📋 #عمهجانپهلوهامدردمیکنه
#متن_روضه (بخش دوم صوت)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(امشب اروم گریه کنید. کسی داد نزنه. شأن غرببان ه. باید آروم آروم گریه کنیم.)آخه بی بی با یه مکافاتی بچهها رو آروم کرده. همچین که خیمه رو آتیش زدند دیدند بی بی داره بال بال میزنه دم یه خیمه. هی می ره تو. هی میاد بیرون. _چی شده بی بی جان ؟ فرمود من تو این خیمه یه مریض دارم. نمیدونم چجوری بیارمش بیرون یه وقتی تو آتیش نسوزه.
@seyedrezanarimani
(امشب بی بی با یه مکافاتی خوابوند. چه خوابی؟ از خواب می پرند این بچه ها. دیدین... مخصوصا اگه دختر داشته باشید این حرف منو میفهمید. دخترت اگه تو روز به صحنه بدی ببینه تو شب هی از خواب میپره میگه خواب بد دیدم.) هی از خواب می پریدند. عمه جان! گوشم درد میکنه. اون یک میگفت:« عمه جان! پهلو هام درد میکنه.» اون یکی هی میگفت: «عمه جان! صورتم میسوزه.»
@narimani_matn
میگه همه این بچه ها رو که بی بی یکی یکی شمرد؛ دید دوتا از بچه ها کمن؛ با ام کلثوم تو بیابون دنبال این بچه ها میگشتند. لای این بوته ها رو هی گشتند. یه وقت دیدند یکی از این بچه ها لای این بوته ها جوون داده. انگار زیر پاهای اسب ها مونده. گرفت بغلش کرد آورد تو خیمه دید جوون داده و مُرده. اما هنوز یکی دیگه از بچه ها کمه. ای خدا کجا رفته؟ این طرف رو بگرد. اونطرف رو بگرد. یهو ام کلثوم صدا زد: زینب جان! من میدونم کجا رفته. آخه هی دم غروب بابا بابا میکنه؛ شاید رفته تو گودال. اومدند تو گودال دیدند آره این بچه خودش رو انداخته رو بدن بابا. دست این بچه رو گرفت؛ بلندش کرد. عمه جان! چجوری تو این نیمه شب تو این تاریکی ها بدن بابات رو پیدا کردی؟ صدا زد عمه جان! خیلی دلم هوای بابام رو کرده بود. میخواستم براش آب بیارم. آخه دیدم هی میگه:« جگرم میسوزه.» همینجور که تو این بیابون میگشتم بابا بابا میکردم دیدم از یه جایی صدا میاد«اِلَیَّ...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]