بیمِ اینُ دارم که وقتی تماممُ چپوندن تو خاكُ یه لحدم روش از دست بدم غروبِ بوسیدنیِ اینجا رو
* بغضِ گنده.
این نرگس انقدری آشفتهاحوالُ خستهست که نایِ دمُ بازدمِ درستدرمونم نداره.
* بپذیرید ازدیادِ انرژی منفیُ، بپذیرید دخترا.
خیلی کاملُ سنگین بود این کتابُ نرگس بیشتر از همهٔ فصلها، فصلِ پیکار با نفاقُ دوست داشت.
محتوا میرسوند سختیِ کنتاکت با منافقُ.
پیکار با شرك و کفر چون مکشوفُ بیپردهست آسانتر نسبت به نفاق عمل کرده زیرا که نفاق عامةستُ همچنین مردم ظاهر بین عمل میکنن نسبت به حرکاتُ وجنات.
با این مضمون یادِ مجاهدین خلق افتادم زیرا که منافق برایِ ارتقایِ سطحِ خودش از احمق بهره میبره و هرچه احمقتر، بازارِ نفاق داغتر
* تا اینجا داشته باشید شیرینیِ قلمِ استادُ
نرگِث
خیلی کاملُ سنگین بود این کتابُ نرگس بیشتر از همهٔ فصلها، فصلِ پیکار با نفاقُ دوست داشت. محتوا میر
راضی بودمُ دست خوش استاد.
* تموم کرد این نرگس بلاخره
همین الانِ الان حسرت میتراشم که اَی حیف که حیف تموم میشه غروبایِ بوسیدنیِ ارومیه
* همون نرگسِ بَشاشِ همیشگی، با همون رنگُ لعاب.
بحثِ بیمُ اینا نیستُ نرگس به همین قدرَم کفایت میکنه
اما یه فوروارد برایِ رند شدن میرسونید بچههایِ نرگس؟
* چوخ چوخ چاخلصمُ بابونه تقدیمِ ذهنُ فکرتون.
انقدر که ناشمردنیه میزانِ ارسالِ اشعارِ فاضل جانِ نظری از جانب دخترا که من بغضِ بغضم
* قهوهَ رو بزنیم تو رگ؟