[ یکِ بامداد ]
روحمون گزگز میکنه بیبیخانم، والله که طاقتمونم طاق شد.
چیزی تو دست و بالتون ندارید بیاد همهچی رو بشوره ببره؟
چه میدونم، چایینباتی، چای زعفرونی چیزی باشه که بیاد آروم کنه؟
* حقیقیت اینچیزی نیست که قراره بخونید | نرگسی
[ زندگانی ]
زندگانی محدود به لذت و درد نیست، زندگانی در جریان است.
فرق نمیکند بلوایی به پا باشد یا غمِ سکوت پاشیده بر احوال؛ در هر صورت زندگانی در جریان است.
گاه باید شبانه خندید و به هنگام طلوعِ آفتاب بر بلندایِ افق گریست و زندگانی را با همینها به رقصِ جریان درآورد.
تقلا بیفایده است، فروغِ دل را خموش مگردان و چشمت به امید بدوز.
هر چند اگر ناامیدی در آغوشت خفته باشد
- نرگسخاتون | توصیههایِ همیشگی جریان داره آقا، امیدُ بچسبید
هدایت شده از خاورمیانهزدگی
انسان نمیتواند به اختیار خود اشک بریزد، اما میتواند دروغ بگوید. این نشانهٔ حُرمت اشک است. این مقام منیع اشک است که اختیاری نیست و دست انسان به آن نمیرسد. زین پس باید اینگونه توصیف کرد: اشک میوهٔ سرشاخه است، نه میوهٔ پایین شاخه ..
چگونه با چالشهایِ دردناكِ زندگی رو به رو شویم؟
* بچههایِ نرگس، فوروارد کنیدُ تو چنلتون جوابش بدید. منطقیترینها وُ دوستداشتنیترین جوابها اینجا میمونن.
پاراگرافِ امروز خیلی دوستداشتم یه چکیده از اردیبعشق باشه منتها نشدُ در به درِ یه موضوعم.
هدایت شده از خاورمیانهزدگی
قبل از اینکه از محبوب و شب و غم و نرمه نورهایی که به داخل اتاق توسط طلوع خورشید پمپاژ میشه و تراژدیهای بیپایان صحبت کنم، ساختار و تشبیهاتِ جملهی پایین بینهایت برام زیبا بود.
[ در نزن رفتهام از خویش کسی منزل نیست ]
تا بند و باریل را جمع کردم و شکافی پدید آمد تا پرندهٔ فواد، آزاد پرِ آرامش را بر آسمانِ رهایی برقصاند و غمها از پهلو خالی کند.
دیر دق الباب کردی، رفتهام از خویش کسی منزل نیست.
- نرگسخاتون | از این پاراگرافایِ کوتاهِ دوستداشتنی