eitaa logo
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
2.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
43 فایل
ھوﷻ 🆔 @Ad_noor1 👈ارتباط ✅کپی ازاد 💌دعوتید👇 مجموعه ای ازسخنرانی ها ونصایح و مطالب اخلاقی وکلام اساتید اخلاق ایت الله بهجت وایت الله مجتهدی تهرانی ره🌱🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ‼️ سه بلا در سه هنگام 🌸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میفرمایند: 🔸 هنگامی که مردم دسته جمعی گناه کنند خداوند بلایی فراگیر و همگانی بر ایشان نازل فرماید تا متنبه شوند و توبه کنند 🔸 هنگامی که امربه معروف و همچنین نهی از منکر فراموش و ترک شود خداوند آن قوم را خانه نشین میکند 🔸 و هنگامی که یاد خدا از دلهای بندگان بیرون رود، خداوند ترس از مرگ را بین آنها زیاد کند تا دیگر روی خوشی دنیا را نبینند 📚 ۴ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ •🌱•
✨🌺✨🌺✨ ✨وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُون✨َ 🔶 هر کس با خدا معبود دیگری بخواند، هیچ برهانی بر چنین شرکی ندارد، 🔹 پس جز این نیست که حسابش نزد پروردگارش محفوظ است 🔷 و مسلماً ناسپاسان رستگار نمي‌شوند. ✨ سوره مومنون 🌺 آیه 117 ✨
. . •| |• اگر دست خودت را نگیری و مواظب خودت نباشی ؛ در شلوغی‌های زندگی خودت را گم خواهی کرد بھ حدی کھ دیگر صدای گریه‌ۍ گمشده‌ۍ خودت راهم نخواهی شنید...! و کم‌کم دیگر بھ دنبال خودت هم نخواهی گشت! و دچار آلزایمر خود فراموشی میشوی...!! •🌱•
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 آیت الله فاطمی نیا: هرکس در روی زمین درحال راه رفتن است به صدقه سرحضرت زهـــــرا سلام الله علیها است هرکجا هستےسر سفره حضرت زهـــرا (س) هستـــے... □○پاداش درود فرستادن بر فاطمه سلام الله علیها... ◾️ پیغمبر_اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه سلام الله علیها فرمودند: ◾️«مَن صَلّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ اَلحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ» " ◾️ای فاطمه! هر که بر تو صلوات فرستد؛ خدای متعال همه‌ی گناهان او را، بدون استثناء، می‌بخشد و هر جا که من در بهشت باشم؛ خدا او را در بهشت به من ملحق می‌کند. ☑️و این صلوات چقدر زیباست: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فاطِمَةَ و اَبِیها وَ بَعْلِها وَ بَنِیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ» 📚 بحارالانوار جلد 43 ص55 باد پاییزی اگر برگ خزان را می برد🍂 مهر زهرا هم گناه شیعیان را می برد.. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: تلاوت کننده سوره حدید و واقعه و الرحمن در آسمانها و زمین اهل بهشت خوانده می شوند. .. 📚کنزالعمال ج‌ ۱ ، ص۵۸۲ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ •🌱•
مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟ ✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی) ✅پرسید آن هدایا کدامند؟ رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ۱- هدیه عزرائیل ۲- هدیه قبر ۳- هدیه نکیر و منکر ۴- هدیه میزان ۵- هدیه پل صراط ۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم) ۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت) ۸- هدیه پیامبر ۹- هدیه جبرئیل ۱۰- و هدیه خداوند متعال 🌱اما هدیه عزائیل چهار چیزاست : ۱. رضایت حق داران. ۲. قضای نمازها. ۳. اشتیاق به خداوند. ۴.آرزوی مرگ. 🌱اما هدیه قبر چهار چیزاست : ۱. ترک سخن چینی. ۲. استبراء. ۳. تلاوت قرآن. ۴. نماز شب. 🌱اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست : ۱. راستگویی. ۲. ترک غیبت. ۳. حق گویی. ۴. تواضع در برابر همه 🌱اما هدیه میزان چهار چیزاست : ۱. فرو خوردن خشم. ۲. تقوای راستین. ۳. رفتن به سوی جماعت. ۴. دعوت به سوی آمرزش الهی 🌱اما هدیه صراط چهار چیزاست : ۱. اخلاص عمل. ۲. زیاد به یاد خدا بودن. ۳. خوش اخلاقی. ۴. تحمل کردن آزار دیگران 🌱اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست : ۱. گریه از ترس خداوند. ۲. صدقه مخفی. ۳.ترک گناهان. ۴.خوش رفتاری با پدر و مادر 🌱اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست : ۱. صبر در ناملایمات. ۲. شکر بر نعمت. ۳.انفاق مال در راه اطاعت خداوند. ۴.رعایت امانت در مال وقفی 🌱اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست : ۱. دوست داشتن او. ۲. پیروی از سنت او. ۳. دوست داشتن اهل بیت او. ۴. زبان را از بدی ها حفظ کردن 🌱 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست : ۱. کم حرف زدن. ۲.کم خوردن. ۳. کم خوابیدن. ۴. مداومت بر حمد 🌱اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست : ۱. امر به نیکی. ۲. نهی از بدی. ۳. نصیحت و خیر خواهی برای مردم. ۴.و مهربانی کردن با همه 🍃 این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کن. 🍃چراکه هر کس بر آن عمل نموده و به نسل های آینده برسد 🍃 إن شاءالله ، اجرش به تو خواهد رسید. ✅باذکر صلوات شروع کنید 📚 کتاب المواعظ العدديه ••✾🌻🍂🌻✾•
