#امیرالمومنین #خلیعی #ابن_حماد
🔻 یکی از شعرا به نام خُلیعی است که اهل موصل است. حدود ۴۰۰ سال پیش، او یک قصیدهی غرّائی گفت و آن را جلوی حرم آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواند. شاعر دیگری هم [به نام] ابن حمّاد که پیرمردی اهل نجف بود، قصیدهاش را خواند.
🔸 ادبیات، شعر و کلمات هم عالَمی در حدّ اعجاز دارد. فصاحت، بلاغت، چینش صحیح، نوع تأثیر، مخاطب [در آن مطرح است.] انواع و اقسامی از قصیده، غزل و... [دارد].
🔹 بین آنها صحبتی شد. خُلیعی گفت: شعر من لطیفتر است. ابن حمّاد گفت: شعر من لطیفتر است. گفتند: ما آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را حیّ و زنده میدانیم. هر دو شعر را به ضریح وصل میکنیم و تا صبح منتظر جواب میمانیم.
🔸 هر دو قصیدههای خود را به ضریح چسباندند. صبح مشاهده کردند که آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) زیر قصیدهی خُلیعی، با آب طلا نوشته است: «أحسنت» و زیر قصیدهی ابن حمّاد، با نقره نوشته است: «أحسنت».
🔹 خیلی به ابن حمّاد برخورد، لذا با گریه و دلگیری به حضرت گفت: آقا! شما این جوان را طلایی تشویق کردید و من را نقرهای [تشویق کردید.] این برای من سنگین است.
🔸 فردا شب آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب دید و عرض کرد: آقا! من قصیدهام را آوردم و شما زیر آن با خط نقرهای «أحسنت» نوشته بودید، ولی [برای] خُلیعی با طلا بود. حضرت فرمودند: نگران نباش، او جدیدالاسلام است. حالا که ناراحت شدی، فردا قبل از ظهر قصیدهات را بیاور و نزدیک ضریح بخوان، من جبران میکنم.
🔹 قبل از ظهر، مردم را نزدیک ضریح جمع کردند و ابن حمّاد شعر خود را خواند. یک مصرع از این شعر که عربی هم است، میگوید: «که بود آنکه مذهب خیبری را به دو نیم کرد؟» وقتی این شعر را خواند، صدایی از داخل ضریح آمد: «أنا، أنا». صدای آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) [بود]. از این طریق نظر ابن حماد تأمین شد.
🔸 اما جریان خُلیعی را عرض کنم. خُلیع، مصغّر است و از خلعت میآید. وقتی که خُلیعی یکی از قصایدش را میخواند، کنار در ورودی حرم بود. این پرده باز شد و روی شانههای او افتاد. بالأخره همهی مردم آمدند و دور او را گرفتند و آن را خلعتی از آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای ایشان دانستند. از آن به بعد، نام او خُلیعی شد.
🔹 آنها اینطور بهره میبردند و تفاوتی بین حیات و ممات امام قائل نبودند.
کد ۴۳۵۲
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
👉🏻 @nasery_ir