فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا
🎋زیارت حضرت رقیه(س)
🎋اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ،عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ،
🎋اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ
🎋اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ،
🎋اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ،صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ،فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ،
🎋الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ،وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
زیارت قبول
"التماس دعا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهدی رسولی:
🔹خدا نگذرد از آن انسانهایی که در همین مملکت بودند و سعی داشتند شمشیر آنهایی که در برابر ارعابیها سینه سپر کرده بودند را کند کنند.
#جهاد_تبیین(۶۶)
⚫️ ناشاد از امید و شادی مردم!
👤 #محمد_ایمانی
✔️ از "مردم" دم می زنند، اما هنگامی که امید و نشاط همین مردم -با وجود همه سختی ها- ظهور و بروز پیدا می کنند، بازتاب نمی دهند.
▪️ مشکلات را به رخ می کشند، اما وقتی خبر های خوب و امید بخش منتشر می شود، سانسور می کنند. مثل همین خبر ها:
✖️ استقبال گرم مردم یاسوج از رئیس جمهور.
✔️ بهره برداری از پتروشیمی گچساران، سد چمشیر، جاده پاتاوه-دهدشت، و احیای کارخانه قند پس از ۷ سال تعطیلی که موجب رونق تولید، ایجاد اشتغال و آبادانی بیشتر در کهکیلویه، خوزستان و بوشهر می شود.
▪️ این هم جزئیات خبر:
✖️ سد چمشیر، بلندترین سد بتنی غرب آسیا (با طول تاج ۶۸۰ متر و ارتفاع بدنه سد ۱۵۱ متر)، پس از ۲۸ سال انتظار به بهره برداری رسید؛
✔️ ۱۷۶ مگاوات برق تولید می کند و ضمن ذخیره سازی یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون متر مکعب آب، ۱۴۰ هزار هکتار زمینکشاورزی را سیراب می کند.
▪️ این سدّ همچنین، آب شرب ۲/۵ میلیون نفر در ۲۰ شهر و ۲ هزار روستا را تامین خواهد کردد.
✖️ پتروشیمی ایرانی گچساران، با اعتبار ۱۲هزار میلیارد تومانی ساخته شده، سالانه یکمیلیون تن اتیلن تولید می کند و برای ۳٠٠٠ نفر ایجاد شغل کرده است.
✔️ آزادراه پاتاوه-دهدشت، که با تعبیه ١٣ تونل و ١٨ پل ساخته شده، مسیر بندر امام خمینی تا اصفهان را ٢٧٠ کیلومتر (چهار ساعت) کاهش می دهد.
▪️ این طرح های بزرگ، تماما ایرانی است. نمونه ای از جوشش توانمندی ها زیر سایه اراده و امید برای تسهیل زندگی مردم. مردم هم با استقبال گرم، قدرشناسی خود را نشان می دهند.
✖️ اما این وسط، محافلی هستند که مثل دشمن رفتار می کنند؛ ناشاد از شادی و امید مردم و حرکت چرخ کار و خدمت.
🔚 جز تنگ نظری، حسادت و کینه، و کوچکی شخصیت، چه نام دیگری بر رفتار نشریاتی مثل اعتماد، هم میهن، سازندگی، آفتاب یزد، آرمان و...) می توان گذاشت؟!
#سیاسی #اجتماعی
➖➖➖➖➖➖➖
تمام ماجرای واگذاریِ موقوفه گوهرشاد به آیتالله علمالهدی
🔸بهتازگی یکی از مدعیان عدالتخواهی، مدعیِ واگذاری موقوفه گوهرشاد با بیشاز ۱۰۰۰ هکتار زمین به آیتالله علمالهدی است. احمد صابری یکی از چهرههای عدالتخواه اهل مشهد که خود از منتقدان علمالهدی شناخته میشود، به بررسی این موضوع پرداخته.
🔹واگذاری به معنی اعطای یک چیز به یک شخص یا نهادی است. این درحالی است که علمالهدی، تولیت این موقوفه یا به عبارتی دیگر، مدیریت آن را برعهده دارد و موقوفه ملک شخصی او نشده که بخواهیم از لغت «واگذاری» استفاده کنیم. همچنین به گفته صابری، حدود ۴۰۰ هکتار است و در نتیجه، ادعای این فعال مجازی مبنیبر «بیش از ۱۰۰۰ هکتار زمین»، محل اشکال است.
