#کلیپ_تصویری
🍃واکنش عجیب رزمنده مجروح بعد از به هوش آمدنش در بیمارستان بخاطر قضا شدن
#نماز_صبح
#سجده_گناهان_را_میریزد.
#آیت_مجتهدی_تهرانی
🍃روایت است که انسان به #سجده برود و مدتی در سجده باشد، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید، مخصوصا در #نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود .آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد...👌
💥هوشیار باشیم:👇
💫وقتی از کرسنت بگذری به سند۲۰۳۰ میرسی👈
از سند۲۰۳۰ بگذری به توافق پاریس میرسی 👈
از توافق پاریس بگذری به برجام میرسی👈
وقتی هم از اینها بگذری تازه بهFATF میرسی👈
الانم از FATF گذشتیم رسیدیم به cft وپالرمو👇
👿این یعنی 100تا ترکمنچای دیگه هم بپذیری بازم نمیتونی بهانه رو از دشمن بگیری... هوشیار باشیم
ارادتمند ناصر کاوه
💕بوی حمید... 👇
💥 به خاطر روابط نزدیکی که بچههای اطلاعات با فرمانده لشکر داشتیم بعد از شهادت حمید در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور آقا مهدی از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم... و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از برادر و اخوی و... استفاده کنیم.ِ.. آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود.حمید قلعه ای و حمید اللهیاری هم جز این تیم بود... هروقت تیمهای شناسایی دیرمیکردجلوترازهمه آقامهدی میرفت پدبالای سنگر میایستاد و منتظر میشد....از دور که نگاه میکردی لبهایش تکان میخورد و نزدیک میشدی میتوانستی ذکری زیرلبش را بشنوی: 👇 لاحولولاقوةالابالله ... آفتاب در دور دست هور در حال غروب بود که بلم های گمشده از دور پیدا شدند من به محض دیدن آنها از شادی فریاد زدم حمید... حمید..و بطرف شان دویدم...
هنوز حال و هوای استقبال بچه ها فروکش نکرده بود متوجه آقامهدی 💕 شدم... به دور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود... توجه همه به آقا مهدی بود بعضیا به عصبانیت به من نگاه می کردند😇
دوباره یادحمید در ذهنش جان گرفته بود.نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود جنازه برادر به خاک افتاده بود و برادری که میتوانست دستور بدهد تا جنازه به عقب منتقل کنند تنها گفته بود:اول جنازه بچه ها بعد حمید... این من بودم که عهددسته جمعی راشکسته وموجب ملال خاطرآقامهدی شده بودم.تصمیم گرفتم پیش آقامهدی بروم و معذرت خواهی کنم: آقا مهدی میدانید، یعنی ما عشق شما را به حمیدآقا میدانیم . ماراضی نمی شدیم, که شما ناراحت بشید... تبسم لطیفی چهره اش را روشن کرد . دست بر شانه من نهاد و گفت: "الله بندسی!" مدتی است متوجه شده ام که شما رعایت حال مرا می کنید ... ولی شماها برای "من مانند حمید هستید و بوی او را میدهید" ... "حمید سربازی بیش ،برای اسلام و امام نبود. دعا کنید همه ما پیرو راهی باشیم که حمید بخاطر آن و حفظ ارزشهای آن، شهید شده است... "
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEJEIKPUP7yYXPfLSg
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥وقتى به مهدی باکری خبر دادند که برادرت کشته شده است و می خواهیم پیکرش را برگردانیم؛ اجازه نداد و گفت:👇
💢همه ى آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید!...
#شهید_حمید_باکری :👇
💔 عاشقانه اے به سبک شهـــدا
🌷#حمید_و_فاطمه
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ...
نمازای دو نفره مون بود...💕
ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ...❤
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی...💕
کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ...
ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ...
چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ...
ﻛﻪ ﺩو نفر...💕
ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ...💕
منطقه که میرفت...
تحمل خونه بدون حمید...💕
واسم سخت بود...
.
