#کشکول(143)👇
#ولدت_اموت
انسان در طول مسير دورو است، يكى اوّل راه و يكى هم آخر راه يكروست. والّا در بين مسير دوروست، اين دورويى خوب هم نيست، انسان خوب است يكرو باشد، ساده باشد، تا مىگويند بگو: اَشْهَدُاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، اَشْهَدُاَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللهِ ...
بگويد. آدم يك رو زود به خدا جواب مىدهد. امّا آدم دورو، هم مىخواهد اهل دنيا را جواب بدهد، هم اهل آخرت را. هم مىخواهد با اهل آخرت رفيق باشد و رو به آخرت برود، هم مىخواهد دنبال سور و سات دنيا و مال و تجارت باشد. دو كار دارد... به آن جَلدى همعارف نيست كه بيايد بدنش را دست شما بياندازد و روحش برود با انبياء و اولياء بنشيند، به آن بزرگى نيست. هنوز كوچك هستيم. وقتى رو به دنيا مىرويم سرگرم دنياييم و رو به آخرت كه مىرويم سرگرم آخرتيم. دنيا و آخرت با هم جمع نمىشوند.
💥 هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ *
مثل مشرق و مغرب مىمانند، مغرب با مشرق به هيچ وجه جمع نمىشود، يعنى اين دو هوو هستند. مانند اينكه دو دكان باشد و هر دو چينى بفروشند، مشترى كه مىآيد، يكى از اين طرف مىگويدبفرماييد. آن ديگرى از آن طرف مىگويدبفرماييد. مشترى به سمت هر كدام كه برود آن ديگرى ناراحت مىشود.
يكى گفت اين هفت سيب را بين ما قسمت كن، سه سيب اين طرف گذاشت، سه سيب هم آن طرف. سيب هفتم را گفت اگر من بردارم تو پكر مىشوى، اگر تو بردارى من پكر مىشوم، پس هر هفت سيب مال من و هر هفت تا را برداشت. اين قسمت كردن اهل دنياست. ولى آخرت اينطور نيست. آنجا همه قاطىاند و در قرب خدا... نهج البلاغه،حكمت ١٠٣
#طوباى_محبت
مجالس حاج محمّد اسماعيل دولابی:👇
🔸هرگاه احساس کردید کمی سنگین شدهاید ، به خانهٔ پدربزرگ و مادربزرگ بروید و به آنها سر بزنید و برایشان میوه و شیرینی بگیرید ؛ راه باز می شود . شاد کردنِ دیگران ، سریع به خودِ آدم برمیگردد ...
✳️اولین هدیه ی #شهید_چمران به همسرش ؛هدیه ای فراموش نشدنی برای یک دختر مرفه
📌من در آن هنگام #حجاب مناسبی نداشتم و این باعث شده بود تا برخی از بچهها نسبت به من احساس دوری و بیگانگی داشته باشند ولی دکتر چمران همواره کوشش میکرد تا ارتباط مرا به بچهها نزدیک نماید. من در #سرکشی به روستاهای جنوب لبنان، با دکتر چمران همراه میشدم، البته در آن هنگام هنوز #ازدواج نکرده بودیم.
📌 یادم هست روزی در حالی که در یک #روستا درون خودرویی نشسته بودیم، دکتر چمران هدیهای به من داد و آن هدیه یک #روسری گلدار بود. چمران لبخند زیبایی زد و به من گفت: بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند. من از همان جا روسری را روی سرم گذاشتم.
#کتاب-زندگی-به-سبک-شهدا#ناصر-کاوه
#ترکش سرکاری
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود... یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگربه خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است... نمی توانست درست راه برود از آن به بعد تمام کارهای رسول را بقیه بچه ها انجام دادند ....کم کم بچه ها به رسول شک کردند، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش... 😜 صبح که بلند شد، راه افتاد ، پای چپش لنگید!...😇 سنگر ازخنده بچه ها رفت روی هوا... 😁
تا می خورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته تمام کارهای سنگر رو انجام بده... 💗
خیلی شوخ بود، همیشه به بچه ها روحیه می داد، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت...
