eitaa logo
انتشارات شهید کاظمی
11.8هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
84 فایل
«شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب» آدرس:👇 قم، بلوار معلم، مجتمع ناشران، طبقه همکف واحد36 02533551818 خرید سریع و آسان کتاب ها👇 Manvaketab.com مشاوره،پشتیبانی و نظرات👇 @manvaketab_admin سامانه پیامکی ۴۰۰۰۱۴۱۴۴۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹️نام کتاب: (( ۴)) (( )) 🔹️نویسنده: 🔹️بازنویسی: 🔹️ناشر: . ✂️برشی از کتاب: . "نبیل" در آن شبی که ابوسلیم با صراحت با او گفتگو کرد، نتوانست بخوابد. نمی‌دانست این راهی که او با اختیار خودش در آن پا می‌گذارد، به کجا خواهد رسید. او يقين داشت که گام بعدی از فردا صبح آغاز می‌شود و پایانی بر زندگی کنونی‌اش و شروعی برای یک زندگی جدید خواهد بود. در رختخوابش می‌غلتید و می‌کوشید بخوابد، اما بی فایده بود. چشم هایش کمی گرم شد، اما با دیدن کابوسی از خواب پرید و تمام بدنش غرق عرق شد. در کابوس دیده بود که از کوه بلندی سقوط می‌کند. فردا صبح، وقتی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد، دید زندگی در خیابان‌ها جاری است. نتوانست در اتاق بماند. اتاق را ترک کرد و خودش را به خیابان سپرد و بی‌هدف در آن حرکت کرد.... 02537840844 www.manvaketab.ir @nashreshahidkazemi
🔹️نام کتاب: (( ۳ )) (( )) 🔹️نویسنده: 🔹️بازنویسی: 🔹️ناشر: . ✂️برشی از کتاب: چهار روز مرخصی رو به پایان بود. ماشین او را به و می‌برد و از آن‌جا به می‌رساند. او در میان ، سربلند و با احترام به گردش می‌پردازد. هرچه را که می‌خواهد در اختیارش می‌گذارند. دیگر کاملا آرام شده و نگرانی‌اش از بین رفته است. این دستگاه هم غنیمتی بود که او به تقديم می‌کرد تا پیروز شود و سربلند بماند. در مسیر و خیابان دیزنجوف و در روز چهام، ذهنش مانند یک ماشین بدون توقف، فعال شده بود. نمی‌دانست چرا خاطرات پنج سال گذشته به شدت به او هجوم می‌آورند. چه‌قدر رنج برد، چه‌قدر خسته شد و چه‌قدر احساس ترس کرد و دچار نگرانی شد. چه‌قدر در جابه‌جا شد و چه‌قدر حال و روزش دگرگون شد. رئیس زکریا، بسیاری از ، ، ، و همان طناب کشیده شده بر آتش... پس کی زمان آن می‌رسد که او دست بردارد، بایستد و در میان مردم فریاد بزند که او روزی بوده است و برایشان بگوید که بودن چگونه است. 02537840844 www.manvaketab.ir @nashreshahidkazemi
🔹️نام کتاب: (( ۲ )) (( )) 🔹️نویسنده: 🔹️بازنویسی: 🔹️ناشر: . ✂️برشی از کتاب: . شکی نبود اوضاع به سرعت به نزدیک می‌شد و ضرب آهنگ حادثه‌ها هر لحظه تندتر. هر اقدامی - هر چند هم کوچک - اثر و معنای خاص خود را خواهد گذاشت. "نديم هاشم" هم به خوبی می‌دانست اکنون در چه شرایطی به سر می‌برد. در آن لحظه‌های بسیار شگفت، آن وقتی که کلمات معانی خود را از دست می‌دهند و و و و ، حالتی می‌شود که انسان در آن از خودش جدا می‌شود تا با واقعیت جدیدی پیوند بخورد که بر او تحمیل کرده است، در آن لحظه‌ها یک راه بیشتر فرا روی انسان نمی‌ماند و آن اینکه با ثبات و استوار با حادثه روبه رو شود. سخنان افسر امنیت در فرودگاه اورلی بسیار محترمانه بود، اما همانند گلوله سرکش از میان لبانش خارج شد. وقتی او از ندیم خواست چمدان‌ها را باز کند، مطمئن شد که ایجاد شده برای او در فرودگاه دچار اشتباه شده و او اکنون شناسایی شده است. 02537840844 www.manvaketab.ir @nashreshahidkazemi
🔹️نام کتاب: (( ۱ )) (( )) 🔹️نویسنده: 🔹️بازنویسی: 🔹️ناشر: . ✂️برشی از کتاب: . به درجه ای از می رسید که زبانش باز می شد و در همین زمان، جوان به نهایت خود می‌رسید؛ زیرا این ، سرّی‌ترین را برملا می‌کرد. رأفت در یکی از نامه‌های سرّی خود نوشت: «... بعد از چند جام که بالا کشید، نمی‌توانستم تشخیص بدهم که این مرد تنومند، زنده است یا مرده. تنها نشانه زنده بودن او، نفس کشیدن‌اش بود... نمی‌توانستم بدانم که او خواب است یا بیدار، از روی اراده سخن می‌گوید یا این‌که کلمات، بی‌اراده از دهان او خارج می شوند... کافی‌ست یک سؤال از او بپرسم تا او به طور کامل صحبت کند؛ گویی ضبط صوتی است که دکمه آن را فشار داده باشی...». 02537840844 www.manvaketab.ir @nashreshahidkazemi