#وقتی_تو_نباشی_چه_امیدی_به_بقایم…؟
#این_خانه_ی_بی_نام_و_نشان_سهم_کلنگ_است…
.
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ...
ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ....
ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمیگشت...
واسه پیدا کردنم،همه جا زنگ میزد...
میگفتن:"بازم حمید،ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ...💕"
ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ...
ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ…
ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که...
.
#گلی_گم_کرده_ام_می_جویم_او_را...
.
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست...
ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ...
ﻣﻴﮕﻢ :"💕 ...عشق...💕"
.
#عجیب_درد_عشق_و_عاشقی_مانند_افیون_است..
#که_هر_جا_لذتی_باشد_درون_درد_مدفون_است...
.
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ...
ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست...
از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم...
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن...؟!
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو...
خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ...!
تو تقسیم کار خونه ست...
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ...
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد...
ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ...
این در حالی بود...
که قبل ازدواج...💕
ﺗﻮ خونه بهم میگفتن...
ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ...
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم...
میگفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ...
میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم...
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن،ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ...
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم...💕
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ...
حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم...
(خانوم امیرانی،همسر شهید حمید باکری)
#کتاب_فاتحان_قله های_عاشقی#ناصر_کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEJEIKPUP7yYXPfLSg
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
برادران باکری که هر سه پیکر پاکشان به دست نیامده است. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. 😰 فاتحه مع الصلوات
💕بوی حمید... 👇
💥 به خاطر روابط نزدیکی که بچههای اطلاعات با فرمانده لشکر داشتیم بعد از شهادت حمید در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور آقا مهدی از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم... و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از برادر و اخوی و... استفاده کنیم.ِ.. آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود.حمید قلعه ای و حمید اللهیاری هم جز این تیم بود... هروقت تیمهای شناسایی دیرمیکردجلوترازهمه آقامهدی میرفت پدبالای سنگر میایستاد و منتظر میشد....از دور که نگاه میکردی لبهایش تکان میخورد و نزدیک میشدی میتوانستی ذکری زیرلبش را بشنوی: 👇 لاحولولاقوةالابالله ... آفتاب در دور دست هور در حال غروب بود که بلم های گمشده از دور پیدا شدند من به محض دیدن آنها از شادی فریاد زدم حمید... حمید..و بطرف شان دویدم...
هنوز حال و هوای استقبال بچه ها فروکش نکرده بود متوجه آقامهدی 💕 شدم... به دور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود... توجه همه به آقا مهدی بود بعضیا به عصبانیت به من نگاه می کردند😇
دوباره یادحمید در ذهنش جان گرفته بود.نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود جنازه برادر به خاک افتاده بود و برادری که میتوانست دستور بدهد تا جنازه به عقب منتقل کنند تنها گفته بود:اول جنازه بچه ها بعد حمید... این من بودم که عهددسته جمعی راشکسته وموجب ملال خاطرآقامهدی شده بودم.تصمیم گرفتم پیش آقامهدی بروم و معذرت خواهی کنم: آقا مهدی میدانید، یعنی ما عشق شما را به حمیدآقا میدانیم . ماراضی نمی شدیم, که شما ناراحت بشید... تبسم لطیفی چهره اش را روشن کرد . دست بر شانه من نهاد و گفت: "الله بندسی!" مدتی است متوجه شده ام که شما رعایت حال مرا می کنید ... ولی شماها برای "من مانند حمید هستید و بوی او را میدهید" ... "حمید سربازی بیش ،برای اسلام و امام نبود. دعا کنید همه ما پیرو راهی باشیم که حمید بخاطر آن و حفظ ارزشهای آن، شهید شده است... "
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEJEIKPUP7yYXPfLSg
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥وقتى به مهدی باکری خبر دادند که برادرت کشته شده است و می خواهیم پیکرش را برگردانیم؛ اجازه نداد و گفت:👇
💢همه ى آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید!...
