📋 #پیرمردنابینا
#متن_روضه / *بخش اول*
#روضه_امام_علی (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن و حسین بردن باباشون رو دفن کردن، از تشییع که برمیگشتن دوتایی چه حالی داشتند این دوتا داداش...
یکی از این طرف، یکی از اون طرف؛ شبانه توو دل سحر، داره هی قصهها تکرار میشه. حسن که حرف نمیزنه، توو خودشه، اما حسین دست گردن حسن میندازه؛
_داداش یادته یه شبی هم توو مدینه این حالو داشتیم؟! حسن جان یادته چه زندگی خوبی داشتیم؟! چه مادری، چه بابایی، دیدی چی کار کردن؟!
حسن جان یادته، اون شب چه دلی داشت بابام وقتی بدن مادر رو تنهایی بلند کرد روو دست گرفت.
یادته بابا سر به دیوار گذاشته بود هی میگفت فاطمه جان حلالم کن...
@seyedrezanarimani
توو همین لحظاتی که این دوتا داداش باهم حرف میزنن، توو دل سحر دارن برمیگردن از تشییع، توو همین حین یهو دیدن از توو خرابهای صدای ناله میاد؛ صدای نحیف ضعیف. یکی هی داره میگه: رفیقم، حبیبم، عزیزم، چرا امشب نمیای به من سر بزنی؟!
تا صدا رو شنیدن، تا دیدن صدای ناله داره میاد خودشونو رسوندن اونجا ببینن صاحب صدا کیه؟!
(امشب ناله بزن آقا بیاد ببینه صاحب این صدا کیه.)
سریع حسن و حسین اومدن کنار این پیرمرد نشستن، دیدننابیناست، چشماش نمیبینه؛ هی دست سرش میکشیدن؛
چی شده آی پیرمرد؟! چی میخوای؟! گرسنته؟! تشنته؟!
گفت: چه قدر شماها صداهاتون شبیه اون آقاییه که هرشب میاومد به من سر میزد، الان دو سه شبه نیومده، دلم خیلی هواش و کرده.
_چی میگفت؟
_شبا میومد لقمه دهنم میذاشت، سرم و رو پاهاش میذاشت، نوازشم میکرد، قربون صدقهم میرفت، باهام حرف میزد. آخرشم که میخواست بره باهام حرف میزد، قصه میگفت.
یادمه هرشب بهم میگفت:
خوش به حالت که نمیبینی. کاش منم کور بودم نمیدیدم.
_چرا آقا این حرفا رو میزنی؟!
_ آخه آی پیرمرد من یه چیزایی با چشمام دیدم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@seyedrezanarimani
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی👇👇👇
@narimani_matn