هدایت شده از راز دل با شهدا 🇮🇷
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#خدا_رو_شکر_کردم_که_مادر_شهید_شدم!
🌷ماه رمضان بود. نامهای از عبدالله رسیده بود. داشتیم میخواندیم که در حیاط را زدند. همسر و پسرم جلوی در رفتند. من نگران شدم. نتوانستم طاقت بیاورم. جلو رفتم ببینم چه خبر است. دو نفر بودند. یکی با پای مجروح و گچ گرفته و دیگری سالم بود. سلام کردم و پرسیدم: «چیزی شده؟ عبدالله شهید شده؟» یکی از آنها گفت:...
🌷یکی از آنها گفت: «مادر! از کجا فهمیدی؟ عبدالله متعلق به همه بود.» پرسیدم: «پس جنازهاش چی؟» گفت: «زیر آتشه. وقتی منطقه آزاد شد. جنازهاش رو میاریم عقب.» خدا رو شکر کردم که چون حضرت زینب سلام الله علیها مادر شهید شدم.» همسایهها وقتی خبر شهادت عبدالله را شنیدند، جمع شدند و تسلیت گفتند. به آنها گفتم: «به ما تسلیت نگین. عبدالله خودش مرگ در راه خدا رو انتخاب کرد و به خواستهاش رسید.»
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز عبدالله عرب سرهنگی
منبع: سایت نوید شاهد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شهيد_كربلايى_بدنش_را_برهنه_كرد ....
🌷پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم. تا اينكه یک روز خبر بازگشت او را دادند ....
🌷فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود كه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او با شكوه شرکت کردند.
🌷شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند.
گفتم: چه کار می کنید؟
گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموريت داریم و يك فرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود: باید به کربلا برود. او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
🌷پدر شهید از خواب بیدار می شود با هماهنگى و اجازه، نبش قبر صورت می گیرد می بينند، خبری از جمجمه شهید نیست و شهيد به کربلا منتقل شده است!!!
راوی: پدر شهید غلامرضا زمانیان
📚 به نقل از سایت افلاکیان
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
کانال #شهید_ابراهیم_هادی
https://rubika.ir/shahid_ebrahim_hadi22
هدایت شده از راز دل با شهدا 🇮🇷
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#بگو_گول_دنیا_رو_نخورند!!
🌷سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرفهایی زد که برای همه بچه بسیجیها اتمام حجت بود. مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت میدانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. من میتوانستم در سپاه بابل بمانم و همانجا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالأخره حریف نفسم شدم، وسوسهها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی اینقدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ من میدونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل میکردم، بقیهاش با خدا. حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(سلام الله) هم محرم شدم، سلام من رو به بچهها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید معزز محمدمهدی نصیرایی
#شهید_القدس
#شهید_اسماعیل_هنیه 🏴
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
هدایت شده از راز دل با شهدا 🇮🇷
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#زيارت
🌷نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلا براى زیارت. محمد(صابری) هم با ما بود. همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!! همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته و مشغول نماز شب است. دستش به سوى آسمان بود و استغفار می كرد. همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم.
🌷سال ٦٩ و يك ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود. یک شب بی مقدمه گفت: هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر و مادرم برسانید. قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید. بعد ادامه داد: به پدر و مادرم بگویید همانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید. هرچند سخت است. می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!!
🌷 از صحبت های او تعجب کردیم گفتم: محمد این حرفها چیه؟خدا رو شكر تو حالت خوب شده، چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم. روز بعد در محوطه بودیم. ساعت ٣ عصر محمد گفت: سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد و روى زمین افتاد او را به بهداری بردند. همه دلشان مى خواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما ....
🌷.... محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود. برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد. در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت. روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است.
📚 کتاب خاطرات آزادگان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
هدایت شده از راز دل با شهدا 🇮🇷
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شد_زینب.
🌷اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمیدانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. یکبار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینبها زیاد شدند. دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.
🌹خاطره ای به یاد سردار دلها، سپهبد شهید معزز حاج قاسم سلیمانی و شهید معزز مدافع حرم حسین محرابی
#فاطمیه
#وعده_صادق
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم