•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#هرچی_تو_بخوای پارت سی ام ساکت نگاهش کردم.گفت: _سهیل #واقعاتغییرکرده .کافیه یه اشاره کنیم،با جون
#هرچی_تو_بخوای
پارت سی و یکم
خیلی جا خوردم...😧😥
به نظر نمیومد اینقدر توی زندگیش سختی کشیده باشه.
-از همون موقع من با خاله و شوهرخاله م، که دوست وهمرزم پدرم هم بوده،
زندگی میکنم...اونا حتی به من بیشتر توجه میکردن تا بچه های خودشون.الان
هم خالهم قلبا راضی نیست،اما به ظاهر راضی شده.میترسم ناآرامی های
حانیه نظرشو عوض کنه.
گذشته ش خیلی ذهنمو درگیر کرد.
ناراحت و متأسف یا با عقده تعریف نمیکرد.👌معلوم بود از صمیم قلب
راضی شده به ✨رضای خدا و زندگیشو پذیرفته.✨
گفتم:
من چکار میتونم بکنم؟
-حانیه گفت برادر شما هم چند بار رفتن سوریه،درسته؟
-درسته..خیلی سخته آقای رضاپور.من میفهمم حانیه چه حالی داره.😒
با خواهش گفت:لطفا کمکم کنید.😒🙏
-کی عازم میشید؟
-دو هفته ی دیگه.
-بهتر بود دیرتر میگفتید بهشون.
-میخواستم،ولی حانیه اتفاقی فهمید.
بلند شدم و گفتم:
_من هرکاری بتونم انجام میدم.الان هم اگه دیگه حرفی نیست من برم.
امین هم بلند شد و خوشحال گفت:_ممنونم،خیلی لطف میکنید.🙂
خداحافظی کردم و رفتم...
توی راه به امین و زندگیش فکر میکردم. تو تک تک جملاتش دنبال جواب
سؤاالتم بودم.
👣شهادت آرزوی من هم بود...
ولی مطمئن نبودم وقتی اون لحظه برسه جان شیرینم رو تقدیم کنم.😒اون
روز تو درگیری با اون دو تا نامرد با خودم گفتم حاضرم بمیرم اما حجابم حفظ
بشه، جونمو میدم ولی دست نامحرم بهم نخوره. ولی درواقع من از ایمانم👉 و
از خودم دفاع میکردم.😞
اما امثال محمد و امین از اسلام و از مردم مظلوم یه کشور دیگه👉دفاع
میکردن.
✨این #ایمان_قوی_تری میخواد.✨
💭این ایمان قوی تر رو چطور به دست بیارم؟
💭اون چیزی که بهشون یقین میده کارشون درسته و ارزش جون دادن داره
چیه؟
ایمان #مراتبی داره و من تو مرتبه ی پایین گیر کرده بودم...🙁😔
و این از هر
چیزی برام #دردناکتر بود.😢
فرداش با حانیه تماس گرفتم و قرار گذاشتم...
وقتی دیدمش تازه منظور امین رو از بی قراری فهمیدم.
حانیه بیشتر شبیه کسانی بود که داغ عزیز دیدن.😕😒وقتی منو دید اومد
بغلم و یه دل سیر گریه کرد.😫😭منم گذاشتم حسابی گریه کنه تا آروم بشه.
گریه هاش تموم شدنی نبود،حانیه آروم شدنی نبود.بهش گفتم:
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)