eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
883 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
15هزار ویدیو
503 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مکتب شهدا_ناصرکاوه
🤔 آقایان👈 حسن روحانی رئیس جمهور و رئیس شورای امنیت ملی و دریابان علی شمخانی، دبیر شورای امنیت👈 جوابگ
📡 / 📝 شروع برای تحمیل ! ♦️امروز برخی از رسانه های غربی ، صهیونیستی و حتی بعضا داخلی با استناد به گزارش کانال ۱۰ اسرائیل مدعی شدند که اخیراً بنیامین نتانیاهو در جمع تعدادی از سیاستگذاران این رژیم در کنست مدعی شده در دیدار اخیر خود با وی پیشنهاد کاهش های ایران در قبال خروج نیروهای جبهه مقاومت از سوریه را مطرح نموده است! ♦️ با توجه به اهمیت این خبر باید نکات ذیل را برای تحلیل این موضوع مد نظر داشت:👇 1⃣ آمریکا و رژیم صهیونیستی با توجه به شکست دور دوم تحریم های خود بر علیه اقتصاد کشورمان که تاکنون منجر به کسب معافیت ۸ کشور خریدار عمده نفت کشورمان از سوی کاخ سفید شده است در تلاش اند تا اینگونه به مخاطب القاء نمایند که نظام در مقابل فشار تحریم ها طاقت خود را از دست داده و راضی به ورود به مذاکرات مورد نظر آمریکا که فعلا همان است شده است! 🔹برجام منطقه ای که عبارت از تلاش برای کاهش یا حذف مجموعه ای از فاکتورهای تاثیرگذار و اقتدار آفرین انقلاب اسلامی در منطقه غرب آسیا است مه از سال ها قبل مقابله با آنها در دستور کار قرار گرفته و در ادبیات برخی چهره های داخلی با عناوینی مانند برجام ۲ از آن یاد می شود . 2⃣ در این خبر ادعا شده که روسیه مایل به خروج ایران از سوریه است درحالی مسکو همواره حضور جبهه مقاومت در سوریه را بدلیل اعلام درخواست رسمی دولت سوریه، کاملا مشروع و قانونی دانسته و هر گونه تلاش برای خروج کشورمان از سوریه را همواره تکذیب کرده است! ♦️ ارزیابی نهایی : برجام منطقه ای بخشی از و است که طی سال های گذشته توسط اندیشکده های آمریکایی تحت عنوان Normalizing Iran تعریف و طراحی شده است و دشمن در ماه های اخیر از هر طریق ممکن ( ، ....) تلاش نموده تا این را به ملت ایران تحمیل نماید لذا در شرایط فعلی این دست خبرسازی ها را می توان در چهارچوب سیاست فضاسازی برای تحمیل روانی این دست خواسته های آمریکایی به ملت ایران معرفی کرد! ✳️ در رابطه به پروژه نرمال سازی ایران بیشتر بدانید : http://bit.ly/2BnO19y 📌یادداشتی از 🔴به کمپین بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
مجروحیتم:(6)👇       🌟....اولین بار در 61/8/3 در عملیات مسلم‌ ابن‌عقیل مجروح شدم. در قسمت شمال مندلی کوهی معروف به کله‌شوان است که از آن کوه همه‌ جا مثل سومار و قسمت وسیعی از ایران زیر دید بود. لذا صدام گفته بود: 💥 هرکس در آزادسازی آن کوه شرکت داشته باشد به او یک تویوتا می‌هد. این را از یک اسیر عراقی که با او عکس هم دارم شنیده بودم. 🌟تا روزی که من آنجا بودم، عراقیها 35 پاتک شدید زدند به طوری که شهید چراغچی آمد و گفت این که نمی‌شود آنها هر روز بخواهند پاتک بزنند (چون هر دفعه که پاتک می زدند ما 10 الی 12 تا شهید می‌دادیم) به همین خاطر ما هم تصمیم گرفتیم یک پاتک بزنیم و تپه‌هایی که پایین کوه کله‌شوان بود را آزاد کنیم و عراقیها را از لابه‌لای تپه‌ها توی دشت بریزیم تا تسلط بیشتری به آنها داشته باشیم. 🌟 ...در عملیات مسلم ا‌بن‌عقیل که در کله‌ شوان مندلی عراق انجام دادیم و تقریباً هم موفق بود، گلوله به سمت چپم خورد و لای استخوان لگنم ماند. به خاطر علاقه‌ای که به شهادت و روحانی  بودنم داشتم به کسی نگفتم مجروح شدم...😥 💥 با باندی آن را بستم ولی بالطبع وقتی انسان گلوله می‌خورد در راه رفتن ضعف پیدا می‌کند. رفقای من جلوتر بودند و من لنگان لنگان می‌رفتم. آن موقع در‌گیری هم بسیار شدید بود. بعد من بلند شدم دیدم طرف دیگرم هم می‌سوزد. در تاریکی شب احساس کردم خون می‌آید اول فکر کردم به خاطر گلوله‌ای بوده که این طرفم خورده اما بعد دیدم سوزش دارد و زخمی شده و من متوجه نشده‌ام. آن جا را هم با باند بستم. به خاطر خونریزی عطش شدیدی داشتم ولی به راه خود ادامه دادم.... 🌟....همانطور که به طرف جلو می‌رفتیم، از پشت سر یک ترکش کنار نخاعم خورد. با این حال بلند شدم و حدود 50 متر راه رفتم... 💥 هوا هم داشت روشن می‌شد همانطور که بچه‌ها جلو می‌رفتند، یکی آمد که کمکم کند فکر کنم آقا مستوفی معاون گردان بود، اما ‌ترسیدم اگر ایشان بایستد، از آن هدفی که دنبالش بودم، شهید شدن، دور شوم. گفتم شما برو. امداد‌گرها می‌آیند و نجاتم می‌دهند. جلو بیشتر به شما نیاز دارند. ایشان رفت یکدفعه به ذهنم آمد خدا نکرده خودکشی حساب نشود.    -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🌷وقتی همه امیدت به اونه... به اون بالا سری... به اونی که میگه از رگ گردنم بهت نزدیک تره... به اونی که همه چیتو میدونه و بازم با لبخند نگات میکنه... به اونی که وقتی میشد مچتو بگیره دستتو سفت گرفت و کمکت کرد... به اونی که وقتی تنبیه هم میکنه میشه تو تنبیهش محبتو دید... به اونی که وقتی صداش میکنی صدای جانم شنیدنشو تو تک تک لحظات زندگیت میشنوی... به اونی که ممکنه دیر بده ولی بهترینو میده... به اونی که وقتی داری گریه میکنی با لبخند نگات میکنه و میگه صبر کن واست بهترینارو گذاشتم کنار... به اونی که گناهتو یک بار مینویسه و ثوابتو صد بار... به اونی که عاشقانه عاشقته و صد بار اینو گفته... آره... وقتی همه امیدت به اونه خیالت راحته که یه پشت و پناه گرم... یه حامی قوی... یه دست پر مهر... داری که یه لحظه از یادت غافل نیست... دلم_کمی_خدا_میخواهد
