eitaa logo
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
22 فایل
•• بِسمِ ࢪبِّ الصُّمود •• همھ با یڪدیـــگࢪ، گوش بھ فࢪمان ࢪهبࢪ، بابصیـــࢪٺ دࢪوݪایٺ، تاشهـــادٺ، ظهوࢪمهدئ بن زهرا✨ ࢪاخواهیم دید. #ان‌شاءَاللّٰه🤲 شࢪوط: @shorote_samedoon مدیࢪیٺ: @Montazereh_delaram
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Ghods_media
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از شاخه گل داخل تفنگ حافظان امنیت تا کودکان انقلابی (تصاویر خاص مربوط به راهپیمایی ۱۳ آبان‌ماه اراک) @ghods_media گروه فرهنگی هنری قدس مدیا
هدایت شده از Ghods_media
36.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مذهبی ترین غیر مذهبی (این داستان بر اساس واقعیت است ) :داداش بحث با حجاب بی حجاب نیست که بحث اینه که یسری ها دارن سو استفاده میکنن @ghods_media گروه فرهنگی هنری قدس مدیا
دریـآ‌را‌ڪجا‌دیـ‌دۍ؟! درچشـم‌ڪسانـے‌ڪہ‌نگاهشـاݩ مهـر‌و‌محبـت‌داشـت:)🌱 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
شناخت‌ضدارزش‌ها " اخلاقی‌‌ " آن کہ جان را با طمع ورزے بپوشاند، خود را پَست کرده .. و آن کہ راز سختـے های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده .. وآن کہ زبان را بر خود حاکم کند، خود را بی ارزش کرده است. | حکمت² | (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعودی شماره ‎ عزیز رو منتشر میکنه که بهش فحش بدن میگه بیش از ٧ هزار تماس از خارج کشور داشته و مزاحمش میشدن میگذره تا یه اسرائیلی بهش زنگ میزنه ... 😁 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
🔆 تکذیب پستی دیگر از علی کریمی 🖼 عکس ۱۰ سال قبل کودکان پاکستان رو به اسم سیستان وبلوچستان جا زده و اون اراجیف رو استوری کرده (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
🔆 وقتی مزدور خبرنگارهای سعودی اینترنشال شدن لیدر، چرا دلقک‌های شبکه منوتو تز مبارزه ندهند؟ ❓ این چه اعتصاب سراسریه که مجبورید بازار رو تهدید کنید؟ 👈 این نشون میده مردم با شما نیستند و مجبورید تهدید کنید. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
🔆 خبر جعلی دیگر در مورد حادثه ✍ سردار حبیبی (با پیراهنی سبز رنگ در محل شاهچراغ )پس از حادثه شاهچراغ با صدا و سیما به عنوان "فرمانده انتظامی استان فارس" مصاحبه میکند اما برخی ادعا می‌کنند صداوسیما با ایشان به عنوان"خادم" شاهچراغ مصاحبه می‌کند تا به زعم خود از صداوسیما سوتی بگیرند. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
قاضی به اغتشاشگرِ میگه چرا به مأمورا حمله کردی؟ میگه بخدا نمی‌دونستم مأمورن. حکایت اون یاروئه که از چراغ قرمز رد شد افسر نگهش داشت جریمه‌اش کنه گفت جناب سروان ننویس بخدا ندیدمت😂😂😂 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
https://harfeto.timefriend.net/16604062527519 لینڪ ناشناس ڪانالمون ☝️ (@nasle_jadideh_Englab|) لینڪ ڪانال اصلیمون☝️ (@fadaiianeengelab|) (🌸⚡️☄✨✨) لینڪ ڪانال ناشناسمون☝️
۱ - بله بر اساس واقعیت نوشته شده. ۲ - چشم ۳ - علیکم السلام بله حتماً، آخرین پارت رو الان میزارم😁 ۴ - ... ۵ - علیکم السلام چشم حتماً
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز حرفش که تموم شد، هنوز توی شوک بودم. ۲ سال از بحثی که بین مون در گرفت، گذشته بود .. فکر
اون صادقانه و بی پروا، تمام حرف‌هاش رو زد و من به تک تک اونها گوش کردم و قرار شد روی پیشنهادش فکر کنم. وقتی از سر میز بلند شدم لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد. - هر چند نمی دونم پاسخ شما به من چیه اما حقیقتا خوشحالم بعد از چهار سال و نیم تلاش بالاخره حاضر شدید به من فکر کنید.! از طرفی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم؛ ولی می ترسیدم که مناسب هم نباشیم. از یه طرف، اون یه تازه مسلمان از سرزمینی با روابط آزاد بود و من یک دختر ایرانی از خانواده‌ای نجیب با عفت اخلاقی و نمی دونستم خانواده و دیگران چه واکنشی نشون میدن! برگشتم خونه و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم بیحال و بی رمق همون طوری ولا شدم روی تخت .. - کجایی