🍂 #خاطرات_آزادگان
یک روز صبح من و یکی دیگر از برادران که اهل نجفآباد بود، داشتیم باهم قدم میزدیم که یکی از سربازان عراقی ما را صدا زد و وقتی به طرفش رفتیم، ما را به طرف مقرّ فرماندهی راهنمایی کرد. به آنجا که رسیدیم، گفت: این محوّطه را باید تمیز کنید.
در همین اثنا چشممان به خودکارهایی افتاد که روی میزی قرار داشت. با خود فکر کردیم هرچقدر از ما کار بکشند، میارزد؛ به شرط اینکه بتوانیم از این خودکارها برای بچهها به ارمغان ببریم (در آنجا از خودکار استفادههای زیادی میشد، نظیر نوشتن دعا، تکثیر آیات قرآن، انجام تکالیف درسی و...) پس، بیدرنگ شروع کردیم به نظافت.
از ساعت ۸ صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پای چپم گذاشتم، غافل از اینکه یکی از سربازان عراقی مرا زیر نظر داشته است.
به هر حال، وقتی نظافت تمام شد، ما خوشحال بودیم از اینکه هرکدام توانستهایم خدمتی هرچند ناچیز به بچهها کنیم. اما ناگهان سه سرباز بعثی که در کنار محوطه ایستاده بودند، به من اشاره کردند به نزدشان بروم. در مقابلشان که قرار گرفتم، پرسیدند: خودکار کجاست؟
گفتم: کدام خودکار؟سربازی که برداشتن خودکار را دیده بود، به پای من اشاره کرد. در آن لحظه دنیا پیش چشمم تیره و تار شد، زیرا که از صبح تا ظهر کار کرده و خسته شده بودیم برای هیچ. از طرف دیگر، اگر خودکار را پیدا میکردند، شکنجه و زندان از تبعات حتمی آن بود. پس با توکل به حضرت حقّ با حالتی که وصف نشدنی نیست، فقط توانستم آیهی کریمهی" وَ جَعَلْنا مِنْ بین اَیدیهِمْ سداً و منْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُم لایُبصِرون " را از مقابل دیدگانم بگذرانم، آن هم با حالتی که در عمرم فقط یک بار آن حالت به من دست داد. در همین بین یکی از سربازان عراقی خم شد و در جورابم شروع به جستجو کرد، ولی چیزی نیافت، در حالی که خودم از بالا خودکار را میدیدم. سرباز عراقی گفت: نیست.
سرباز اولی گفت: لابد در آن یکی جوراب است.
آن جوراب را هم تفتیش کرد، ولی خودکاری پیدا نکرد.
خود را به در مقّرّ رساندم و از آنجا خارج شدم. سپس خم شدم و خودکار را برداشتم و دوان دوان خودم را به آسایشگاه رساندم و آن را پنهان کردم.
منبع: مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 کلاهبرداری یک رمال از صدام بابت نتیجه جنگ تحمیلی
وفیق السامرایی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
«سرهنگ ستاد «رعد عبد عون» از ستاد اطلاعات سپاه دوم، به من اطلاع داد که یک سرباز جادوگر شگفتآور در اختیار دارد. از او خواستم تا به اتفاق آن سرباز در قرارگاه اطلاعات در بغداد، حضور به هم رسانند. در این جلسه او گفت که میتواند با به کارگیری اجنه، به جزئیات مسائل مطروحه در هر جلسه و تصمیمات اتخاذ شده در هر اجلاس سری در کشورهای دیگر دست پیدا کند. ولی به علت عدم تسلط به زبانهای دیگر، عین اسناد و نوشتارها را ارائه خواهد داد.
از او خواستم تا کار خود را با شخص خودم آغاز کند. او سخنانی راجع به مندرجات اوراق و جزئیات کارتهای شناسایی شخصیام و تاریخچه شخصیام، بر زبان آورد، ولی حتی یک کلمه را درست نگفت. چند روز از این ماجرا گذشت. ناگهان منشی رئیس جمهور، طی یک دستور فوری خواستار احضار سرباز جادوگر شد. روز بعد او را به ریاست جمهوری فرستادیم. پس از گذشت هفت روز تصور کردیم که آن سرباز بیچاره، به اتهام ایجاد آشوب به قتل رسیده است. ولی معلوم شد که او دو بار با صدام ملاقات داشته و طی این دیدارها ۵۰۰۰ دینار هدیه دریافت کرده است. همچنین دستور صادر شد تا او به سرویس امنیتی ویژه منتقل شود، تا همواره در مجاورت صدام باشد و ما از جزئیات اموری که رئیسجمهور از او پرسیده بود، آگاه نشدیم.