بهشت:(7)👇 🌟 از گودال بیرون آمدم تا کسانی که رفت و آمد می‌کنند مرا ببینند. اول احساس کردم فلج شدم بعد با قنداق تفنگ خودم را بالا کشیدم. آن موقع بچه‌ها خط را شکسته بودند و عراقیها داشتند فرار می‌کردند. یکدفعه خمپاره‌ای آمد و نزدیکم افتاد.البته به علت خونریزی شدید دچار خطای دید شده بودم و خیلی تار می‌دیدم... نمی دانم واقعاً نزدیک من بود یا من احساس می‌کردم. خمپاره جلوی شروع به دود کرد. به آن خیره شده بودم و برعکس خمپاره‌هایی که زود منفجر می‌شوند این دفعه کمی‌دیرتر منفجر شد. قبل از اینکه منفجر شود من شهادتینم را هم گفتم و چشمانم را بستم..ِ. 🌟همین که چشمانم را بستم خمپاره منفجر شد. بوی خاک و مواد منفجره قاطی شده بود , وقتی نفس عمیقی کشیدم گفتم این بوی بهشت است. واقعاً آن لحظه بوی بهشت را استشمام می‌کردم. هر چند بوی باروت بود ولی انگار خداوند عطری به آن زده بود. با آن انفجار باور نمی‌کردم که دوباره بوی دنیارا حس کنم🌟...کم کم چشمانم را باز کردم دیدم همه جا تار است. به خودم نگاه کردم پایین شکمم پاره شده بود( الان هم سیم‌کشی شده است چون به هم نمی‌رسیده است). روده‌هایم بیرون آمده بودند. آنها را جمع کردم و داخل شکمم گذاشتم. عمامه را به عنوان یک باند دور شکمم پیچیدم و خلاصه بعد از 25 شبانه روز در بیمارستان نمازی شیراز به هوش آمدم.... -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
پزشکی:(8)👇 🌟....آنجا هم ابتدا فکر می‌کردم که بهشت است. بعضی مسایل گفتنی است، ولی قابل نگارش نیست. وقتی به هوش آمدم این جمله را گفتم:«من 25 روز در برزخ بودم و 25 روز پیش شهید شدم.. حالا اینجا بهشت است.» 🌟چون صحن بیمارستان با آن درخت‌های نارنجی که داشت و صدای عبدالباسط نزدیک ظهر. فکر نمی‌کردم صدای عبدالباسط از بلندگو باشد و من در همین دنیا هستم. فکر می‌کردم از تمام ذرات آن بیمارستان و از تمام در و دیوار، این صدا بلند می‌شود. اصلاً در دنیای مادی نبودم و بیشتر ماورای مادی بودم. 🌟 بخاطر همین هیچ دردی را حس نمی‌کردم. با خودم می‌گفتم ببین اینجا همه دارند ذکر خدا می‌گویند. فکر می‌کردم از همه جا حتی از آن متکایی که زیر سرم بود این صدا می‌آید. حتی وقتی نوار تمام شد.بعد از 5 روز موقعیت خودم را پیدا کردم که در همین دنیا هستم هر کسی باید در آن موقعیت قرار بگیرد تا بفهمد چه می‌گویم اما من احساس می‌کنم چیزهایی می‌دیدم که تصورم این بود که برزخ است. این‌ها را چون منتشر شده می‌گویم، بقیه را گفته‌ام که بعد از مرگم منتشر شود....😇 🌟....من 80 بار جراحی شدهام. 31 بار بیش از 2 ساعت طول کشیده و بقیه‌اش هم یک ساعت یا 45 دقیقه بیهوشی دریافت کرده‌ام. این عمل‌ها به خاطر همان مجروحیت اولیه بوده ،اشتباهی که من کردم این بود که رودههایم را از روی خاکها برداشتم و توی شکمم ریختم و همین کار باعث عفونی شدن روده‌هایم شد که مدام آنها را قطع می‌کردند. بعد از هر جراحی شکمم ورم می‌کرد و از طرفی هم پایین شکمم پاره شده بود و به هم نمی‌رسید. مدت زیادی طول کشید تا بتوانند با استفاده از پمادهای مخصوص که رشد گوشت را زیاد میکند یک جوری با سیم به هم برسانند. 🌟...