#گلخندهای-آسمانی#ناصر-کاوه
"برشی اززندگی شهید رسول خالقی...."
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#کشکول(144)👇
#گناه_شناسی
✅وضعیت گناهان در قیامت
⇇حضرت علی(ع) در فرمایشی مهم گناهان را به سه دسته ڪلی تقسیم کرده اند:
⑴🍃گناهانی ڪہ بخشیده میشوند
⑵🍃گناهانی ڪہ بخشیده نمیشوند
⑶🍃گناهانی ڪه براے مرتڪبین آنها، هم امید عفو داریم و هم نگران عذاب هستیم.
⇇▒اما گناه مغفور، گناهی است که خداوند بر اثر آن بندهاش را در دنیا عذاب داده است؛ و خداوند بزرگوارتر است از آنکه بندۀ خود را دوبار عذاب کند.
▓⇇و امّا گناه غیر مغفور، ستمی است که بندگان خدا بعضی به بعض دگر مینمایند. خداوند چون براےخلائق ظاهر شود سوگندے بزرگ بر خویشتن یاد کرده است و گفته است:سوگند به عزت و جلال خودم که ستم هیچ ستمگری نمیتواند از من بگذرد، گر چه ضربه دستی به دستی باشد و یا مالیدن دستی به دستی بوده باشد و شاخی باشد که گوسفند شاخدار به گوسفند بیشاخ زده باشد.
خداوند برای بندگانش قصاص میکند، و حق بعضی را از بعضی دیگر میستاند؛ بطوریکه برای هیچ بندهای در نزد دیگری تظلم و دادخواهی باقی نماند. و سپس همه را به معرض حساب گسیل مینماید
▒ ⇇اما گناه دسته سوم گناهی است که خدا آنرا بر مخلوقات پوشانده و به او توفیق توبه داده است و او از یک طرف از گناهش میترسد و از طرف دیگر به رحمت خدایش امیدوار است.و حال ما هم اینچنین است که هم امید به رحمت خدا داریم و هم از عذاب او میترسیم...📚اصول الڪافی، ج2، ص: 443
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
😅 نمک پاره 😅
ﺍﺯ ﻋﺠﺎﯾﺐ خانم ها ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ۷ ﻃﺒﻘﻪﯼ ﯾﮏ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﺗﺠﺎﺭﯼ ﺭﻭ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﻭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮕﻦ : اﻭﻭﻭﻭﻩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭه....میمردی نزدیک تر پارک می کردی؟!!!😁😁
👤 محمدجواد لاریجانی:
🔸وضعیت اقتصادی امروز کشور یک فتنه است...
🔹فنته اقتصادی شبیه فتنه 88، که بر افت شدید کارآمدی دولت سوار شده و هر کدام از اینها علل خاص خود را دارد و ضمنا راهکار خود در مقابله را هم دارد.
🔹در فتنه 88 هدف این بود که با کشیدن مردم در خیابان و سردادن شعار "رای ما را پس بدهید" نظام از بین برود. امروز نیز همین هدف را دنبال میکنند و دوست دارند مردم را به خیابان بیاورند و به جای اینکه مردم بگویند "رای ما کجاست؟" بگویند "پول و نان ما کجاست؟".
🔸در فتنه 88 برخی اشکالاتی که در امر انتخابات بود، سبب شد تا فتنه میدان پیدا کند
🔸برجام فایده کم و ضرر زیادی داشت...
