🔸عنوان: پنجاه سال عبادت
🔸مولف و ناشر: #گروه_شهید_ابراهیم_هادی
🔸مشخصات: ۱۶۸صفحه و ۱۸ تومان
.
📚برشی از کتاب. از وصیت شهید باغانی:
چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق گناه نیست امّا کدام عشق؟
خداوندا معبودا عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد. پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو.
فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری، فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم. این تو بودی که عاشق من بودی و من را می کشاندی.
اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم.ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده ای....
🌷 خاطره ای از شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی
یک بار می خواستیم بریم راهیان نور، پدر و مادر یکی از بچه ها اصلا اجازه نمیداد بیاد.
شب بود قرار شد حرکت کنیم. نیم ساعت قبل از حرکت به اون جوان گفت: بیا #ببرمت یه جا که #قفل_کارت_باز_بشه.
فرستادش سر #مزار_شهدا و گفت: برو اونجا به شهدا التماس کن ، مطمئن باش مشکلت حل میشه.
اگر کوتاهی کنی مقصر خودتی ، شهدا سر سفره اربابشون نشستند و صاحب کرم هستند.
برو تا دیر نشده.
خدا میدونه چی تو قلب اون جوان انداخت و اون جوان چی از شهدا خواست که خيلی زود پدرش اومد و رضايت حضور پسرش رو اعلام کرد و #همون_شب_راهی نور شدند.
سيد وقتی این #کرامتها رو از شهدا مي ديد عطشش برای رسيدن به اون قافله بسيار زيادتر مي شد.
#برگرفته_از_کتاب_مهمان_شام
#گروه_شهید_ابراهیم_هادی