🇮🇷 با پیروزی #انقلاب بعضی از نقاط کشور درگیر یه سری از #غائلههای_قومی شد. مثل غائله #کردستان که افرادی جداییخواه در قالب گروههای #ضد_انقلاب علیه #انقلاب_اسلامی مسلح شدن و در خط #دشمنای انقلاب قرار گرفتن.
🔔 اونا اول کار با شعار دفاع از مردم کُرد و کردستان موفق شدن بعضی از جوونای این منطقه رو فریب بدن؛ اما بعد از اینکه مردم با هدف اصلی اونا آشنا شدن، خط خودشون رو از این گروهها جدا و باهاشون مبارزه کردن.
🚫 این تشکیلات بهنام «سازمان زحمتکشان کردستان ایران» بود که بعدها با نام اختصاری « #کومله» شناخته شد. این گروهک یکی از عوامل گسترش درگیریهای #مسلحانه در #کردستان بود. حتی موقع #جنگ_تحمیلی هم دست از این کارها برنمیداشتن.
📘 «#دارزن»؛ عنوان کتابیه که شخصیت اصلی اون گرفتار این گروهک ظالم میشه. زندگینامه #اصغر_اقلیدی از روزهای #انقلاب تا #اسارت در زندانهای حزب #کومله. #طاهره_کوهکن نویسنده کتاب، با همین عنوان فرعی«زندگینامه اصغر اقلیدی از روزهای انقلاب تا اسارت در زندانهای حزب کومله» تکلیف خواننده رو مشخص میکنه که قراره در چه دورانی سیر کنه. کوهکن قبل از این تجربه نوشتن کتاب « #راض_بابا» رو هم داشت.
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 @nashreshahidkazemi
🚫 قبل #انقلاب دوران #اسارت رعیتی بود که خانها و اربابها هر طور که عشقشون میکشید با اونا رفتار میکردن. دورانی که صاحب مال و بعضاً ناموس مردم بودن. مثل همین برش از صفحه ۱۲ کتاب: «تا حاج کلانتر شلاقش را بالا برد، رویم را برگرداندم. دوست داشتم توی دلم کلی فحش بهش بدم. کار هر روزش همین بود که با اسب بدود دنبال زنها و به زور لچک از سرشان بکشد. خیلیها زیر بارش نمیرفتند و دعوا میشد. »
🔔 دورانی که ژاندارمریها و شهربانیها دستشون با خانها و اربابها تو یه کاسه بود و همیشه از همدیگه حمایت میکردن.
✒️ #طاهره_کوهکن در کتاب «#دارزن»، زندگی فردی به نام #اصغر_اقلیدی از قبل #انقلاب، دوران #جبهه و دوران #اسارتش در زندانهای #کومله رو واسمون روایت میکنه. روایت یه زندگی پر از فراز و نشیب که شاید خوندن این کتابا باعث بشه بیشتر قدر این #نظام و #انقلاب رو بدونیم.
🗒️ روایت آدمایی که جونشون و جوونی شون رو فدای #اسلام و #وطن کردن تا ما حالا در آرامش روز رو به شب و شب رو به صبح برسونیم: « عصر تا شب شهر توی ناامنی کامل بود و کسی نمیتوانست برود بیرون. بچهها فدای آرام نگه داشتن شهر میشدند. شهری که آرامی برایش معنا نداشت. تا حالا چندبار موقع جمع کردن بچهها، با بدن خونین و سر قطع شدهشان روبرو شده بودیم. » ص۷۸
✅ مشاهده و تهیه کتاب
https://manvaketab.com/book/373286/
سفارش تلفنی👇
☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸
سفارش از ایتا👇
@manvaketab_admin
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 @nashreshahidkazemi