🙄🤔 فرض کنید دختر یک خانوادهٔ ثروتمندی هستید در تبریز . 👌 با یک طلبه ساده ازدواج می‌کنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبهٔ ساده راهی نجف می‌شوید. 🌞 گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید! ❗️ خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد ! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد ! دوباره فرزند میدهد دوباره…!! 😔 این درحالیست که فقر گریبان تان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را می‌فروشید. حتی و رختخواب را !!!….❗️ 🔸همسر همیشه مرا به فکر می‌برد. 🤔 👌 علامه درباره ایشان گفته بودند: ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامهٔ تحصیل بدهم” !! 👌 صبر حیرت انگیز .. نوشتن المیزان… ! ☝️علامه نه تعارف داشته و نه اغراق می‌کند. 👈 علامه در جایی فرموده بودند: “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام می‌دادند، من جواب خانوم را می‌شنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا می‌خواندند، من جواب سلام امام حسین(ع) را می‌شنیدم!” 🔸همیشه به جایگاه او حسرت می‌خورم! 🤔 با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو می‌زده ، یا وقتی برای علامه چایی می‌ریخته ، میدانسته در آسمان ها آنقدر معروف است؟ ❓ میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ، آنقدر موثر است؟ ❓ 🙏 کاش کتابی از زندگینامه اش چاپ شده بود. کاش برای ما کلاس آموزشی می‌گذاشت . کلاس اخلاق. کلاس اخلاص. کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی. کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟ کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن ، تفسیر المیزان بنویسیم؟ کلاس چگونه مهم باشیم اما مشهور نه؟ کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم، او را در بدترین شرایط یاری دهم؟ کلاس… 🔸همه ی این ها چند واحد میشود؟🤔 چقدر واحد پاس نکرده دارم! ❗️ ✍ربابه حسینی با ویرایش
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🍃💖 قبل از تو دلم گلی که نيکوست نداشت همچون تو پدر که فاطمی خوست نداشت از بس که تو ماهی پدرم "سید علی" والله نمی شود تو را دوست نداشت😊 🤲 •🌱•
: 💛قلب هایمان را سنگ و پژمرده نموده،محبت و مال و منالش! ⏰وقتش نرسیده این سرزمین را برگردانیم به مالک قانونی اش(القلب حرم الله)؟ وبگشاییم مرزهای دلمان را به روی آیات ؟!🤔
✅ در حدیث معتبر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله منقول است که هر که بسیار بر او زور آورد، بسیار بگوید: «لاحَولَ ولا قُوّةَ الا بِالله» بدرستی که این کلمه گنجی است از گنجهای بهشت و در آن شفای هفتاد و دو درد هست که کمتر از آنها اندوه است.(۱) ✅ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر که نعمت پیاپی دارد بسیار بگوید: «الحَمْدُلِله رَبِّ العالَمیٖن» و هر که بر او پاید باید بسیار بگوید : «لاحَولَ ولا قُوّةَ الا بِالله اَلعلیِّ العَظیم» که آن یکی از گنجهای بهشت است و درمان هفتاد و دو نوع بلا است که کمتر آن اندوه است.(۲) 📚منبع: ۱- حلیةالمتقین ص۲۴۵ ۲- امالی شیخ صدوق ، حدیث۱۳
◻مرحوم آية‌ اللّه شیخ محمد كوهستانى(ره) در اين اواخر عمر بسيار نگران آخرتش بود، با همه زهد و ورع، خود را دست خالى مى‌ديد. . ◻از اين رو هرگاه برخى از شاگردان او از قبيل شهيد هاشمى‌نژاد و ديگر فضلا كه از مشهد به حضورشان مى‌رسيدند. . ◻مى‌فرمود: سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانيد و بگوييد: . ◻محمد دارد مى‌آيد، ولى با دست خالى. . ◾تصویر رنگی شده از آیت الله شیخ محمد کوهستانی رضوان الله تعالی علیه
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
📚 #تنها_میان_داعش ✍🏻 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد ❤️ #قسمت_سی_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشت
📚 ✍🏻 نویسنده : ❤️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ادامه دارد.... ┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄ کپی بدون اجازه ممنوع❌ 🔅سلامتی (عج)صلوات🔅 🔅نسیـــم بهشـــت 🔅 @nasemebehesht