شکمم عفونت زیادی کرده بود تا جایی که یک روز وقتی به خانه‌مان آمدم، جرأت نداشتم بگویم حالم خوب نیست، خیلی مدارا می‌کردم. اما یک روز که از منزل بیرون ‌می‌آمدم، بنده خدایی از جلو خانه ما رد می‌شد، خودم را بغل ایشان انداختم و شروع به گریه کردم. گفت چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: خیلی حالم بد است. تا آن روز خود را هر طور بود می‌کشیدم ولی آن روز دیگر نتوانستم. از همان روز مثل آدمهای فلج در خانه افتادم. بعد هم مرا به بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بردند و حدود سه لیتر چرک از داخل شکمم بیرون کشیدند...😷 بعضی چیزها شاید نیاز به گفتن ندارد، اما هر کدام از این‌ها جزء عجایب پزشکی بود. -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
برزخی:(9)👇 🌟....بعد از بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران, منتقلم کردند بیمارستان قائم مشهد... 💥پنجم آذرماه (مصادف با هفته بسیج بود) بود که به علت خونریزی شدید از من ناامید شدند. تمام مجروح ها را از اتاق بردند بیرون و یک حصار سبز رنگ دور من کشیدند. لحظه به لحظه برای من تقاضای خون می کردند...😭  "پرستارها از این طرف به آن طرف می دویدند. دکترها هم تلاش می کردند و درنهایت به گوش خودم شنیدم که گفتند دیگر فایده ندارد و "(dis ) دیس" شده؛ یعنی که "تمام کرده"...😰 آن لحظه ای که آن ها گفتند که تمام کرده ام، چشم هام همه جا را تار می دید و صداها در مغزم می پیچید... "لذا دنیای برزخی را دیدم." -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🌷 قلبم از کار افتاد:(10)👇 🌟....من در دوران بیمارستان و غیر از آن  2  دفعه قلبم کلاً از کار افتاده بود. یک بار زیر دست دکتر سید محمد درهمی در مشهد بودم که در تاریخ 25/7/78 برای جراحی دندان و لثه به کلینیک شاهد مشهد رفته بودم حدود نیم ساعت در حالتی بودم که وقتی از آن حالت بیرون آمدم، خانم پرستاری بالای سرم بود که می‌گفت: 👈 آقا حرف بزن بدانیم شما زنده هستید. همه رنگشان پریده بود... خیلی وحشت کرده بودند و بعد با شوک و دیگر وسایل قبلم را به کار انداخته بودند. 🌟....یکبار هم همان پنجم آذرماه بود, توی بیمارستان قائم بود که, قسمتی از سینه ام را شکافتند و شلنگی را داخل قلبم فرستادند... خونریزی خیلی شدید بود. دائماً کیسة خون می آوردند و وصل می کردند. در نهایت ناامید شدند. آقای دکتر فرزاد و بقیه که بالای سرم بودند گفتند که فوت کرد. ولی من حرف های شان را می شنیدم. چشم هایم مثل فانوس آرام آرام کم نور می شد. ...💗 گوش هایم کمکم شنوایی اش را از دست می داد تا این که دیگر نفهمیدم کجا هستم. یک ملافه روی سرم کشیدند و مرا بردند طرف سردخانه!😰 -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🎥 ♻️ حدیث حداث الحسین علیه السلام 🚩گریه بر اباعبدالله الحسین علیه السلام تا کی❔ 🎙حجة الاسلام 📿 موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه السلام { @huddath_al_hussain_ir }
آیت الله جوادی آملی؛ قبر چاه و چاله نیست ، مرگ گودال نیست سیّد الشّهدا علیه السّلام در روز عاشورا فرمود مرگ پل است و همه خبر ها بعد از آن پل است...
