5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادی کنیم از سفر امسال اربعین کنار رفقا...
....
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِجَدیــٖـدِاِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود. اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن ی
#بے_تو_هࢪگز
با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد. برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ..
گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد .. می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود .. نیم ساعت، یه ساعت همون طوری میخوابید و دوباره می رفت بیرون ..
هر چند زمان اندکی توی خونه بود، ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد. عاشقش شده بودن .. مخصوصا زینب .. هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی .. قوی تر از محبتش نسبت به من بود ..
توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود، آتش درگیری و جنگ شروع شد.
کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود .. ثروتش به تاراج رفته بود .. ارتشش از هم پاشیده شده بود .. حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید؛ و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
سریع رفتم دنبال کارهای درسیم.
تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد. بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم.
اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد ..
اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه .. رفتم جلوی در استقبالش .. بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم .. دنبالم اومد توی آشپزخونه ..
- چرا اینقدر گرفتهای؟
حسابی جا خوردم. من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!!
با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش .. خنده اش گرفت.
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام میکنی؟ ...
- علی .. جون من رو قسم بخور .. تو ذهن آدم ها رو می خونی؟؟!
صدای خنده اش بلندتر شد .. نیشگونش گرفتم:
- ساکت باش بچه ها خوابن.
صداش رو آورد پایین تر .. هنوز میخندید ..
- قسم خوردن که خوب نیست ؛ ولی بخوای قسمم می خورم .. نیازی به ذهن خونی نیست .. روی پیشونیت نوشته ..
رفت توی حال و همون جا ولو شد.
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ..
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
_ راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم .. آخر سر، گریه همه در اومد .. دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم .. تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن ..
- اینکه ناراحتی نداره ؛ بیا روی رگ های من تمرین کن ..
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ..
- رگ مفته، جایی هم که برای در رفتن ندارم ..
و دوباره خندید .. منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ..
- پیشنهاد خودت بودها ...
وسط کار جا زدی، نزدی..
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم.
#پارت_سیزدهم
ادامه دارد ...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
دوستان کسی کار اینترنتی با موبایل سراغ داره
https://eitaa.com/mahdi_san1384
#قـــࢪاࢪشبانھ
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه
#امام_زمان
هروقتمیریرختخوابٺ
یهسلامۍهمبهامامزمانٺبده
۵دقیقهباهاشحرفبزن
چهمیشودیهشبیبهیادکسیباشیمکه
هرشببهیادمانهست...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(💔🏴✨🏴💔)
جانا چه عشقی..😍❤️
...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
مـــــاملت امام حـــــ❤️سینیم
به استحضار محبان اباعبدلله(ع)می رسانیم
به خواست خدا وهمت جوانان قصد داریم هیئت برپا کنیم
اگر قصد دارید در این امر خیر مارا همراهی کنید لطفلا اطلاع رسانی کنید
https://eitaa.com/mahdi_san1384
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم به پیری رسم توبه کنم
آنقدر جوان مردو پیر نشد
...
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هک کانال بی بی سی فارسی توسط ارتش هکری سربازان مهدی (عج) حاج قاسم در بی بی سی چه گفت تازه این اول راه است به سراغ تک تک شما در دورترین نقاط دنیا میآییم..
#انتقام_سخت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#زن_عفت_افتخار
(@nasle_jadideh_Englab|)
(🌸⚡️☄✨✨)