🔹نکته اصلی که فعال مجازی بر آن مانور میدهد، «حق تولیت ۱۰ درصدی» است که مدعی شده این سهم، به علمالهدی میرسد.
🔹صابری در این خصوص گفته: «حدود ۲ سال ابتدای قبول تولیت، حق التولیه به حساب شخصی متولی(علمالهدی) واریز میشد و از آنجا به مصرف امور خیریه میرسید. لکن پسازآن برای اینکه شائبهای پیش نیاید، علمالهدی دستور داده وجوه حق تولیه در حسابی مجزا بهنام خود موقوفه گوهرشاد نگهداری و از همانجا هزینه و اسناد آن در محل دفتر تولیت موقوفه ثبت و ضبط شود.
🌷سلام خدمت تمام دوستان و سروران گرامی، بمناسبت فرارسیدن شب چهارم محرم، شب توبه و بازگشت ، شب برگشت حربن یزید ریاحی فرمانده لشکر کوفه و از دشمنان اباعبدالله (ع)، به دامان پر مهر و عطوفت سیدالشهدا(ع) و.... با قسمت هایی از #کتاب_لات_های_مشتی، تألیف #ناصرکاوه که درباره شهدای لات و مشتی، انقلاب اسلامی نوشته شدهاست، در خدمتتان هستیم.
داستان اول👈 #مجید_بربری
☀️راهی که👈 #مجید_بربری را
#حر_مدافعان_حرم کرد (۱)
🌷شهید مدافع حرم مجید قربانخانی که در محله او را مجید بربری صدا میزدند به واسطه شهادت در سوریه و تحولی که در او رخ داد حر مدافعان حرم نام گرفت...
☀️مجید همچون جوانان امروز به سر و وضع اش اهمیت میداد، روی دستش را خالکوبی کرده بود، یک قهوهخانه هزار متری داشت و هر روز غروب یکی دو ساعت به نانوایی داییاش که نان بربری میپخت میرفت، به او کمک میکرد و به نیازمندان نان رایگان میداد بعد هزینه آن را از جیب خود پرداخت میکرد...
کسی نمی توانست روی حرف او حرف بزند، لوتیمسلک بود و همیشه به نیازمندان کمک میکرد، برخی از افراد محل به وی مجید بربری برخی ها هم به خاطر اخلاقهای خاص و خالکوبی روی دستش به او مجید سوزوکی میگفتند. یک خودرو زانتیا و یک نیسان داشت و از تکمن مالی برخوردار بود...
☀️با آنکه مجید درآمد بالایی داشت هر روز صبح می گفت: آقا افضل پول بنزین من را کنار بگذار بعد با وانت به بازار آهن فروشها که من در آنجا یک حجره داشتم میآمد، آهنها را بار میزد و برای مشتریها میبرد. می گفت که پول آقا مجید باید حلال باشد، پول گرفتن از پدر حلال است. مجید جمعه ها به عشق حضرت علی (ع) از افرادی که به قهوهخانه می آمدند پول نمی گرفت، بسیار دست و دلباز بود، اگر نیازمندی را میدید، هرچه داشت به او میبخشید فکر هم نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند تکه کلامش این بود «خدا بزرگ است، میرساند.»
لحن حرف زدن مجید داش مشتی بود من و مادرش را به اسم کوچک صدا میزد به من میگفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا میزد، از بین داییهایش هم فقط به دو نفرشان دایی میگفت و سه تای دیگر را به اسم کوچک صدا می کرد. ترس در وجود مجید جای نداشت اما به حرف بزرگترها گوش می داد با وجود اینکه از پسر عموهایش کوچکتر بود همه از او حساب می بردند...