بابا؟! حالا چه کار کنم؟! چه جوابی بدم؟! با کی حرف بزنم و مشورت کنم؟! الان بیشتر از هر لحظه‌ای توی زندگیم بهت احتیاج دارم بیای و دستم رو بگیری و یه عنوان یه مرد، راهنماییم کنی.!! بی اختیار گریه می کردم و با پدرم حرف می زدم. چهل روز نذر کردم اول به خدا و بعد به پدرم توسل کردم گفتم هر چه بادا باد امرم رو به خدا می سپارم! اما هرچه میگذشت محبت یان دایسون، بیشتر از قبل توی قلبم شکل می گرفت تا جایی که ترسیدم: - خدایا! حالا اگر نظر شما و پدرم خلاف دلم باشه چی؟؟! روز چهلم از راه رسید تلفن رو برداشتم تا زنگ بزنم قم و بخوام برام استخاره کنن؛ قبل از فشار دادن دکمه ها نشستم روی مبل و چشم هام رو بستم. - خدایا! اگر نظر شما و پدرم خلاف دل منه فقط از درگاهت قدرت و توانایی میخوام من، مطیع امر توئم.! و دکمه روی تلفن رو فشار دادم: " همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم بر تو نیز روحی را به فرمان خود، وحی کردیم تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرا دادیم که به وسیله آن هر کسی از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم و تو مسلما به سوی راه راست هدایت می کنی " سوره شوری آیه ۵۲ و این پاسخ نذر ۴۰ روزه من بود! تلفن رو قطع کردم و از شدت شادی رفتم سجده خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید میکنه. اما در اوج شادی یهو دلم گرفت .. گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ولی بغض، راه گلوم رو سد کرد و اشک بی‌اختیار از چشم‌هام پایین اومد. وقتی مریم عروس شد و با چشم های پر اشک گفت با اجازه پدرم بله، هیچ صدای جواب و اجازه‌ای از طرف پدر نیومد هر دومون گریه کردیم از داغ سکوت پدر .. از اون به بعد هر وقت شهید گمنام می‌آوردن و ما می‌رفتیم بالای سر تابوت ها روی تک تک شون دست میکشیدم و می گفتم: - بابا کی برمی گردی؟! توی عروسی، این پدره که دست دخترش رو توی دست داماد میگذاره تو که نیستی تا دستم رو بگیری! تو که نیستی تا من جواب تایید رو از زبونت بشنوم! حداقل قبل عروسیم برگرد! حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک! هیچی نمی خوام فقط برگرد .. گوشی توی دستم ساعت‌ها، فقط گریه میکردم. بالاخره زنگ زدم بعد از سلام و احوال پرسی ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم اما سکوت عمیقی، پشت تلفن رو فرا گرفت اول فکر کردم، تماس قطع شده اما وقتی بیشتر دقت کردم حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه میکنه! بالاخره سکوت رو شکست: - زمانی که علی شهید شد و تو تب سنگینی کردی من سپردمت به علی همه چیزت رو تو هم سر قولت موندی و به عهدت وفا کردی؛ بغض دوباره راه گلوش رو بست حدود ۱۰ شب پیش علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد گفت به زینبم بگو من، تو رو بردم و دستتون رو توی دست هم میزارم توکل بر خدا مبارکه!! گریه امان هر دومون رو برید. - زینبم نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست جواب همونه که پدرت گفت، مبارکه ان‌شاءالله✨ دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم. اشک مثل سیل از چشمم پایین می‌اومد تمام پهنای صورتم اشک بود. همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم. فکر کنم من اولین دختری بودم که موقع دادن جواب مثبت عروس و داماد هر دو گریه می کردن! توی اولین فرصت، اومدیم ایران پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن .. مراسم ساده‌ای که ماه عسلش، سفر ۱۰ روزه مشهد و یک هفته ای جنوب بود ... هیچ وقت به کسی نگفته بودم؛ اما همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنس پدرم باشه! توی فکه .. تازه فهمیدم .. چقدر زیبا .. داشت ندیده .. رنگ پدرم رو به خودش میگرفت .. ✨❣ با هدیه صلوات به روح پاک ومطهر طلبه شهید گمنام سیدعلی‌حسینی✨🌸 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
۱ - اگر امکانش بود چشم حتماً ۲ - باعث خوشحالیه!🙂 ۳ - علیکم السلام باعث خوشحالیه!✨
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه‍ هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... (@nasle_jadideh_Englab|) (💔🏴✨🏴💔)