#دعبل_خزاعی
🔻دِعبِلِ بن علیٍ خُزاعی، شاید اصالتا برای یمن بودند. وقتی که آقا علی بن موسی علیه السلام آمدند طوس، برای زیارت آقا از مدینه آمد طوس، خراسان، و اشعاری هم که گفته بود، راجع به مظلومیت اهل بیت علیهم السلام، آورد خدمت آقا.
🔸همان اشعاری که تا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را گفته بود و حضرت امام رضا علیه السلام به او فرمودند که یک شعر هم من اضافه کنم: «وَ قَبرٌ بِالطوسٍ یا لَهَا مِن مُصِبَةٍ» عرض کرد که در طوس ما قبری نمیشناسیم. حضرت اشاره به مدفن خودشان کردند و در آن سفر برادرشان هم بود علی بن علیٍ خُزاعی، بعضی روایات را علی بن علیٍ خزاعی از حضرت نقل میکرد و اینها شیعههای پا به قرصی بودند.
🔹در مقابل مأمون هم سیاست عجیبی داشت. خیلی پیچیده، خیلی پیچیده، خیلی پیچیده... بعد حضرت فرمودند این اشعاری را که گفتی جایی نخوان، تا من به تو بگویم.
🔸خب مأمون خلیفه بود، و همۀ بساط در اختیارش، یک روز دعبل را خواست. مأمون به دعبل گفت که شنیدم اشعاری راجع به امام رضا گفتهای، حالا مأمون هم طوری قلمداد میکرد که حضرت، پسرعمویم است، خلیفه [آینده] است، ولیعهد است و چه و چه... ولی دعبل چون که ملتزم به امر حضرت بود، و چون حضرت فرموده بودند [تا من نگفتم نخوان] هیچ چیز نگفت.
🔹مأمون گفت دعبل اشعارت راجع به علی بن موسی را برای ما بخوان. نخواند. مأمون گفت من اشعار تو را بیرون شنیده ام و یک بیتش را خواند. دعبل نخواند. بعد آقا امام رضا علیه السلام فرمودند دعبل بخوان، تا حضرت فرمودند دعبل شروع کرد.
🔸اشعار را خواند و اتفاقاً حالا مأمون با سیاست خودش گفت که دهانش را پر از جواهر کنید. دهان دعبل را پر کردند. به خاطر اشعارش راجع به امام رضا علیه السلام ولی دعبل این ایام مشهد بوده. ببینید سیاستها چقدر پیچیده. دعبل این ایام مشهد بود، طوس و خراسان، وقتی آمد قم بعد رسید مدینه دید که در صدد قتل او هستند و میخواهند او را بکشند. دیگر متواری شد. ببینید [مأمون واعوانش] چه کار میکردند؟ و چطور پیچیده عمل میکردند؟ آخر هم او را شهید کردند. همچین چیزی یادم هست که آخرش هم شهید شد. رفت در قبائل و گویا بعد [شهیدش کردند]. (الغدیر،ج2، ص384)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
📲 مطالعه بیشتر در نرمافزار الهادی:
👉🏻 bonyadhad.blog.ir
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺کانال رسمی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در تلگرام، سروش، ایتا، بله و گپ: @nasery_ir