منبع : تسنیم
#سردار_ سلامی
اقدامات و تفکر #شهید تهرانی مقدم برای هدف قرار دادن ناوهای هواپیمابر با موشک بالستیک در صورت بروز هرگونه تهدید یا خطایی از سوی آنان، گفت:
دستیابی به این تکنولوژی پیشرفته داستان #ناوهای هواپیمابر را در منطقه پایان داد و موجب عقب نشینی آمریکاییها شد. امروز به برکت انقلاب اسلامی قدرت سیاسی و تسلط آمریکا بر منطقه از بین رفته است و چند سال پیش فرماندههای آمریکایی اعلام کردند که #ناوهای هواپیمابر آهن پاره و انبار مهماتی برای نابودی آنهاست که از دولتمردان خود خواستند آنها را نجات دهند... 💪
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
امروز زادروز شهید عباس بابایی است
اسطوره مردانگی، شجاعت و افتادگی که با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با هواپیماهای جنگنده و صدها عملیات موفق، صبح پنج شنبه 15 مرداد ماه 1366 هدف گلوله ضد هوایی قرار گرفت و نامش یادگاری پرآوازه برای آینده ایران زمین شد.
تولدت مبارک خلبان دوست داشتنی 🌹
#تواضع_فروتنی- شهید بابائی
شهيد بابايي از اتومبيلهاي شيك و پر زرق و برق اصلاً خوشش نميآمد و براي اياب و و ذهاب اگر يك وانت هم در دسترسش بود، از آن استفاده ميكرد. خدمت به مردم و به خصوص خدمت به رزمندگان برايش از هر كاري شيرين تر بود... يكبار با هم در جزيره مجنون بوديم و يك وانت در اختيار داشتيم، هنگام غروب آفتاب مرا صدا زد و گفت: حسن مگر وانت نداري؟ گفتم: چرا👈گفت: ما الان كاري نداريم، بيا برويم اين بسيجيها را از سنگرها به مقرشان برسانيم... گفتم: اينها تمام مسلح هستند و شما شخصيت بزرگي هستيد، ممكن است مشكلي براي شما بوجود بيايد...با خنده و با لهجه قزويني گفت: پسر جان آنكس كه بايد ببرد ميبرد. بيا برويم! 😄 خلاصه در اوقاتي كه كاري نداشتيم، به اصرار ايشان ميرفتيم و برادران بسيجي را در جزيره جابهجا ميكرديم و ايشان كه هميشه لباس بسيجي به تن داشت، رزمندگان بسيجي را در آغوش ميگرفت و با شوق ميبوسيد و ميگفت: شما لشكريان امام زمان(عجل) هستيد قدر خودتان را بدانيد...👌
#کتاب-زندگی-به-سبک-شهدا#ناصر-کاوه-برشی از زندگی سرلشکر خلبان#شهید عباس بابایی
راوے : همرزم_شهید
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
هدایت شده از خاکریز خاطرات شهیدان
جریان فکری شهید بیضایی.ogg
1.39M
#روایتگری_شهدا ۳
👆جریانِ فکریِ شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی چه بود؟
❤️اگر دنبال شهادتی با دقت گوش بده و عمل کن
🎤راوی: #حجت_الاسلام_موسوی_زاده
📌کانال خاطرات ناب شهدا:
@khakriz1
❣امام على عليه السلام:
تاج مرد، عزّت نفْس اوست و زيورش انصاف او
تاجُ الرّجُلِ عَفافُهُ، و زَينُهُ إنصافُهُ
📚غررالحكم حدیث 4495
زیور انصاف!
هنگام خرید چای از یک فروشنده چای تبریزی بازار صفی تبریز؛ وقتی از علت پاکت زیر وزنه نیم کیلوئی پرسیدم گفت من به شما چای کیلوئی میفروشم نه پاکت!
با انصاف مملکتمون رو زیباتر کنیم
#صلوات
eitaa.com/joinchat/1425145856C34217a20aa
🌺 ذاکرین ☝️☝️
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
هدایت شده از ستاد مرکزی راهیان نور
🍀 #روایتگری
#مناسبتی
🍃 عالم بزرگوار شهید مدرّس، [در دوران نمایندگی مجلس]، درس کفایه را در مدرسهی سپهسالار تدریس میکرد.
🍃 من مدتی به درس ایشان میرفتم. گاهی اوقات اتفاق میافتاد که مدرّس هفتهای دو روز (روزهای پنجشنبه و جمعه) غیبت میکرد و ما فکر میکردیم که به دهات موقوفه میرود.
