#حضرت_مسلم #حضرت_هانی
ادامه مطلب قبل...
🔻 حضرت مسلم را نزد عبیدالله بردند و او شروع به بددهنی به ایشان کرد. سپس رئیس شرطه به عبیداللّه گفت که من به او امان دادم، عبیداللّه گفت که تو را چه به امان دادن؟! بیخود امان دادی؛ اتفاقاً خودت باید به خاطر این جراحتی که بر تو وارد شده او را بکشی.
🔸 لب حضرت شکافته شده بود و دندانهای ایشان صدمه خورده بود. حضرت قدحی از آب خواستند ولی از شدت خون ریزی و استمرار آن، تا خواستند آب بیاشامند، خون دندانهای ایشان در قدح ریخت.
🔹 آب قدح را عوض کردند، دوباره پر از خون شد، فرمودند: حکمتی در این کار است که من نباید آب بخورم.
🔸 حضرت را بر پشت بام دارالعماره بردند و او به حضرت ضربتی زد. ولی هیچ کارگر نیفتاد. چرا که فقط بخش مادی نفوس، موثر نیست؛ بلکه همزمان ارواح و قوا فعال هستند.
🔹 نقل میکنند لحظهی آخر، حضرت مسلم یک شوخی هم با آن شخص کردند و فرمودند که بندهی خدا، این خراشی که تو زدی قصاص آن جراحتی نشد که من به تو زدم.
🔸 بعد ایشان را به بالای دارالإماره بردند و یکی از آنها گردن حضرت را زد و بدن را پایین انداختند. بعد با هانی هم همین کار را کردند، او به جرم اینکه حضرت مسلم در خانهی او بود زندانی شده بود.
🔹 سپس بعضی از آن اشقیا بدنها را این طرف و آن طرف میکشاندند تا بعضی از قوم و قبیلهی هانی آمدند و حضرت مسلم (علیه السلام) را در زاویهی مسجد کوفه و هانی را این طرفتر دفن کردند.
🔸 هانی برای خود سلطانی بود. در تعهدی که با قبائل داشت هر وقت سوار میشد گاهی چند هزار اسبسوار دنبال او میرفتند؛ ولی عبیدالله از بس نقشه میکشید و پول میداد ایشان را نیز شهید کرد.
کد ۸۸۱ و کد ۸۵۷
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: @nasery_ir