eitaa logo
✅ محسن ناصحی
821 دنبال‌کننده
197 عکس
116 ویدیو
2 فایل
شعر آیینی
مشاهده در ایتا
دانلود
بازنشر همان قدر از زمان بس بود تا مردی برای راندن قابیل برگردد و از تقویمها برگی که موسایی عصا در دست سمت نیل برگردد   مِنا در انتظار گامهای استواری بود تا مردی تبر بر دوش و با تصمیم ابراهیم هم پیمان به قربانگاه اسماعیل برگردد   صلیب و جلجتا بر پایه های وهمِ صدها ساله ی تاریخ می کوبند اگر عیسی به تقدیر زمان با آیه های تازه ی انجیل برگردد   بگو خواب تو آشفته است ای فرعون شب تبعید را پایانی از روز است اگر یوسف ترین تاریخ این زندان برای خواندن تاویل برگردد   کماکان از طلوع فجر بیش از یک هزار و چارصد آینده رد شد تا پیمبرزاده ی دیروزها امروز با اعجاز عام الفیل برگردد   پُر از گلهای شیپوری ، پُر از فریادهای سرخ و پرپر می شود این دشت که مرد باغبان اینک به رستاخیز گل با صور اسرافیل برگردد   به کوچ آسمانیهای این خاکی ترین جغرافیای پیر خندیدند نمی دانند می گریند اگر فردا – همین فردا – بزرگ ایل برگردد
قیام سرخی اگر هست از قیام فاطمه داریم که ما هرآنچه که داریم از مرام فاطمه داریم نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، هان چه نشستید؟ مگر نه زندگی خویش از دوام فاطمه داریم نه، انقلاب نکردیم تا درون کوفه بپوسیم که هست کرببلایی اگر، به نام فاطمه داریم به فکر خانه ی همسایه ایم، نان‌ و‌ مختصری عشق اگر به سفره ی ما هست از کلام فاطمه داریم یقین که صبح ازل ما سلام داده ایم به نورش که شام روز ابد چشم بر سلام فاطمه داریم غلام فاطمه در حشر غصّه ای به سینه ندارد که ما امید شفاعت هم از غلام فاطمه داریم
إنا لله و إنا إلیه راجعون ذاکر آل الله جناب آقای کربلایی مهدی خیامیان : محفل ولایی انگور درگذشت پدر بزرگوارتان شادروان مرحوم مرشد حسین خیامیان را خدمت شما تسلیت عرض نموده ، از خدای رحمان و رحیم برای آن مرحوم مغفرت و برای شما صبر جزیل درخواست می نماییم. و إنا إنشاالله بهم لاحقون
نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن می روی مشهد دل از بند زمینی ها بکن آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر ده برابر عشق جبران می کند بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟ برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
داغ تاریخ رو کی حس کرده داغ روزای تا ابد مبهم غصه ی دخترای زنده به گور ماتم برده های زیر ستم فکر کن ابر اگه نمی بارید تا همیشه کویر می موندیم فکر کن بی پیامبر باید همه جا سر به زیر می موندیم آسمون خدا یه شب خندید ماه گل کرد و شب چراغون شد گفت إقرأ و ربُّک الاکرم دل سنگ حرا مسلمون شد شده مبعوث اونکه دنیا رو زیر چتر محبتش برده من مسلمونم ، از همون اول که دلم مُهر عاشقی خورده قلبایی که به عشق اون بزنه خالی از کینه و بدی میشن کافیه رد بشه یه بار از باغ همه گلها محمدی میشن
هدایت شده از ✅ محسن ناصحی
