🔹جون خدمتکار ابوذر غفاری بود که آزاد شده بود. بعد از ابوذر همراه امیرالمؤمنین بود و بعد همراه امام حسن و بعد از او همراه امام حسین. روز عاشورا رفت و اجازه گرفت برای جنگیدن. امام حسین اجازه نداد و گفت: تو آزادی که بروی. تو برای روزهای سلامت و عافیت آمدی، حالا گرفتار گرفتاری ما نشو.
📍جون خودش را به پای امام انداخت و گفت: پسر رسول خدا! در خوشی و راحتی همراه شما باشم و موقع سختی دست از شما بردارم؟ هرگز! میدانم بویم بد است و رنگم سیاه؛ ولی آیا بهشت را از من دریغ میکنی تا بویم خوب شود و رویم سفید. به خدا از شما جدا نمیشوم تا خونم با خونهای پاک شما مخلوط شود.
📖 قصه کربلا | صفحه ۱۲۰ | مهدی قزلی
#محرم
#بعث_خون
📌 انتشارات شهید کاظمی
🆔 @nashreshahidkazemi