سلام حضرت نجات،مهدی جان
دلم گواهی می دهد که آمدنتان نزدیک است.زمین و زمان به تنگ آمده اند. مردمان حیرت زده و بیقرارند.برکت از زندگی ها و روزی ها رفته و جهان از هر دستگیره ی نجاتی ناامید گشته است...
...دلم گواهی می دهد که به همین زودی، به همین نزدیکی صدای خوب شما در گوش دنیا می پیچد...
دلم گواهی می دهد...
عرفات عشق بازان
سرکوی یار باشد...
دکتر محمود رفیعی، بنیانگذار کلاسهای ادبیات انتظار در سطح دانشگاه های کشور بود.
دوستان دانشجو را از این طریق با امام زمان و مقوله انتظار آشنا نمود.
✅ او بارها به ملاقات امام زمان خود رسید و نکته های بسیاری از این دیدارها برای آیندگان بیان نمود، دکتر تا زنده بود هیچ حرفی از این دیدارها نزد، بعد از شهادتش بود که فیلمی از استاد پخش شد، در آنجا به این موارد اشاره می کند و...
📙 برگرفته از کتاب منتظر
خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
صبح روز عرفه بود. قرار بود که برای عمل جراحی راهی بیمارستان شود، اما دیدم چهره همسرم برخلاف همیشه که از درد می نالید، بسیار شادمان و خوشحال است!
روی مبل نشست و دست بر سینه به اطراف خود سلام می کرد!
از آشپزخانه وارد سالن شدم و روبرویش ایستادم. پرسیدم: آقا محمود حالتون خوبه؟!
گفت بله چطور؟
بعد پرسید: شما چیزی دیدی؟
گفتم چی مثلا؟!
گفت هیچی برو به کارت برس من حالم خوبه.
رفتم توی اشپزخانه اما دیدم مرتب داره با کسانی حرف می زنه!
چند دقیقه بعد وقتی وارد اتاق شدم دیدم روی کاناپه دراز کشیده.
او در صبح عرفه برای همیشه چشمانش را بر دنیا بست.
💐شهید عرفه
🌷جانباز آسمانی
📙برگرفته از کتاب منتظر اثر جدید گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💠یک آمادگی متفاوت برای دعای عرفه💠
🌸چقدر لذت بخش است از زبان اباعبدلله الحسین(ع) با خدا مناجات کنیم. من همیشه در دعای عرفه گفته ام: خدایا! من نیامده ام دعا بخوانم. آمده ام دعا خواندن امام حسین(ع) را تماشا کنم و با اشک ریختنش، اشک بریزم. با ناله های او همنوا بشوم. لابد هرعنایتی به حسینت بکنی، به ما هم خواهی داشت.
🌸ان شاءالله یک روز در همین دعای عرفه، آنقدر خدا گناهانمان را ببخشد و بدی هایمان را جبران کند که برای لحظه ای هم که شده صدای حسین فاطمه(ع) را بشنویم، وقتی که دارد با خدا مناجات میکند...
✅ #استاد_پناهیان
✍امام صادق علیه السلام
🌴هر چه میخواهی برای خود دعا بخوان و [در دعا کردن] بکوش که آن روز [ #روز_عرفه ]روز دعا و درخواست است
📚{التهذیب الأحکام ، ج 5 ، ص 182 }
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
@Aminikhaahاصلی ترین حاجت در دعای عرفه.mp3
زمان:
حجم:
6.94M
🎙 #پادکست
🔹خواستهی اصلی در دعای عرفه
📌 برگرفته از جلسات استاد امینی خواه
✅ @Aminikhaah
سلام بر شهدای عرفه
حاج احمد کاظمی سردار بزرگ و فاتح خرمشهر بود که در روز عرفه همراه با یارانش در سال ۸۴ آسمانی شد.
در عملیات فتح المبین ترکش بزرگی به سر حاج احمد خورد و در بیمارستان بستری شد.
بعید بود بتواند نیرو ها را فرماندهی کند.
چند ساعت بعد خودش را به نیروهای لشکر نجف رساند و همراه با آنها کار را تمام کرد.