🍃 اتفاقاً دوستی داشتم که ساکن شهریار بود و از من دعوت کرد که به ده آنها بروم. دعوتش را پذیرفتم و رفتم. او ضمن صحبت گفت:
🍃 «سیدی هست که گاه هفتهای یک روز به ده ما میآید و سر قنات میرود و با مقنّیها (چاهکنها) کار میکند. بیشتر از همهی آنها هم کار میکند».
🍃 یک روز عصر پنجشنبه به همراه میزبان از ده بیرون رفتیم و بهطور اتفاق از کنار قنات عبور کردیم.
🍃 مقنّیها مشغول به کار بودند. وقتی دقت کردم دیدم مدرّس نیز بالای چاه، مشغول کشیدنِ سطل از چاه است.
#سالروز_شهادت_آیت_الله_مدرس
📚 کتاب دیدار با ابرار
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌶 #دیرین_دیرین #تند_ویژه #بازپخش
🔻این قسمت: #باد_درمانی
🔸امروز فیلم مخفیانه از بعضی جلسات مسئولان گرفته ایم!
عضو کانال“لقمه شو“شوید و ویدیوهای طنز رو ببینید👇
eitaa.com/joinchat/3078422529C42dee5fe48
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
در طول مدتی كه من با عباس در
آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح
عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه
می شد :
ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی.
او همیشه روزانه دو وعده غذا
می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد
من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف
را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه
نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و
فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر
در جاهای دوردست كشور بودند.
بعضی وقت ها عباس همراه شام، نه
نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی
مثل پپسی و .... كه در آن زمان
موجود بود ؛
بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد.
چند بار به او گفتم كه برای من پپسی
بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه
فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی
نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از
نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،
آرام و متین گفت :
« حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟»
سرانجام با اصرار من آهسته گفت :
« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛
به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را
تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه
حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار
است و در دل به عمق نگرش او به
مسایل ، آفرین گفتم .
راوی: خلبان امیر اكبر صیادبورانی
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
⭕️ داستان واقعی _ دانشجویِ ایرانی مقیم اروپا
🔆 وقتی #امام_زمان(عج) اتوبوس حامل مسافر را تعمیر میکنند
▫️صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگهدار نمازمان را بخوانیم، راننده با بیتفاوتی جواب داد: الان که نمیشود، هروقت رسیدیم میخوانی
جوان با لحن جدی گفت: بهت میگویم نگهدار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست...
▫️پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟
▫️جوان جواب داد: «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد دادهام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟
▪️جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس میخواندم، فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود، بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، #شنیده_بودم وقتی به لحظههای بحرانی میرسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان(عج) متوسل بشوید...
▫️در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید #قول_میدهم به شما، #نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام #جوان_بسیار_زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد، با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده؟
▫️راننده جواب داد: خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد، بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند...
▫️▫️ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : «تعهدی که به ما دادی یادت نرود! ، نمازِ اول وقت»
▫️بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود...
▫️گریهام بند نمیآمد...
▪️جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن،
🔺اما مولاجان ببخش اگر #عهدها بستهایم با شما و #شکستهایم همه را،
🔺قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که #برویم_برمیگردیم به سمت #شما
🔺مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا
🔺ببخش #بیمعرفتیهایمان را آقاجان،
هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...»
🔺من رشتهی محبتِ تو پاره میکنم🔺
🔺شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم...🔺
📚برداشتی آزاد از کتاب "نماز و امام زمان (عج)" صفحهی ۸۵
دفاع همچنان باقیست
Eitaa.ir/Defa_baghist
✖️پایگاه آمریکایی «فارین پالیسی» در گزارشی با عنوان «پیامرسانی که ارز ایران را نابود میکند»، به نقش #تلگرام و #دلالان_ارز در #نوسات_شدید_ارزی اخیر در ایران پرداخته است.