#کتاب_لات_های_مشتی
#ناصرکاوه
راوی: پدر #شهیدمجیدقربانخانی
داستان اول👈 #مجید_بربری
☀️راهی که👈 #مجید_بربری را
#حر_مدافعان_حرم کرد (۲)
🌷رفتن به کربلا به جای آلمان👈 مجید چگونه متحول شد👇
☀️سال ۱۳۹۳ یک روز مجید گفت که آقا افضل میخواهم به آلمان بروم، گفتم: داداش مجید چرا می خواهی به آلمان بروی شما که چیزی کم نداری، نزدیک اربعین است به کربلا برو. گفت: امام حسین(ع) مرا راه نمی دهد، پاسخ دادم امام بسیار مهربان است و کسی را از در خانه اش نمیراند، مجید گفت پاسپورت ندارم، گفتم پاسپورت نیاز نیست، مجید با کارت ملی از مرز مهران به کربلا رفت و ده روز در آنجا ماند. بعد از آمدن، یکی از اقوام از مجید پرسید از امام حسین(ع) چه چیزی خواستی. مجید گفت: در بین الحرمین از امام خواستم مرا آدم کند،...
☀️مجید هیات می رفت اما هیاتی نبود، اهل دعوا بود اما دعوا نمی کرد، لات بود اما بعدا لات حضرت زینب (س) شد. مجید دوستی به نام مرتضی کریمی داشت که با هم به شهادت رسیدند، او مداح و سپاهی بود، برخی اوقات به قهوه خانه مجید می رفت یکبار که به قهوه خانه آمد و به مجید گفت که امشب هیات داریم شما هم بیا، او هم گفته بود اگر فرصت کردم می آیم، آن شب به هیات می رود؛ مرتضی در مورد مدافعان حرم و حضرت زینب (س) شروع به مداحی خواندن می کند، دوستانش می گویند مجید با شنیدن مداحی آنقدر گریه کرد تا از هوش رفت، بعد از اینکه بر سر و صورت او آب پاشیدیم و به هوش آمد.
به او گفتیم تو که تا این حد عاشق اهل بیت هستی با ما به سوریه میایی؟ او پاسخ داد بله میام!؟ مگر ما مرده ایم که از حرم بی بی جان، یک آجر کم شود. پس از آن برای اعزام به سوریه برای مبارزه با داعش در یک دوره آموزشی نظامی که حدود چهار ماه به طول انجامید شرکت کرد، با وجود اینکه زمان ثبت نام برای اعزام به جبهه تمام شده بود او بسیار تلاش کرد تا بتواند به این سفر برود و در نهایت با پافشاری توانست به سوریه اعزام شود
#کتاب_لات_های_مشتی
#ناصرکاوه
راوی: پدر #شهیدمجیدقربانخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
داستان اول👈 #مجید_بربری
☀️راهی که👈 #مجید_بربری را
#حر_مدافعان_حرم کرد (۳)
🌷تو را شاه عبدالعظیم راه نمیدهند!؟
☀️مجید قبل از رفتن به سوریه از دوستان خداحافظی کرد، آنها به او گفته بودند تو را تا شاه عبدالعظیم حسنی(ع) راه نمی دهند، می خواهی برای دفاع از حرم به سوریه!؟ مجید گفته بود من دعوت شده ام و انشاالله هم می روم... وقتی مجید میخواست به سوریه برود فقط یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی در جیب داشت آن را بر روی کمد گذاشت و رفت، او تا این حد از دنیا دل کنده بود و سبکبال به سوی معبود پرواز کرد..
☀️همزمان با مجید ۱۲ نفر دیگر از همرزمانش در یک عملیات در خانطومان(مثل شلمچه ایران است) به شهادت رسیدند و خبر شهادت آنها به خانواده های آنها اعلام شد پیکر ۲ نفر از شهدا چند روز بعد به وطن بازگشت. چون مجید تک پسر بود به ما نگفتند او به شهادت رسیده، ما به محل اعزام مجید مراجعه کردیم و گفتیم اگر اتفاقی افتاده به ما بگویید با وجود اینکه او به شهادت رسیده بود به ما گفتند: در محاصره هستند و ما با پهباد برای آنها غذا می فرستیم...