حدود دو سال بعد، این سرباز که خدمت سربازی را تمام کرده بود نزد من آمد تا احتمالاً دستاوردهای خود را به رخ من بکشد. او از وضعیت مالی خوبی برخوردار شده بود. معلوم شد که در جریان دو دیدار اولش با صدام، به او گفته بود که سرانجام در این جنگ پیروز خواهد شد و نه تنها اروندرود را باز پس خواهد گرفت، بلکه وارد اهواز و خرمشهر و آبادان شده و این شهرها را به عراق ملحق خواهد کرد.
حکومت ایران سرنگون شده و به این ترتیب صدام قدرت برتر منطقه خواهد شد. سالی خواهد رسید که اکثر زنان عراق، نام نوزادانشان را صدام خواهند گذاشت. وی افزود که در دیدار دیگری با صدام به او گفته است که صدام را در خواب دیده، درحالیکه سوار بر اسب سفیدی است و شمشیری در دست دارد که نور خیرهکنندهای از آن میتابد. صدام به خاطر این پیشبینی خودرویی به او بخشیده بود. بدیهی است که سرباز فقط چیزهایی گفته بود که تکبر صدام را برانگیزد. این سرباز عبدالستار جاسم البدرانی نام داشت.»
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 کربلای ۵
رونمايی از موفقيت نظامی و سياسی ايران درجنگ (۵
┄┅┅❀🔴❀┅┅┄
🔻روايت فرماندهان
سرلشکر پاسدار محمدعلی جعفری:
• رهبر معظم انقلاب شبهاي عمليات كربلاي ۵ را 'شبهاي قدر عنوان كردند.
• درحادثه كربلا ياران و همراهان سالار شهيدان از خطرات همراهي با امام حسين(ع) اطلاع داشتند و خود را براي شهادت آماده كرده بودند و امروز فضاي معنوي شلمچه نيز به خاطر جانفشاني هاي رزمندگان اسلام درعمليات عاشورايی كربلای ۵ است.
محسن رضايي:
عبور از دژ شلمچه كارشناسان پنتاگون را حيرت زده كرد. عمليات كربلاي پنج زماني انجام شد كه از دژهاي مستحكمي عبور كرديم بهطوريكه در تمام دنيا صدا كرد چون ايران از مستحكمترين خطوط دفاعي عراق عبور كرد و اين طلسم را شكست.
براي ژنرالهاي بينالمللي و كارشناسان پنتاگون عبور ايران از سختترين مواضع عراق تعجببرانگيز بود كه ايران چگونه توانست اين مواضع را پشت سر بگذارد.
در عمليات كربلاي پنج فاصله نيروهاي ما تا بصره ۱۲ كيلومتر بود و ميتوانستيم با توپهاي برد كوتاه مناطق حياتي بصره مثل پالايشگاه و پادگانها را بمباران كنيم. نزديك شدن به بصره اهداف مهمي بود بهطوريكه در اين عمليات به حقيقت دستيافتيم و ارتش عراق جنگ بيسابقهاي را شروع كرد بهطوريكه هيچگاه آتشهايي كه در عمليات كربلاي پنج از سوي دشمن شليك شد در هيچكدام از عملياتها شليك نشده بود و ركورد آخرين آتشباران دشمن در فاو بود.
بيش از دو هفته بهصورت شبانهروز توسط موشك، هواپيما و توپخانه دشمن به سمت ما شليك ميشد، روز دهم يا دوازدهم بود يكي از مكالمات عدنان خيرالله را با صدام گرفتيم كه صدام به عدنان خيرالله ميگفت شما چكار ميكنيد كه عدنان خيرالله گفت قربان ما دو هزار لوله توپ شليك ميكنيم ولي كاري از پيش نميبريم.
بعد از اين پاتكها نتوانستند كاري انجام دهند، صدام ديد خيلي آبروريزي شده جلسهاي زنده كه توسط تلويزيون عراق پخش ميشد و به فرماندهان گفت براي مردم توضيح دهيد كه چه پيروزي بزرگي به دست آوردهايد در واقع تصميم داشتند به مردم عراق بگويند كه پيروز شديم و ايران نتوانست كاري انجام دهد. اكثر فرماندهان لشكرها شروع كردن از مواضع ضعف حرف ميزدند ولي صدام ميگفت شما توانستيد از سقوط بصره جلوگيري كنيد اينها ميخواستند بصره را تصرف كنند و از آنجا به بغداد پيشروي كنند كه شما جلوي آنها را گرفتيد؛ اين نشان ميداد آنقدر روحيه فرمانده لشكرها تضعيف شده بود كه با وجود اينكه توجيه شده بودند جلوي تلويزيون از پيروزي حرف بزنند ولي باز از شكستي كه خورده بودند صحبت ميكردند.