فارین پالیسی: #تلگرام در مرکزیت روند #سقوط_ارزش_ریال قرار دارد
▪️برخی از ایرانیها در حال استفاده از برنامه پیامرسان #تلگرام هستند تا اخبار جعلی درباره ریال منتشر و خودشان #سود کنند
▪️حسن روحانی رئیسجمهور ایران تا حد زیادی پیروزی مجددش در انتخابات را به پیام رسان #تلگرام_مدیون است
▪️یک سال بعد (از انتخابات)، تلگرام به ابزاری برای سقوط روحانی بدل شد و این برنامه پیامرسان در مرکز سقوط رو به گسترش ریال قرار دارد.
▪️فقط تحریمهای آمریکا و ضعف اساسی اقتصاد ایران نبوده که سبب سقوط آزاد ارز در این کشور شده است بلکه #پخش_عامدانه_شایعهها و #اخبار_جعلی در #تلگرام از سوی معاملهگران ارز و همچنین دلالان ایرانی برای سودجویی هم سبب سقوط آزاد ارز شده است
▪️وقتی در سال جاری، ریال وارد مسیر شوم خود شد، #تاجران و #معاملهگران ارز شروع به ایجاد صدها کانال #تلگرامی کردند و به طور مداوم هر گونه تغییر در بهای دلار را اعلام کردند
▪️معاملهگران ارز که مدیریت اطلاعات منتشر شده در این کانالها را در اختیار دارند، به طور فزایندهای از آنها برای انتشار اخبار تحریف شده اقتصادی استفاده میکنند. برای مثال، در همین هفتههای اخیر که ارزش ریال در حال بازگشت بوده، کانالهای #تلگرامی در برابر اخبار مثبت مقاومت کردند و برخی در انتشار اخبار بهای ارز تعلل کردند و برخی دیگر حتی اخبار کاملا نادرست منتشر کردند. بسیاری از این کانالها روندهای مثبت را نادیده گرفته و به ترویج #تحلیلهای_منفی درباره آثار منفی تحریمهای نفتی آمریکا روی ارز ایران پرداختند
دفاع همچنان باقیست
Eitaa.ir/Defa_baghist
#کشکول(145)👇
💥 عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...! امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح میکرد...آن هم نه در کلاس، در خانه...!! دور از چشم همه... اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچهها برگههای شان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمرهی بهتری بگیرم... مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد ، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهرهی هم کلاسیهایم دیدنی بود... آن ها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همهی امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم... زندگی پر از امتحان است...
خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهات مان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم ...
تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگهی امتحانمان دست معلم میافتد... آن روز چهرهمان دیدنی ست...
آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را می گیریم... تا میتونی غلطهای خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند...👇
☀️ امیرالمومنین حضرت# امام علی(ع) :👇
"خود را بسنجید قبل از آنكه مورد سنجش قرار گيريد، و به حساب خود رسيدگي كنيد پيش از آنكه به حسابتان رسيدگي كنند."
📚: نهج البلاغه/ خطبه ۹۰
🔴فرمان #جهاد_فرهنگی
🔻رهبرمعظم انقلاب؛به اعتقاد من امروزه ذکر مستحبی بعد از نماز، کار #فرهنگی و#جهادی در #فضای-مجازی است... 👌
#آتش_به_اختیار
#اهمیت_فضای_مجازی
#کار_فرهنگی_خود_جوش
#شهید بیسر مدافع حرم حزب الله لبنان👇 #ذوالفقار حسن عزالدین:
سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در بیان مصداق و مثال عینی درباره قدرت ایدئولوژی مبتنی بر وحی خاطره شهید عزالدین را گفت که بغض گلوی خود و حاضرین در مراسم را گرفت... ایشان گفتند: شهید هجده سالهای که در آبان سال 92 به اسارت تروریستهای تکفیری داعش در میآید و تروریستها پس از اسارت دقیقاً مانند شهید حججی سر از تنش جدا میکنند و او را به شهادت میرسانند و پس از 5 سال پیکرش را حزب الله برمی گرداند.... ذوالفقار عزالدین از اهالی منطقه صور لبنان و متولد یازدهم اردیبهشت ماه سال 1374 بود که در اولین روزهای درگیریهای منطقه غوطه سوریه توسط اصابت مین مجروح شد و به اسارت تکفیریها درآمد و تروریست ها او را به شهادت میرسانند. تروریستهای تکفیری قبل از به شهادت رساندن ذوالفقار چندین سؤال از او میپرسند و پس از آن, ذوالفقار را مانند سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع), سر از تنش جدا کرده و او را به شهادت میرساندند...