☀️خبر شهادت مرتضی کریمی، محمد آژنگ و مجید به همراه تصویر آنها از شبکه بی بی سی پخش شد و از این طریق بیشتر اقوام از شهادت پسرم با خبر شدند، به ما اجازه نمی دادند از خانه بیرون برویم که مبادا از موضوع مطلع شویم. هشت روز پس از شهادت مجید زمانی که به بهشت زهرا بر سر مزار پدر و مادرم در یافت آباد رفتم پسر دایی من هم به آنجا آمد، سر خود را به درخت تکیه داد و گفت آخ مجیدم من آنجا متوجه شدم او به شهادت رسیده دو روز بعد هم مادرش از موضوع با خبر شد. آقا مجید در خواب حضرت زینب (س) را دیده بود، به او گفته بود اگر به سوریه بیایی یک هفته بعد پیش ما هستی، او هفت روز در سوریه بود و روز هشتم به شهادت رسید...
#کتاب_لات_های_مشتی
#ناصرکاوه
راوی: پدر #شهیدمجیدقربانخانی
.داستان اول👈 #مجید_بربری
☀️راهی که👈 #مجید_بربری را
#حر_مدافعان_حرم کرد (۴)
🌷سلاخی و به آتش کشیدن پیکر مجید👇
☀️مجید بر اثر اصابت یک تیر به پا و سه تیر به پهلو اش به شهادت می رسد. نیروهای داعش پیکر وی را از خانطومان به إبلت می برند و بعد از آویزان کردن از درخت تیربارانش می کنند. پس از اینکه تمام پیکرش را سوراخ سوراخ می کنند، اول سر او می برند و سپس پیکرش را سلاخی و مثله می کنند و در آخر هم مجید را آتش می زنند. حدود چهار سال پس از شهادت پسرم چهار تکه استخوان از پیکر او به کشور بازگرداندند و گفتن این پسر شماست!؟ گفتیم کاش این را هم نمی آوردید ما آقا مجید را برای حضرت زینب و حضرت زهرا (س) هدیه داده بودیم👌همه ما به فدای این عزیزان😰
🌷رهبر معظم انقلاب به مجید لقب حر را داده است👌
☀️مجید پسر بسیار خوب و حرف گوش کنی بود یکبار از او بی حرمتی ندیدم، زمانی که می خواست به سوریه برود من به او گفتم شما تک پسر هستی، اجازه بده من به جای شما بروم اما قبول نکرد. اکنون که او به شهادت رسیده من غصه می خورم و حسادت می کنم که چرا من به شهادت نرسیدم، خوشا به حال این عزیزان که جایگاه خود را پیدا کردند ما در این دنیای فانی ماندیم انشاالله شهادت نصیب ما هم شود....
:
☀️رزمندگان ما در سوریه مقابل نیروهای جبهه النصر می جنگیدند و بسیاری از آنها را به درک واصل کردند ساکنان سوریه باورشان نمی شد که رزمندگان جبهه ی مقاومت به فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی، تا دل دشمن جلو رفته و منطقه را فتح می کنند....
#کتاب_لات_های_مشتی
#ناصرکاوه
راوی: پدر #شهیدمجیدقربانخانی
.داستان اول👈 #مجید_بربری
☀️راهی که👈 #مجید_بربری را
#حر_مدافعان_حرم کرد (۵)
🌷متحول شدن یک دختر با خاطرات مجید
☀️بسیاری از جوانان با خواندن خاطرات پسرم متحول شده اند، چند هفته قبل به بهشت زهرا بر سر مزار مجید رفته بودم که دیدم بانویی که سر و وضع مناسبی نداشت بر سر مزار پسرم آمد در حالی که اشک می ریخت عکس او را در آغوش گرفت و بر او بوسه زد و رو کرد و به ما گفت: اخلاق من مثل مجید بود اما متحول شدم، دوست دارم مثل او شهید شوم او در زندگی من بسیار تاثیر گذاشته هر روز که از خواب بیدار میشوم با او صحبت می کنم و زمانی که از خانه بیرون می روم و می گویم 👈 داداش مجید هوای مرا داشته باش...
