#هرچی_تو_بخوای
پارت صد و پنجاه و نهم
✨گفتم خدایا تو بهتر از هرکسی میدونی چه اتفاقی بیفته بهتره.اگه زنده برگشتن وحید بهتره *هر چی تو بخوای* اگه شهادتش بهتره *هر چی تو
بخوای*.✨
من عاشق وحید بودم..
#خیلی_سخت بود برام ولی #راضی به شهادتش بودم.از خدام بود بهشت
باهاش باشم.من از وحید دل کندم ولی دیگه برای خودم جونی نمونده بود.😣
روزها میگذشت..
ولی فقط روز،شب میشد و شب،روز میشد.به #ظاهر زندگی میکردم.به فاطمه
سادات نگاه میکردم و باهاش حرف میزدم.با پدرومادرخودم و پدرومادروحید
و با همه میگفتم و میخندیدم ولی من مرده بودم و کسی نفهمید.میخندیدم که
#کسی_نفهمه.
دکتر بهم گفته بود دوقلو باردارم...️☺
خوشحال شدم.یادگارهای وحیدم بیشتر میشدن. اینبار دو تا
پسر.خیلی👦 😍دوست داشتم پسرهام هم شبیه پدرشون باشن.️☺
ماهی یکبار حاجی خبر سلامتی وحید رو به ما میداد...حدود سه ماه از رفتن
وحید میگذشت. حاجی بازهم خبر سلامتیش رو برامون آورد.به حاجی گفتم:
_میشه شما پیغام ما رو هم به وحید برسونید؟
گفت:
_نه.ارتباط ما یک طرفه ست.بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم.😊
مادروحید خیلی نگران و آشفته بود.😥
میگفت وقتی من و فاطمه سادات میریم
پیشش حالش بهتر میشه.برای همین ما زیاد میرفتیم پیششون.
یه شب آقاجون ما رو رسوند خونه.فاطمه سادات تو ماشین خوابش برد.آقاجون
از وقتی وحید رفت خیلی مراقب من و فاطمه سادات بود.😊
آقاجون گفت:
_زهرا.😒
نگاهش کردم و گفتم:
_جانم😊
-وحید برنمیگرده؟😒😢
چشمهام پر اشک شد.نگاهم کرد.سریع صورتمو برگردوندم تا اشکهامو نبینه.گفت:
_اگه تو دعا کنی برگرده،برمیگرده.😢😒
گفتم:
_من خیلی دوستش دارم ولی #خودخواه نیستم.نمیخوام بخاطر دو روز دنیای
من، #سعادت_ابدی_شهادت نصیبش نشه.😢😊
آقاجون چیزی نگفت ولی از اون شب پیر شدن و شکسته شدنش رو
دیدم.😞😣
بخاطر مادر وحید شوخی میکردم و میخندیدم.یه روز که اونجا
بودیم نجمه سادات،فاطمه سادات رو برد پارک..
داشتم تو اتاق وحید نماز میخوندم و آروم گریه میکردم.🤐😭
وقتی نمازم تمام شد و برگشتم،دیدم مادروحید پشت سرم نشسته و به من نگاه
میکنه... چشمهاش خیس بود.😢 تا دیدمش شرمنده شدم،سرمو انداختم
پایین.😞با امیدواری گفت:
_وحید برمیگرده دیگه،آره؟😢
نمیدونستم چی بگم.اومد نزدیک.گفت:
_تو چکار میکنی که شوهرات شهید میشن؟چی بهشون میگی که آرزو میکنن شهید بشن؟😒😢
آقاجون با ناراحتی گفت:
_راحله! این چه حرفیه؟!!!😒😨
سرم پایین بود.گفتم:
_وحید پسر شماست.شما از بچگی از امام حسین (ع) بهش گفتین.😞شوا یادش دادید مرد باشه. شما از فیض شهادت براش گفتین.😢شما اینجوری #تربیتش کردین.منم بخاطر تربیت خوبی که داشت،بخاطر چیزهای خوبی که
شما بهش یاد دادید عاشقش شدم و باهاش ازدواج کردم.😞
مادروحید با التماس گفت:
_دعا کن برگرده.تو که نمیخوای دوباره تنها
بشی.😢🙏
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)