عزالدین خواب را برای مادرش تعریف می کند, وبه مادرش میگوید، با توجه به خوابی که دیدهام این آخرین ناهاری است که باهم میخوریم... اما مادر اجازه تعریف خواب را نمیدهد... اما خودش برای دوستانش این گونه تعریف کرده بود... ذوالفقار قبل از شهادتش در خواب دیده بود که سرش بریده میشود.او بیدار میشود و مجدداً به خواب میرود که این بار امام حسین(علیه السلام) را در خواب می بیند که ایشان به ذوالفقار میفرماید:
"عزیز من! سر تو را خواهند برید همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت. اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را دربر خواهند گرفت..." چندی بعد, خوابش تعبیر شد و همانگونه که در خواب دیده بود به دیدار مولایش امام حسین(ع) شتافت...#کتاب-مدافعان-حرم#ناصر-کاوه منبع: گزارش شبکه المنار لبنان
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#امام رضا (ع) به من فرمودند:
«من ضامن احمد هستم!»👇
💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پروندهای دیدم. رو به من کرد و فرمود:
«این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش میافزایم.»
گویا همان روز احمد میخواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسههای مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت: «مادرجان!ناراحت نباش.!»
احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت:
«باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمیبینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»
با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»
احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش میکردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بیبی زینب سروده بود:
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
و با یاد زینب(س) به خود تسلی میدادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی بیتاب بود و بیقراری میکرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمیگذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهرههای نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافهای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت: «بپوش، مگر نمیدانی احمدت شهید شده است؟»...
شروع کردم به گریه و بیقراری کردن و احمد را صدا میزدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) بودند و برای پسر شما عزاداری میکردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچههای ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:«این خلبان احمد بوده است. بیتابیهای پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه میکردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...»
همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضیام به رضای خدا!»
احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(ع) میدانست، با فراغ بال در آسمانها میخرامید و جولان میداد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو میدانست. #کتاب-شهدا-و-اهل-بیت#ناصر-کاوه... روایتی از مادر شهید کشوری
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💗آخرین پرواز, شهید احمد کشوری👇
💥 احمد قبل از آخرین پروازش به همه مى گفت: «دارم مى روم. مراحلال کنید.» دوستان او مى گفتند: این حرفها را نزن.حالا حالا ها زود است که بروى. هنوز خیلى کارها با تو داریم... نیمه شب بلند شد. وضو گرفت.نماز خواند و اشک ریخت. نمى خواست اشک هایش را کسى ببیند. حدود ۱۰ صبح پانزدهم آذر بود که عازم عملیات شد. با تیم پرواز و چند هلیکوپتر دیگر در آسمان، اوج گرفت.ده ها تانک و نفربر عراقى را به آتش کشید. موقع بازگشت، دو فروند میگ عراقى، هلیکوپتر او را هدف موشک قرار دادند و پرنده او در هیمنه آتش سوخت و به عرش پرواز کرد. احمد، همچون ابراهیم خلیل، آتش عشق الهى را به جان خرید و بر بال فرشتگان نشست...
#کتاب-فاتحان-قله های-عاشقی#ناصر-کاوه
راوی: دوست و همرزم شهید, خلبان«حمیدرضا آبى» ... دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com