🌷روایت عاشقی مجید!؟
☀️مجید عاشق یک دختر بود با او آشنا شد و از ما خواست برای او به خواستگاری برویم، قبل از اعزام به سوریه به او گفتم من آرزو دارم تو را در لباس دامادی ببینم بگذار اول به خواستگاری برویم بعد به جبهه برو. گفت: اگر حضرت زینب بخواهد برمی گردم و بعد به خواستگاری میرویم. آن دختر تا ۲ سال پس از شهادت مجید ازدواج نکرد بعد با اصرار ما به یکی از خواستگارهایش جواب مثبت داد... مجید عاشق جشن تولد بود، همیشه در باغ برای خودش تولد می گرفت و دوستانش را دعوت میکرد...
🌷بازگشت پس از سه سال!؟
☀️پیکر شهید مجید قربانخانی توسط گروههای تفحص شهدا در خانطومان کشف و به وسیله آزمایش «دی ان ای» شناسایی شد. جمعی از همرزمان و دوستان شهید قربانخانی با حضور در منزل پدر شهید، خبر بازگشت فرزندش را اعلام کردند. پیکر مجید ابتدا به مشهد رفت و پس از طواف به دور آقا امام رضا(ع) به تهران برگشت و در مراسمی بی نظیر و با جمعیتی فوق تصور، شهید مجید قربانخانی، تشیع و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد...
🌷گرفتن جشن شادی برای نوعروسان، به جای سالگرد گرفتن برای مجید!؟
☀️تولد علی اكبر (ع) بود كه مجید را آورند و ما گفتیم در قطعه شهدای گمنام دفن شود ما به حضرت زهرا (س) مجید را هدیه دادیم. تولد حضرت رقیه(س) بود كه مجید خاكسپاری شد، ما برای مجید هیچ وقت سالگرد نمی گیریم تولد می گیریم ما دوست داشتیم مجید را در لباس دامادی ببینیم ، اما او رفت و داماد آسمانی شد و ما برای او تولد می گیریم و برای دختر و پسران بی بضاعت كه توانایی گرفتن جشن ندارند، جشن شادی میگریم. سال اول شروع كردیم و امسال سال چهارم ایت كه ۴ زوج در روز تولد آقا مجید👈 جشن عروسی آنها را می گیریم و تاكنون ۱۰ عروس و داماد با این شیوه راهی خانه بخت شدند و هر سال یك زوج اضافه می شود كه در روز تولد مجید جشن شان را می گیریم.....
#کتاب_لات_های_مشتی
#ناصرکاوه
راوی: پدر #شهیدمجیدقربانخانی
💠 #سخن_بزرگان
🔻#ﻋﻼﻣﻪ_ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ رحمه الله علیه:
🔸برای رسیدن به #عرفان_کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد: 👇
🌷یا در #حرم_اباعبدالله
🌷یا در #مجلس_اباعبدالله…🌱
4_5893124828705066866.mp3
13.44M
#دمی_باشهدا
#اخلاص_شهدا
🌷چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ ، مصادف با اول محرم ۱۴۴۵ , مسجد الهادی(ع) تهران
التماس دعا
4_6001291488405751715.mp3
16.48M
🚩روضه وداع حضرت رقیه (س) با پدر بزرگوارش...