با شهدا:(11)👇 🌟....در آن  عالم برزخی با شهدا هم صحبت شدم.لذا دنیای برزخی را دیدم و در آنجا با شهدا هم صحبت شدم و کسانی را هم که هنوز شهید نشده بودند. دیدم و به بعضی‌ها خبر شهادتشان را قبل از اینکه شهید بشوند، دادم. مثلاً شهید چراغچی(قائم مقام لشگر 5 نصر) بالای سر من آمد و گفت: که تو شهید می‌شوی. دکترها گفتند تا 24 ساعت دیگر بیشتر زنده نیستی. گفتم: آقا ولی دو تا چاپ کن تو شهید می‌شوی من زنده می‌مانم. من ترا جایی دیدم که شهید می‌شوی. همة کسانی را که گفتم، یکی یکی شهید شدند...                                          🌟.... یک روز دکتر امین‌الله ابراهیمی به پدرم گفت: اگر می‌خواهید اقوام را خبر کنید؛ یعنی در سال 61 ـ 62 بود. آن موقع به ایشان گفتم: آقای دکتر! شما از من زودتر می‌میرید!؟ چون خیلی دکتر متدینی بود، ایشان را هم آنجا دیده بودم؛ ولی او با شهدا کمی با فاصله داشت. می‌دانستم شهید نمی‌شود اما آدم بهشتی و خوبی بود.گروه شهدا جدا بود و گروه آنها یک طرف دیگر بود، در آن گروه چشمم به ایشان افتاد. بعد ایشان تصور کرد که روحیه‌ام خیلی خوب است و دستی به شانة من زد و گفت: روحیة خوبی داری. گفتم: جدی می‌گویم ولی باور نکرد و رفت. تا اینکه سال 65 ایشان در تصادفی کشته شد. اما احساس من این است که منافقین ایشان را کشتند؛ چون خیلی دکتر حزب‌اللهی و خوبی بود و ماشینی که به ایشان زده بود از جای پارک حرکت کرده و به ایشان زده و فرار کرده بود و هنوز هم پیدا نشده است. بعد از آن، سال 65 بود که حالت خیلی بحرانی پیدا کردم.        🌟....دکتر توسلی مرا معاینه میکرد اما دیدم که ایشان سرش را برمی‌گرداند اصلاً با من رو در رو نمی‌شود، هر چی گفتم آقای دکتر چرا به من نگاه، نمی‌کنید، ما را معاینه کرد و رویش را برگرداند. بیرون که رفتیم.از یکی از پرستارهای بیمارستان پرسیدیم: آقای دکتر از ما ناراحت است؟ گفت: برو بابا تو هر کس را که دیدی گفتی شما را آن جا دیدم که مردی و همة آنها مردند آقای دکتر هم می‌ترسد که بهش بگوئید ایشان را هم آنجا دیده‌اید. -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🔴لشکر حزب الله کجاست؟! 🔻رهبر انقلاب فرمودند؛ اگر تهاجم وسیع و پرحجم ضدانقلاب به افکار عمومی، با و آرمان ها روبرو نشود، قطعا خواهد بود... باید وارد میدان شود و مقابل تخریب افکار عمومی سد ایجاد کند... ⚠️حال ما جوانان پیرو رهبری کجائیم؟! 🔷افراد ضددین و ضدانقلاب در فضاهای مختلف مجازی بویژه درحال جولان دادن هستند و فضای اینستاگرام را پر کرده اند از مطالب و و ما همچنان غافلیم... 🔶وظیفه ی ما اینست که با ایجاد صفحات ارزشی ، فضای عمومی را پر از مطالب اثرگذار و مفید کنیم و تا آنجا که می توانیم کنیم... 🔻اینگونه لشکر حزب الله می تواند، ویروس فساد و فتنه گری های ویرانگر افراد بی دین و ضدانقلاب را که هدفشان تغییر عقیده هاست ، به عقب برانند.. ⚠️انقلابیون عزیزی که توانایی دارند مقابل فساد اینستاگرام بایستند و خودشان نلغزند، حتما و حتما در صفحات ارزشی و واقعا فعال جهت روشنگری مسائل ایجاد کنند.. 🌹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ [7] 🌹 اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى خواهد كرد و پايدارى خواهد بخشيد. سوره مبارکه محمد آیه (7) ارادتمند-کاوه
