eitaa logo
نرگِث
833 دنبال‌کننده
618 عکس
44 ویدیو
3 فایل
یک عدد آدمی‌زاد از نوع زن محل پرورش پیازچه‌های نرگس ‌ تلگرام: https://t.me/nargth نرگث با ص سه دنده: @I4khatun
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر می‌کنم جواب دادن یا بارگذاریِ مسیج‌های منفی چنان باارزش و مهم نیست. امّا دخترایِ من، ما باهم دوستیم، نه؟ قرار نیست به شعور هم توهین کنیم قرار نیست فکر کنیم هیچ‌اتفاقی نمی‌افته با پیام‌های ما. لطفاً اگر محیطِ خانواده بنا به هر دلیلی کم و کاستی داشته برایِ بسترِ تربیت، از فرهنگِ عرفیِ جامعه بهره ببرید🤍. ‌ نرگس خیلی دوست‌تون داره * فشردنِ دستاتون
دخترِ نرگس، همیشه لب‌خند دوا نبوده، قرار نیست دوا باشه. گاهاً درمان‌گر بودن دوست‌داشتنیه. پس؛ لطفاً لب‌خند لطفاً لب‌خند لطفاً لب‌خند لطفاً لب‌خند
از نامهٔ شیشم؛ سلام. ساعت سه و پنجاه‌دقیقه. عزیزم، همه تو تنشیم، حالا هرکی با مسائل مختلف؛ این‌جا شیره مالیدن رو کله‌ها خیلی آسونه، درست مثل‌آب خوردن. اون‌جا چه‌طور؟
زن
نرگِث
زن
" اهل عمل، موفق، مستقل " *لب‌خند
هدایت شده از نرگِث
ما متعلق به هیچ‌جا نبودیم، از اولش این‌طوری بوده. می‌دونی، حتیٰ اون نُتایِ موسیقی هم تعلق به یه جایی دارن و من نه.
ابتهاج عزیزم، ارغوان و به چه چشمی می‌دیدی؟ *
عنوان داستان هم مثل اسم یک بچه‌ای است که متولد می‌شود. من اعتقاد دارم که بچه خودش اسم خودش را از توی شکم مادرش می‌آورد بیرون. پدر و مادر باید حواسشان را جمع کنند و همان اسمی را که بچه با خودش می‌آورد بیرون روی او بگذارند. اگر این اسم را پیدا نکنند و هی به این در و آن در بزنند و از روی کتاب اسم پیدا کنند، آن‌وقت ان اسمی که انتخاب می‌کنند نچسب و تصنعی از آب در می‌آید و تا آخر عمر آن بچه وبال او خواهد بود. در مورد رمان هم همین اتفاق می‌افتد. اسم خودش همراه رمان و همین که اولین مسوّده نوشته می‌شود، می‌زند. زور نباید زد. نویسنده فقط باید حواسش را جمع کند و همان اسمی را که با خود رمان آمده است بالا پیدا کند. هر اسم دیگری روی آن بگذارد، نچسب و تصنعی از آب درمی‌آید. وقتی که نویسنده درمی‌ماند و آن اسمی را که با رمان آمده است پیدا نمی‌کند، آن‌وقت ناچار است به این در و آن در بزند، عنوان‌های ریموند کاروری انتخاب کند و یا توی کتاب لغت بگردد و حافظ و مولانا و شاهنامه را زیر و رو کند… اسمی که از روی استیصال انتخاب شده باشد نچسب است، متظاهرانه است، توی ذوق می‌زند، لوس است، عجیب و غریب است، گمراه‌کننده است و هزار عیب و علت دیگر دارد. -مجلۀ تجربه، شمارۀ ۳۳
پر باز! حالا پرواز بر سکویی ابری نشاند و قفل بر بال‌هایم نشاند و آرام آرام زنجیر را هم مهمان دستانم کرد. دیارشان عجیب خوف‌ناک است. آسمان چندم بود؟ دوم؟ شاید هم همان اول. امّا هرجا که بود، آسمان نبود. تا تقلایی می‌کردم تابلویی بزرگ بر مقابلم می‌اوردند: " این‌جا کوی عاشقی‌ست، لطفاً لذت ببرید. تلاشِ شما منجر به سقوط خودتان است " بال‌هایی خونین، دستانی خسته و جانی وامانده و مانده‌ام را این جمله نور می‌بخشد. اگر سقوط از این‌جا برایشان بد باشد، حتماً ندیده‌اند فالیز سبزمان را. پر باز، اکنون پرواز. ‌ - نرگس‌خاتون | شهریور صفر دو
سه‌شنبه صفر دو