سید مجید بنی فاطمه😰 به یاد تمام دختر بچه هائی که با عکس و تابوت پدران شهیدشان "دور همی" میگیرند😰
💥سید مجید بنی فاطمه 👈وداع
🚩تو وقتی اومدی گفتم که تقصیر دل من بود تو که دیدی بابات خوابه چه وقت گریه کردن بود
حالا که اومدی پیشم بازم آغوشتو وا کن بغل کن بغضمو بازم غریبیمو تماشا کن
حالا که اومدی پیشم بذار خلوت کنم با تو بذار تعریف کنم بعدش ببین من پیر شدم یا تو
ببین حرفای تعریفی دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست
ببخش حرفای تعریفی دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست
خرابه بسترش خاکه خرابه بالشش خشته تو خیلی خاکی ای اما برای دخترت زشته
برای دخرت زشته که خونش اینطوری باشه بذار چیزی نگم شاید تو حرفام دلخوری باشه
کدوم خانوم با این حالش پیش مهمون مودب نیست ببخش از راه طولانی سرو وضعم مدتب نیست
اگه مهمون داری باید براش با جون مهیا شی خجالت میکشی وقتی نتونی از زمین پاشی
حالا چشمای کم سومو به هر چی جز تو میبندم به زورم باشه پامیشم به زورم باشه میخندم
مگه تو صورتم امشب به غیر خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی یه بار حتی نخندید
التماس دعا، ناصر کاوه
🌷گنده لات هایی که با نفس امام خمینی، شهید شدند (۱)
☀️کسی ﺟﺮﺍﺕ این رو ﻧﺪﺍﺷﺖ که ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یک ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، اما ﻃﯿﺐ مینشست. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ می خوﺍﺳﺖ مجلسی ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ، می گفت ﻃﯿﺐ... یک ﺭﻭﺯ ﺷـﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه مجلس ﺭﻭ ﺧـﺮﺍﺏ ﮐﻦ. گفت کجا؟... ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟... ﺷـﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻓـﻼﻥ جا، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ خمینی. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ و گفت ﮐﯽ!؟... گفتی ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟ ﺷﺎﻩ گفت ﺁﺭﻩ... طیب گفت ﻧﻪ ﻣﺎ نیستیم، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍفتیم!.. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ دستور میدهم شکنجه ات می کنند، می کشمت. طیب گفت ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ می کنی ﺑﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘـﻢ. آنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی، لاغر لاغر شد ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ او را ﺍعدﺍم ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ گفت ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎمی ﺑـﺮﺍی ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟... ﮔﻔﺖ ﻣﻦ سید روحالله رو نمیشناﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ بگین، ﻃﯿﺐ گفت ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ... ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب روﭘﯿﺶ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب نیاﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣـﻦ ﻭ امثـال ﻣـﻦ ﻧـﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ رو ﺷﻔﺎﻋﺖ می کنه... ﺍﯾﻦ شد ﮐﻪ طیبی که ۶۰ ساﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧـﻮاﻧﺪ و ﻧـﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ، ﻓﻘـﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫـﺮﺍ (س) ، لیاقت پیدا کرد کـه ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗـﻢ ﺟﻤﻊ ﺷـﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎلش رو ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ...
کتاب لات های مشتی، ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید طیب حاج رضایی
🌷گنده لات هایی که با نفس امام خمینی، شهید شدند(۲)
☀️عصر بود که آمد خانه. گفت مادر, دیگه کاباره را رها کردم. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خواهیم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: جدی میگی!... گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم...
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم... در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد.
چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد.عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردیم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته رو به سمت گنبد...آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم... خدایا منو ببخش!... یا امام رضا(ع) به دادم برس... من عمرم رو تباه کردم... اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد... دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد وهمه خلاف کاری های گذشته را رها کرد.... خیلی طول نکشید که شاهرخ ضرغام ملقب به حر انقلاب در عملیات پاکسازی جادهٔ آبادان-ماهشهر در آذر 59 به شهادت رسید.
کتاب لات های مشتی، ناصرکاوه
خاطره ای از شهید شاهرخ ضرغام, ملقب به حر انقلاب اسلامی ایران
🌷گنده لات هایی که با نفس امام خمینی، شهید شدند (۳)
⁉️ این شخص را میشناسید؟!
🔸ایشون احمد بیابانی هستند. یکی از گنده لاتهای سه راه ورامین شهرری.
🔹احمد عادت به شراب خوردن داشت، چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود. در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت!
روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت، ایستاده بود و می خندید! می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!!
🔸یه روز بچههای سپاه شهرری دستگیرش میکنند و بهش میگن: "تو خجالت نمیکشی؟ جوونای مردم دارن تو جبههها تیکه پاره میشن اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!"
🔹احمد به غیرتش برمیخوره به اون پاسدار میگه: "منو آزاد کنید، نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!"
🔸فرمانده گردان مالک، آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا ساعت صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه. اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش."
🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود! رفت جبهه و به گفتهی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم پیکرم را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و...
میگفت: "این بدن آبروی رزمنده ها را میبرد." در یکی از عملیاتها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد میکند و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید.
کتاب لات های مشتی، ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید احمد بیابانی