بعدها به نیروهایش گفت: من در بیمارستان بودم و حالم اصلا مساعد نبود.
وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف فرما شدند و گفتند: فرمانده بلند شو، ما تو را شفا دادیم. پاشو و نیروها را فرماندهی کن.
از آن روز دیدگاه حاجی به دفاع مقدس و شهدا کاملا تغییر کرد...
📙برگرفته از کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
࿐✧☘🌺☘✧࿐
📝دست نوشته #شهید_حججی:
✨بسم الله الذی خلق نور من النور
🔹خدایا!..
امروز عرفه بود و الان شب عیدقربان حاجیان در عرفات بودند و الان هم در فکر قربانی فردا.
🔹جان به قربان حسین علیه السلام که عرفاتش نیمه ماند و قربانی اش را هم برد برای کربلا.
🔹خدایا!
معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات.
🔹بارالها! چندی ست به لطف و کرم شما اسمم جز نوکران خانم زینب کبری سلام الله علیها ثبت شده است شکرت.
🔹توفیقم ده زودتر بروم، کمکم کن در میدان عمل کم نیاورم و روزی ام کن در جوانی به پای اسلام فدا شوم.
🔹خدایا!... شهیدم کن.
#عرفه ۹۴/۷/۱
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
✳️ اگر ربالعالمين را نشناسيم، در بيابانِ زندگی گم شدهايم!
🔻 #شيطان بهدنبال انسانی است كه راه را -كه همان #بندگی خدا و ارتباط حضوری و قلبی با خدا است- گم كرده باشد. اگر #ربالعالمين را كه ربّ همهی ماست نشناسيم، در بيابانِ زندگی گم شدهايم. با اين كه بهراحتی میتوانستيم بفهميم بايد بندهی ربّ العالمين باشيم. حالا كسی كه ربّ العالمين را ربّ خود نگرفت و بهدنبال حکم کمال مطلق نبود، راه تسلّط شيطان را بر تمام ابعاد شخصيت خود میگشايد. #غاوين كه مقصد خود را گم كردهاند، از شيطان تبعيت میكنند و در نتيجه شيطان بر آنها تسلّط میيابد. شيطان طرح و نقشه برای ادامهی زندگی به او میدهد، چون خودش طرح ندارد و طرح بندگی ربّ العالمين را هم نپذيرفته است.
🔸 #امام_حسين (ع) در #دعای_عرفه به خدای خود میگويد: «اَنْتَ كَهْفي حينَ تُعيِيني الْمَذاهِبُ فِي سَعَتِها»؛ تو پناهگاه و خزينهی آرمانهای من هستی وقتی راههای بهظاهر وسيع مرا خسته میكند. اگر كسی به اين بصيرت دست يافت كه خزينهی همهی آرمانهايش حضرت ربّ العالمين است، ديگر بهسوی چه كسی بدود؟! پروردگارش هم كه نزديك است، دويدن نمیخواهد. اين آدم راه را گم نكرده است كه دربهدر باشد. گنج را میشناسد و هرچه بيشتر تلاش میكند تا به آن نزديك شود، و اين تلاش با #آرامش همراه است، چون راه و مقصد را میشناسد.
👤 #استاد_اصغر_طاهرزاده
📚 از کتاب #هدف_حیات_زمینی_آدم
#⃣ #خداشناسی
#مهدےجان_مولاےمن❤️
دلتنگ آمدنت هستم
کاش آنگونه باشم که تو می خواهی
امامم مرا از نفس رهایم ده
جز تو که طبیب قلب من باشد
کسی را زین میان نمی بینم
🌷شهید عید قربان
شهید غلامعلی رجبی از ذاکران با اخلاصی بود که در عملیات مرصاد و آخرین روزهای دفاع مقدس و در روز عید قربان، قربانی راه خدا گردید.
📙خاطره زیبای در تصویر برگرفته از کتاب کبوتران حرم. اثر گروه شهید هادی است.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ᔢ✯✯🍃🌸🍃✯✯ᔢ
#شوخی_های_آقا_ابراهیم
☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد.
▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند.
🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟!
😀ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و..
💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63