فقط کبد؟
به نظرم کبد پرومکس، کبد پرمیوم، کبدپلاس
خیلی کبده آخه
واقعاً کبد خالی نمیتونه باشه
مام که زورمون بهتون نمیرسه خداجون پس فقط بوس میفرستیم سمت آسمون تا یکم تقلّب برسونی برای کنترل کردن اینهمه کبد که تا کمر تو کبد گیر کردیم🐋
10.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشکام و پاک میکنم و هیچی! واقعاً هیچی,
* حسینجان
نرگِث
"زنی که هبوط را به پایان رسانده، وجه بلعنده و نابودگر زنانگی را که در خدمت مرگ و تجدید حیات است تجرب
چیزی در من، هر چند وقت یکبار میمیرد، در من خاموش میشود. بیخبر و بیجلوه.
همهچیز بر جای خودش است؛ کتری جوش میآورد، پیامها جواب میخواهند، آینه انتظار دارد شبیه دیروز باشی. امّا درونم طبق قاعدهای نامرئی فرو میریزد.
بدنم جایی میان خستگی و بیزاری ایستاده، بیحوصله از پوست، دلزده از صدا، آشنا با دردی که هیچوقت "حاد" نیست؛ اما همیشه هست.
هر ماه، بیآنکه بمیرم، مراسمی در درونم برگزار میشود که هیچکس به آن دعوت نیست.
فقط باید بلند شوم، لباس بپوشم و وانمود کنم اتفاقی نیفتاده.
از من انتظار است محکم، منظم، و آرام باشم
حتی وقتی نیستم.
- نرگس
حقیقت اینه که عزیزم من هیچ ایدهای برای ادامهی بقا ندارم.
وقتی دایگو رو باز کردم یکی نوشته بود "حال بد نمیاد سراغ ما، تا وقتی که میدونیم از زندگی چی میخوایم".
و فکر میکنم نه تنها نمیدونم از زندگی چی میخوام. حتی جای سواله که زندگی و کائنات و هستی از جون من چی میخوان.
اَی آدمیزاد
من ادم خوشحالیم چون مجبورم آدم خوشحالی باشم.
شماهم مجبورید که خوشحال باشید چون برای کسی مهم نیست که پوستتون از شدّت ناراحتی کش اومده و غم رفته زیر پوستتون یا نه.
پس باید خوشحال باشید.
شببخیر