💥مرد حماسهساز:
در عملیات خیبر، عراق که زخم خورده بود، با آتش تهیه بسیار شدیدی که میتوان گفت در یک دقیقه، به چهل هزار گلوله توپ و خمپاره میرسید، به پل و اطراف پل که حمید و نیروهایش آنجا مستقر بودند، شلیک میکرد.
حمید در غروب خونین 6 اسفند ۱۳۶۲ خوشحالی زائدالوصفی داشت. همرزمانش را در آغوش میکشید و نغمه سوزناک کربلا یا کربلا را زمزمه میکرد. او در آن روز، بادگیری صورتی به تن داشت. پس از این بچهها را جمع کرد و این طور سخن گفت:👇
💫 «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان شاءالله انجام دهیم، نامش شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.»
🌟 ناگهان گلوله خمپارهای به حمید اصابت کرد و افتاد و پس از چندی به دیدار معبود شتافت. هیچ کس رمق نداشت. همه غمگین و افسرده بودند و به پیکر پاک و مطهر و سرد شده فرمانده شهیدشان، که به آرامی روی پل خفته بود، چشم دوخته بودند. هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدادند. حمید باکری که در جزیره، حماسهها آفریده بود و باید گفت که او و دیگر یارانش برای فداکاری و ایثار آفریده شده بودند و برای فداکاری میزیستند، به لقاءالله پیوست...😰
💥آدم عاقل:
به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هردویمان بود. من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید ۲۰ دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم. حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت:👇
💫 «پیاده شو فاطمه! با ماشین راه بیا!»
می گفتم: «من که از بسیج حقوق نمی گیرم، فکر کن روزی یک تومن به من حقوق می دی. این یک تومن رو بذار به حساب کرایه ماشین.» می گفت: «ما نباید باعث بشیم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی ده کسی به او تهمت بزنه. ما هم ناسلامتی آدم عاقلیم دیگه، نیستیم؟»...
💥هیچ کاره:
دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را میشود کرد، میخندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه میگفت: «من فقط یک بسیجیام.» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت:👇
🌟 «بچهها رفتند، گرفتند، آمدند» گفتم:
«پس تو آنجا چه کارهای؟» گفت:
💫 من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچهها هستم که راهشان را عوضی نروند.من داخل هیچ کدام از اینها نیستم...
راوی: همسر شهید
#شهید_جاويدالاثر_حمید_باکری
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصر_کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEJEIKPUP7yYXPfLSg
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥وقتی گسل طبقاتی در # دولت_ تبخیر_ امید👈 تبدیل می شود به: 👇 گسل طبقاتی
💢در حالی که حدود ۴۰ درصد مردم خانه ندارند، یک پنت هاوس ۵۴ میلیاردی در نیاوران، رکورد لوکس ترین خانه فروخته شده در بهمن را زد!... 🎩😎👿
🌟 مالیات بر املاک لوکس، می تواند اشرافی گری را به نفع بی خانه ها، هزینهدار کند.... 👌
🔴 موافقان FATF فقط به این یک سوال....پاسخ دهند !
🔸اگر آمریکا و اروپا ما را تحریم اقتصادی کردند تا ضعف اقتصادی ، ایرانیان را وادار به تسلیم در برابر خواسته های غرب بکند ، چرا با هزار ترفند در تلاش هستند ایران را وارد معاهده ای بکنند که گفته میشود مشکلات اقتصادی ایرانیان را برطرف میکند و یا این که از بروز مشکلات اضافه در اقتصاد ایران جلوگیری می کند ؟!! 🎩😇😎👿
#تشکیلات_هیئت
🔻آدم حزباللهی که وقتش را صرفِ کار تشکیلاتی و ارتباطگیری با رفقا نکند، به امام زمانش کمک نمیکند..
امام زمان(عج) فرمود:
وقتی شیعیان ما جمع شوند و قلباً با هم یکی شوند و ولایتمداری کنند، مژدۀ ملاقات ما بهتأخیر نمیافتد..
(عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ؛ احتجاج/۴۹۹/۲)
#استاد_پناهیان❤️
"حَمـٰاسِه اَشـْک