🌹خاطره ای نقل قول از پـدر بزرگوار شهیـد :
درختان کنار خانهمان مدتی بود که
خشک شده بود. کسی بهشان آب نمیداد.
یک روز به آرمان گفتم : پسرم بیا برو
اینها رو آب بده. آرمان لباس کهنه ای پوشید و
رفت توی کوچه و چند ساعتی مشغول رسیدگی به درختان شد. بعضی همسایه ها که آرمان را
نمیشناختند، فکر کردند کارگر است و آمده به درختان آب بدهد ؛ امه آرمان اصلا به رویشات نیاورد. بعدها که فهمیدند او پسر من است، خیلی تشکر کردند. بعد از آن هم اهالی محل جمع شدند، وسایل رسیدگی به درختان را تهیه کردند و همه باهم مدتی درختان را آب میدادند...
#شهیدآرمانعلیوردی