من را کفن کردند:(12)👇          🌟... کسی که مرا کفن کرد هنوز هم هست آقای رضایی بود که در پردیس دانشگاه مشهد در ستاد شاهد ایثارگران کار می‌کند. (دلیل اینکه آدرس می‌دهم این است که زمینة تحقیق باشد) کسی که کفن مرا برید آقای محمد مهدی قائمی کرمانی است که همکار ایشان است و الان بازنشسته شده و کسی هم که جنازة من را به سردخانه برد، آقای سعید ایوانی است که هم اکنون در کلینک شاهد، در خیابان کوه‌سنگی بعد از ظهر‌ها مشغول به کار است. آن زمان آنها جزء کمیتة مجروحین بیمارستان قائم بودند. 💥خانم سلطانی که در مجتمع فرهنگی قاسم‌ آباد ایشان را دیدم وآن زمان پرستار بیمارستان بود کاملاً از مرگ من مطلع است، به طوری که سال پیش برای سخنرانی رفته بودم و ایشان از بین جمعیت زنان بلند شد و گفت: آن زمان که حاج‌آقا شهید شدند، من بودم و آن زمان که کفن شدند باز هم بودم و با گریه داشت این قضایا را تعریف می‌کرد...😇 -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🔥فرمانده نیروی هوافضای سپاه برای اولین بار اعلام کرد: سپاه پاسداران پهپاد بسیار پیشرفته MQ-9 متعلق به آمریکا را به غنیمت گرفته است(دو عکس بالا) کلکسیون پهپادهای غنیمتی سپاه از آمریکا : 😂 1- RQ-170 - USA 2- MQ-1C - USA 3-MQ-9 - USA 4- Scan Eagle - USA 5- Hermes 450 - ISRAEL 6- RQ-7 (Shadow 200) - USA 7- RQ-11( AeroVironmentRQ-11Raven) - USA ان شاءالله چند ماه دیگه هم کار مهندسی معکوسش تموم میشه 😎
| ⚪ Yemen Needs Help منبع: خانه‌طراحان‌انقلاب‌اسلامی 🆔 @shiagraphic
✅ اهمیت  و انس با ملکوت در کلام بزرگان عرفان ۱_ 🔸يكى از مستحبات كه براى سالكين الى الله در حد وجوب است (البته نه واجب تكليفى) است 🔸 آب حيات است و دل شب، ظلمات و استاد سلوك ، خضر اين راه كه اگر كسى از آب حيات نوشيد به سعادت جاويد و حيات ابدى مى رسد. 🍀مرا در اين ظلمات آن كه راهنمايى كرد 🍀نماز نيمه شب بود و گريه سحرى   🔸 (عليه السلام ) مى فرمايند: ( ليس من شيعتنا من لم يصل صلاه الليل) كسى كه نمى خواند از شيعيان واقعى نيست .  🔸عزيزان وقت نيست ... دير است !! به انتظار ننشينيد، انسان با 40، 50 سال عمر مى خواهد خودش را براى ابد بسازد، كم كم مزاج جواب مى كند، البته با مزاج مخالفت هم نكنيد، ثلث آخر شب بسيار خوب است . 🔸غذا هضم شده، هوا لطيف گشته، خلوت با شب داشته باشيد كه انس با عالم غيب و ملكوت ببار مى آيد ۲_ 🔸تعجب است از کسی که می خواهد به کمالات عالیه برسد اما اهل نیست، ما ندیدم کسی را که بدون نماز شب خواندن به جایی رسیده باشد ۳_ 🔸آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که، انسان را به خواندن وا دارد. @samad1001
✍ سامانه استعلام سهام عدالت و وجوه واریزی این سهام برای همه مشمولین. برای دریافت استعلام سهام و سود آن به لینک زیر مراجعه بفرمائید👇 http://eitaa.com/joinchat/628228112Cfdc1d8e1ca