┄┅┅❀❀┅┅┄
#تاریخ_شفاهی
انتقال، با لینک مشترک مجاز است
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 روز شمار عملیات کربلای ۵
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
در شامگاه مورخ ۱۳۶۵/۱۲/۰۳، مرحله تکمیلی عملیات آغاز شد و نیروها با پیشروی در محور نهرجاسم موفق گردیدند چهارراه شلمچه را به تصرف خود درآوردند. متقابلاً، دشمن نیز با فرارسیدن صبح، علاوه بر انجام سه مورد پاتک همراه با استفاده از سلاح شیمیایی خطوط خود در این محور را تقویت کرد.
در ادامه عملیات، نیروهای خودی موفق شدند تا روز ۱۳۶۵/۱۲/۱۳ ضمن پیشروی در غرب کانال ماهی و تصرف هلالی شکل( نونی) سوم و نیز تسخیر یکی از مستحکمترین قرارگاههای دشمن در منطقه، به انهدام نیروهای دشمن بپردازند.
ایران تا آستانهٔ شکست خطوط عراقیها و تا دروازههای بصره پیش رفت، اما در نهایت مقاومت عراقیها توانست تاب حملات ایران را بیاورد و آنها توانستند شهر بصره را حفظ کنند. با وجود تلفات بسیار سنگین عراقیها ، ایران توانست به اندازهای به بصره نزدیک شوند، تا با توپخانهٔ سنگین آن را مورد هدف قرار دهند.
ایران اعلام نمود که ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاک عراق را در شلمچه به تصرف خودل درآورده و توانسته ۸۱ تیپ و گردان عراقی، ۷۰۰ تانک و ۱٬۵۰۰ خودروی نظامی ارتش عراق را منهدم کند. ۸۰ فروند هواپیمای عراقی را نیز ساقط نموده و ۲۵۰ توپ ضدهوایی و ۴۰۰ قطعه تجهیزات زرهی عراق را از بین برده. ۲۰٬۰۰۰ نظامی عراقی نیز در این عملیات کشته شدند.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 مولودی خوانی رزمندگان گردان سیدالشهدا، لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام
🔻 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
#کلیپ
#مستند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 #طنز_جبهه
🔻 بین راه نگه نمیدارم
امام جماعت ما بود. اما مثل اینکه شش ماهه دنیا آمده بود. حرف می زد با عجله، غذا می خورد با عجله، راه می رفت می خواست بدود و نماز میخواند به همین ترتیب. اذان، اقامه را که می گفتند با عجلوا بالصلوه دوم قامت بسته بود.
قبل از اینکه تکبیر بگوید سرش را بر می گرداند رو به نمازگزاران و می گفت: من نماز تند می خوانم، بجنبید عقب نمانید. راه بیفتم رفته ام، پشت سرم را هم نگاه نمی کنم، بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی کنم!!!☺️😘
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
3.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻میشه پشت بی سیم برام روضه بخونی!؟ اینجا انرژی درمانیه....
اگه یه جایی دیدی که شیطان داره میاد،باید روضه بخونیم.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفیشهید | #محمود_اکبری
🌷 سال ۱۳۴۶ خورشیدی در حیدرآباد دامغان فرزند اول احمد اکبری و فاطمه کردی متولد میشود. پدر او را محمود مینامد.
♦️ محمود علاقۀ چندانی به درسخواندن ندارد؛ از اینرو تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نمیکند؛ اما گامبهگام همراه پدر به امور کشاورزی و خشتزنی مشغول میشود و دیری نمیگذرد که کاشیکاری را بهعنوان حرفه اصلیاش انتخاب میکند.
💎 سرباز سپاه است. دوران آموزشی را در پادگان شهید کلاهدوز شهمیرزاد، گردان سیدالشهدا(ع) میگذراند و پس از آن به منطقه جنوب اعزام میشود. یک ماه پس از حضورش در شلمچه در خط پدافندی، بر اثر بمباران منطقه، توسط ترکشهایی که به نقاط مختلف بدنش، اصابت میکند، به شهادت میرسد.
▪️ مزار شهید محمود اکبری در گلزار شهدای حیدرآباد دامغان واقع است.
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
22.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻خاطره ای از شهید سید
محمد امین حسین
🎙راوی: سید مسافر
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
شهدای 6 بهمن 👈 شهرستان آمل
🥺جنگ و گریز مردم و نیروهای انتظامی منجر به کشته شدن و دستگیری عده ای از مهاجمین شد و در همان روز سه شنبه، ۶ بهمن ۶۰ دشمن تمام مواضع خود را از دست داد. در ساعت ۴ بعد از ظهر دشمن شروع به عقب نشینی کرد و در دو باغ حاشیه شهر موضع گرفت. به گزارش گروه حماسه و …
پایگاه اطلاع رسانی حماسه آمل