[ ساعت بیستُ دو ]
لطف شما به ما رسیده، هفت خانهٔتان آباد.
سوز سرمای شب را کسی خریدار ندارد جز همنشینی با بزرگان این چاشنیِ سوزدار شیرین بر کام بنشیند.
- خیلی خیلی خیلی لبخند *
این قالیگلی سبزانورُ گرفته کنجِ بغلشُ از وقتی آفتاب خانمجان وسطِ آسمونه یه بند بغلِ همن
* همین همین
خیلی میخواستم نظارهگر باشم.
نباید، نباید اینها اینجا گفته بشه.
این ادبیاتِ کودکانه این ادبیاتِ پیش پا افتاده نشأت از درد قلب دارن.
[ تاریخ تکرار میشود ]
هلهله وُ پایکوبیِ زنانِ شام به تکرار روی اورده
* دهنِ بسته
پینوشت: لطفاً به موقعِ انتشار ویدئوهایِ اینچنینی، کمی تأمل کنید تا عادیسازی صورت نگیره؛ گاهاً غایتُ غرض فقط دیده شدنهست فقط اون قبحُ ریختنهَست
هدایت شده از انسآن .
خیلی خستهم
[ برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید، حتیٰ اگر هزینهاش تنها ایستادن باشد ] میتونه مقاومترم کنه