من:(13)👇   🌟...چون هماهنگ کرده بودند که اول دی‌ماه سال 61 روز تشیع جنازة من باشد لذا آقای حسن ربانی‌راد که الان در تیپ امام صادق(ع) مشهد هستند و آن زمان فرماندة سپاه فردوس بودند، دستور می‌دهند که عکس مرا بزرگ کنند و قبری برای من کنار قبر شهید اصیل در شهر خودمان آماده کرده بودند که من حتی تا مدت‌ها آنجا می‌رفتم... 😰 بعدها شهیدی را آنجا دفن کردند. 🌟.... بعد از آن که 2 ـ 3 ساعت از مرگم گذشته بود، مرا به طرف سردخانه می‌بردند، در راه، از همان لحظه که گفتند این تمام کرده، یک نفر را هر لحظه کنار خودم می‌دیدم. بعضی‌ها می‌گویند امام زمان بود اما به نظر خودم عزرائیل بوده که حالا مانده بوده تا با من چه کار کند نمی‌دانست رفتنی هستم یا ماندنی. 💥تازمانی که مرا به طرف سردخانه می‌بردند با ما همراه بود. با لرزش برانکارد و هیبت کسی که مدام همراه من بود، از آن حالت خارج شدم. احساس کردم محکم پیچیده شده‌ام و بعد از این دیگر او را در کنار خودم ندیدم. یک نفر دیگر هم از زنجان شهید شده بود که جنازة او را جلوتر از من می‌بردند. ما را به طبقة پائین بیمارستان قائم آوردند. در آن لحظه که ما را می‌بردند، یادم آمد که دکترها داشتند برای من تلاش می‌کردند و نتوانسته بودند کاری بکنند. -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
مرابردند سردخانه:(14)👇  🌟....از در سردخانه که وارد شدیم هوا خیلی سرد بود. لرز کرده بودم... بچه‌های سپاه داشتند روی تابوتها پرچم می‌چسباندند و برای تشییع جنازه آماده می‌کردند. می بایست تا صبح در سردخانه می‌ماندیم تا بدنمان کمی سرد شود چون قرار بود بعد از آن به شهرستان انتقال پیدا کنیم. 😞آنها دنبال تابوت می‌گشتند که من را داخل آن بگذارند.آقای ساقی که الان دربنیاد جانبازان است و آن موقع از بچه‌های کمیته مجروحین بود، گاهی وقت‌ها با من شوخی میکند و می‌گوید که تو قد بلندی داشتی و ما دنبال یک تابوت مناسب برای تو می‌گشتیم که آن هم نبود و بعضی‌ها می‌گفتند که پاهایش را بشکنیم و . . . که شوخی می‌کردند...😰 🌟.... بعداز شش هفت ساعت با لرزش برانکارد از این حالت خارج شدم؛ مثل کسی که از خواب بیدار می شود، چشم هایم باز شد و دیدم با یک چیزی شبیه کفن پیچیده شده ام. 😇 فهمیدم توی سردخانه ام. یادم آمد دکترها تلاش می کردند تا مرا نجات بدهند. گفتم حتماً اینجا امکانات نبوده و مرا به بیمارستان امام رضا(ع) می برند، تا آنجا جراحی کنند. اما هوا سرد بود و لرزم گرفته بود. با خودم گفتم اگر مرا به بیمارستان امام رضا(ع) می برند چرا پتویی رویم نکشیده اند تا سرما نخورم.   🌟.... گفتم خدایا به من قدرتی بده که فقط بتوانم یک کلمه صحبت کنم. با تمام وجود گفتم «یا حسین». تا گفتم، «یا حسین» آقای صداقتی و خانم حسن‌زاده و سعید ایوانیان که آمده بودند تا گوشه‌های کفن مرا بگیرند و مرا برای فریز شدن داخل صندوق سردخانه بگذارند تا صبح بیایند و مرا به شهرستان انتقال دهند، همه اینها پا به فرار گذاشتند.🌟....البته بعداً مرا بردند اتاق عمل که دوباره بی هوش شدم و بعد از چهار شبانه روز به هوش آمدم. وقتی به هوش آمدم پدرم بالای سرم بود که همه ماجرا رابرایم تعریف کرد. علت اینکه من سردخانه رفتم، همان مجروحیت اولیه بود که خونریزی شدیدی پیدا کردم و دکترها از رگهای دیگر خون وصل کردند تابه قلبم خون برسانند. این قضیه مربوط به 5 روز بعد از حادثه شیراز می‌شود.... -365-خاطره-365-روز -کاوه از - سرایانی- دعوتید به کتاب:👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com