می دونی واسه چی تو رو می‌خوام؟ می دونی من چرا دوسِت دارم؟ چرا اون وقتایی که غمگینم سر روی شونه ی تو میذارم؟ با خودت فکر می کنی گاهی چرا پابند عشق و احساسم؟ چرا هرجا که اسمت و می برن اینقده غیرتی و حساسم؟ شده اصلاً یه بار بگی واسه چی من باید علّت سؤالت شم؟ چرا وقتی که می وَزی با نسیم نمی تونم که بی خیالت شم؟ شده حتی یه بار به خاطر تو نذارم جونم و کف دستم؟ سینه م و شد برات سپر نکنم؟ شده حتی یه بار بگم خسته م؟ نشده تا همیشه هم نمیشه مگه دل کندن از تو آسونه هرکی یک بار عاشق تو شده بی خیالِت باشه؟! نمی تونه عشقِ روزای بچِگیمی تو خیلی ساله بِهِت وفادارم تو یه عُمره عزیز جون منی من یه عمره که دوستِت دارم وسط سینه ی سه رنگ تنت لاله روئیده بسکه خون دادیم کم نذاشتیم و کم نمیذاریم پای عشقت همیشه ایستادیم
غیر از تو را زبان من املا نمی کند جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند هر کس نگفته از تو حسینی نمی شود جز نام دلربای تو بر لب نمی رود آدم ابوالبشر شده اما حسین نیست از او خلیل سر شده اما حسین نیست موسی پیامبر شده اما حسین نیست عیسی گزیده تر شده اما حسین نیست در جان محمد است که با او برابر است آری حسین بوده که جان پیمبر است گیرم پیمبر است که فرقی نمی کنند همتای حیدر است که فرقی نمی کنند زهرای اطهر است که فرقی نمی کنند مثل برادر است که فرقی نمی کنند فرقی نمی کنند و مرا شور در سر است آخر حسین فاطمه یک چیز دیگر است بین حسین و شیعه صمیمیت است و بس همراهی حسین به سنخیت است و بس شیعه به یک مرام و به یک نیت است و بس اسلام بی حسین مسیحیت است و بس اسلام ما که ثبت شده با شهادتین کامل نمی شود مگر از ذکر یا حسین در دین ما خدا یکی و مصطفی یکی است احمد یکی است پس به یقین مرتضی یکی است حیدر یکی و حضرت خیرالنسا یکی است زهرا یکی است پس حسن مجتبی یکی است این جمع بی حسین که معنا نمی گرفت یعنی اگر نبود کسا پا نمی گرفت غیر از خدا نبود و حسین آفریده شد ارض و سما نبود و حسین آفریده شد جز کربلا نبود و حسین آفریده شد قالو بلی نبود و حسین آفریده شد قالو بلای ما به الست از حسین بود اصلا هرآنچه بوده و هست از حسین بود بی اشک ، خاکِ خلقتمان گِل نمی شود تنها مجسمه است دل و دل نمی شود دل بی حسین این همه قابل نمی شود انسان بی حسین که کامل نمی شود غیر از حسین را به دل خویش حک نکن ما از اضافه ی گل اوییم ، شک نکن ای معنی نهفته ی در هل اتی حسین ان الذین آمنوی سوره ها حسین حتی خدا برای تو شد خونبها حسین ماییم و حسرت حرم کربلا حسین از ما بگیر این همه درد فراق را اما نگیر از دل ما اشتیاق را
تشنگی ، بود ولی از طرف رود فرات رفت سقّا برساند به لب آب ، حیات خوش به حال دل دریا که ابالفضل دو دست برد در آب و نمود از لب او دفع ممات چشم او بسته شد از بوسه تیر اما گفت چشم من باد به قربان قتیل العبرات # وسط هلهله ها سمت حرم بازنگرد ای که رفتی ز حرم گرم سلام و صلوات دل من آب شد ای حضرت سقا تو بخواه من نم‌ مشک تو باشم ، چه خوش است این درجات
گیرم که آتش باشد و سنگر بسوزد تا با حقی حاشا اگر باور بسوزد تا تشنگان هستند ساقی می ننوشد حتی اگر از تشنگی حنجر بسوزد ساقی به دریا رفت و ساحل چشم در راه آتش در آب افتاده آب آور بسوزد عباس یعنی غیرت اللهی که تا هست حاشا که در آتش حرم دیگر بسوزد عباس یعنی زینب و زینب ابالفضل با این برادر کِی دل خواهر بسوزد زینب تمام حجت یک اعتقاد است حاشا که زینب باشد و معجر بسوزد