#سخن اما ازطلا
🌟از افلاطون پرسيدند :
شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟
⇇✨پاسخ داد :
از ڪودڪى خسته مى شود،
براے بزرگ شدن عجله مى كند و
سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود
⇇✨ابتدا براے ڪسب مال و ثروت
از سلامتى خود مايه مى گذارد
سپس براے باز پس گرفتن
سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند
⇇✨طورى زندگى مى كند
كه انگار هرگز نخواهد مرد
و بعد طورى مى ميرد كه
انگار هرگز زندگى نكرده است
انقدر به آينده فكر مى كند
كه متوجه از دست رفتن
امروز خود نيست
در حالى كه زندگى گذشته يا
آينده نيست،
زندگى همين حالاست....
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
💦☀️💦☀️💦☀️💦☀️💦☀️💦☀️
✅امام علی علیه السلام می فرمایند:
🔹وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ
🔹کسى که #سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) #رضایت به ذلت خود داده است.
🔹وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ
🔹کسى که #زبانش را بر خود امیر سازد #شخصیت او تحقیر مى شود.
🔹مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ
🔹کسى که زیاد #سخن گوید اشتباهات زیادى خواهد کرد.
🔹سرُکَ أسیرُک، فإذا أفشَیتَهُ سرتَ أسیرَه
🔹سر تو #اسیر تو است. وقتی #فاشش کردی تو اسیر او می شوی.
📡لطفا نشر دهید🙏
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
#سخن اما ملکوتی 👇
🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟
🌟رمز بهشتی شدن🌟
🌟روزی یاران در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد آمده بودند. حضرت به آنان فرمود:
🌟شما شش چیز را برای من عهده دار شوید، تا من بهشت را برای شما عهده دار شوم:🌟
🌟1- هنگامی که سخن می گویید هرگز دروغ نگویید.
🌟2- وقت کسی را وعده دادید خلاف وعده نکنید.
🌟3- هر امانتی پذیرفتند خیانت نکنید.
🌟4- چشمان خود را بر هم نهید و نگاه از حرام بردارید.
🌟5- دامن عفت خویش را از حرام حفظ کنید، عمل زشت انجام ندهید.
🌟6- و دست و زبان خود را از آزار مردم باز دارید.
🔅کانال گلچین مذهبی🔆
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
بحار الانوار .ج9
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
#داستان_واقعی با عنوان ⏬ #دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد ⚜قسمت دوم آنروزها علاقه شدیدی به خواندن
#داستان_واقعی با عنوان ⏬
#دختری_که_از_پنجره_ها_میترسد
⚜قسمت سوم
ولی نه من نامش را میدانستم و به گمانم نه او...حتی با هم کلمه ای به زبان زمینیان سخن نگفته بودیم... وبالاتر از آن حتی صدایش را هم نشنیده بودم...
از یاد نمیبرم روزی راکه در دفتر نارنجی #خاطراتم نوشتم امروز صدای #عشق را شنیدم...و من نمیتوانم در #سخن بگنجانم که تاچه اندازه عاشقش بودم...
آره عاشقش بودم...لبخندهایش نگاه هایش...عشق نوشته هایش روی شیشه های بخار گرفته #پاییز ... همه انها مرا تا سرحد #جنون عاشقش ساخته بود..
بلاخره پاییز آن سال وارد سال دوم دبیرستان شدم...درطی این سال سعی میکردم علاوه بر #قرآن دیگر کتب مهم #اسلامی را #مطالعه کنم... این مرحله برای من مرحله مهمی بود چرا که الحمدلله بسیاری از اعمالی که قبلا از حرام بودنشان بی خبر بودم را ترک کردم حتی با وجود استعداد و #علاقه شدید...
اعمالی همچون #موسیقی و #نقاشی وطراحی لباس و...
هرچه روزهایم بیشتر بسر میشد بیشر علاقمند میشدم که احکام دینم رابدانم و به آن عمل کنم...
والحمدلله خداوند مرا در این راه توفیق میبخشید...
مسئله اصلی زندگیم #عشق زیادم نسبت به ان #پسر جوان بود روزها میگذشت ومن عشقم را درسجده های شبانگاه از خالق هفت #آسمان میخواستم...باوجود عشق فراوان اما تنها بخاطر #الله سعی میکردم با او روبرو نشوم یا اگر روبرو میشدیم فورا نگاهم را ازچشمانش میدزدیدم...
روزهاگذشت تا اینکه روزی او را چند کوچه پایین تر از کوچه ی عشقمان دیدم...اما تنها نبود...دستانش را به دستان دختری زنجیر کرده بود، که صمیمی ترین دوستم بود...
اینکه #خیانت کدامشان بوده دنیا را بر سرم خراب کردشاید الان دیگر برایم مهم نیست... سردترین #زمستان دلم آن روز بود...حتی انروزهم هیچ کدام حرفی نزدیم... چشمان من اما داد میزد... فریاد میکشید... و مظلومانه میپرسید چرا؟؟؟دستان سردم را برچشمان بیچاره ام گذاشتم... طفلکی ها حقشان نبود این همه #خیانت را یکجا قورت دهند..
پنجره ی نارنجی اتاقم را بایک اسپری سیاه کور کردم...تادیگر هرگز آن منظره و آن نگاه سنگین را نبینم...از همان روز کوله بار زندگیم بردوش،میان تاریکی همان پنجره گم شدم ...کسی را نمی دیدم که ناجیم باشد...انگار دردهایم از خاطرم برده بودند که خدایی هست هنوز...اما خدای مهربانم مرا ازیاد نبرده بود..
دستم را گرفت و مرا به #دریای_نور سپرد...ذات مقدسش دردهایم را یک به یک تیمار کرد...و در آن تیر باران مشکلات مرا زیر چتر خود پناه داد...
زمان حالم را کمی بهتر کرده بود که از یک شماره ناشناس چندین پیام بدستم رسید...
اولین پیام را که خواندم ان شماره بنظرم دیگر انقدرها هم ناشناس نبود...
هه...پیامهایی پر از #احساس #ندامت ...پر از #عذاب_وجدان یا شاید هم پراز #دروغ...
حدس اینکه شماره ام راچگونه پیداکرده بود کارسختی نبود...بلاخره صمیمی ترین دوستم #معشوقه_اش بود...همه پیامها حذف کردم و گوشیم را خاموش...دیگربرایم مهم نبود...تمام زمستان شبی نبود که گوشیم پر از پیام های ندامتش نباشد..
و هنوز برای من مهم نبود...اواخر اسفند بود که برای نماز صبح برخواستم باز هم صحفه ی تکراری گوشیم با کلی تماس از دست رفته...
🔮 ادامه دارد⬅️
#برای_حمایت_از_ما_لطفا_مطالب_کانال_را_فوروارد_کنید
@NASEMEBEHESHT 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
#سخن اما ملکوتی
🍎هنگامه وصال
توصیه ای از جناب رجبعلی خیاط:
«در بیداری سحر و ثلث آخر شب، آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی در بیداری سحر ها می توان حاصل نمود. از گدایی سحر ها کوتاهی نکنید که هرچه هست، در ان است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد. وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است.»
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
@NASEMEBEHESHT 🌸