eitaa logo
سبک زندگی
793 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
604 ویدیو
104 فایل
💠 خوش آمدید 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 💠 شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم می‌دید. با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگها است ‌اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوه‌ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه‌اش نهادند. گرسنگی‌اش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را می‌کند و دور می‌ریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعه‌ی همین برگهاست. 💠 ما روزهای زندگی را تند تند ورق می‌زنیم و فکر می‌کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت‌ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم. @naserin_esf1
📚 محبّت خرسی 💠 پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم،باشه بيدار شم حرف ميزنيم. خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط ۳ روز است. 💠"همديگر را دوست داشته باشيم؛ شايد فردايي نباشد" آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن و مرده ها به فاتحه! ولي ما گاهي برعکس عمل مي‌کنيم! به مرده ها سر ميزنيم و گل مي‌بريم براشون، ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو مي‌خونيم! گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست! بيائيم ساده ترين چيز را از هم دريغ نکنيم ⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬⏬ @naserin_esf1
کشاورزی امام هادی علیه السلام 💠 علی بن حمزه می‌گوید امام را دیدم که در زمین خود مشغول کار و کوشش است به طوری که غرق در عرق شده بود عرض کردم فدایت شوم مردان کجایند تا به جای شما کار کنند و نگذارند شما زحمت بکشید امام هادی (علیه السلام) فرمودند؛ کار کردن شیوه پیامبران و رسولان و انسانهای شایسته است @naserin_esf1
📚 سبک زندگی 💠 معلّم از دانش‌آموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگه‌ای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچ‌کس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و را خواند همان دانش آموز بود. بچّه‌ها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار می‌کرد و از بچّه‌ها می‌خواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را نمی‌کرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" می‌نامیدند، نیست و تمام تلاش خود را می‌کرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و بودن را حفظ کند. 💠 آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند جهان است. 📙کتاب زندگانی 💠 به فرزندان و همسر خود اعتماد به نفس بدهید. @naserin_esf1
الهی ... این بنده چه داند که چه می باید جست ؟ داننده تویی هر چه دانی، آن ده ..._انصاری @naserin_esf1
💠 در کنار ساحل قدم میزدم و میخواستم به جای دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجه مرا به خود جلب کرد جلوتر رفتم تا به شیء درخشان رسیدم نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است با خودم فکر کردم در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خود غافل کرده است وقتی که به آن رسیدم دیده‌ام که چقدر بیهوده بوده است ولی آیا اگر به سمت آن چیز بی ارزش نمی‌رفتم واقعا نمی فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را می خوردم. @naserin_esf1
27.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دکلمه ای شاعرانه از گلایه ی دکتر علی شریعتی از خدا و پاسخی زیبا از سهراب سپهری 📚 دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری @naserin_esf1
دکلمه ی شریعتی و سپهری.mp3
6.85M
💠 دکلمه ای شاعرانه از گلایه ی دکتر علی شریعتی از خدا و پاسخی زیبا از سهراب سپهری 📚 دکتر علی شریعتی و سهراب سپهری @naserin_esf1
💠 حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده‌اند مگر سرو راکه ثمره‌اي ندارد. گویی درین چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمره معین است به وقتی معلوم. گاهی به وجود آن تازه‌اند و گاهی به عدم آن پژمرده شوند و سرو را هیچ از این نیست و همه ی وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.   به انچه می‌گذرد دل منه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد گرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد  📚 سعدی @naserin_esf1
🔴 فرمول ترک گناه 💠 جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نمي‌توانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزه‌اي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد. به يكي از طلبه‌هايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همه‌ي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم. عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش مي‌بيند و از حساب روز قيامت و بی‌آبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد. @naserin_esf1
📚 عزّت نفس 💠 مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود، فقر و تنگ دستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد، در محضر امام صادق (ع) لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح کرد. "فلان مبلغ قرض دارم، فلان مشکل دارم، متحیّرم چه کنم و...."خلاصه در آخر کلامش از امام صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام (ع) به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند. بعد این کیسه را در اختیار مفضّل قرار می دهد، مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: "آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود. حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم، امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظر ها کوچک می شوی و شخصیّت و احترامت از میان می رود 📚 شهید مطهری، داستان راستان ص17 @naserin_esf1
📚 سعدی 💠 یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی. چو دشوار آید زدشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن @naserin_esf1