🇮🇷🇺🇸🇮🇷🇺🇸🇮🇷
همزمان با شیوع کرونا در ایران و امریکا دو اتفاق جالب و متفاوت افتاد. در هر دو کشور بخشی از مردم نگران شدند و به دنبال ماسک و... رفتند اما در امریکا علاوه بر هجوم به فروشگاه ها برای خریدهای بهداشتی، صفهای طولانی برای "خرید اسلحه" نیز تشکیل شد! اتفاقی که روزنامه امریکایی "لسآنجلس تایمز" درباره آن نوشت: "مردم آمریکا از نگرانی به وجود آمدن قحطی در اثر کرونا، جهت خرید اسلحه و دفاع از خود مقابل اسلحه فروشی ها صف بستهاند."
پیام این اتفاق ساده این است که آمریکاییها قبل از مبتلا شدن به کرونا، نگرانی مهمتری دارند و آن ترس از غارت شدن منازل و اموالشان توسط خودشان است! در حالی که از همان روزهای اول شیوع کرونا در ایران، بخشی از مردم شبها مشغول ضدعفونی کردن اماکن عمومی بودند و روزها مشغول ساخت ماسک و تهیه مواد شوینده برای پخش رایگان بین سایر مردم.
اما این دو رفتار متفاوت، اتفاقی و بدون پشتوانه تاریخی و نظری نیست. امریکای امروز که تحت تحریم هیچ کشوری نیست اما مردمانش از ترس غارت شدن توسط همدیگر، با کوچکترین احساس خطری صف خرید اسلحه تشکیل میدهند نتیجه سالها نظریه پردازی درباره "غارت" است. اساسا وجود خود امریکا نتیجه یک استعمار بزرگ و قتل عام وحشیانه سرخپوستان بومی و مهاجرت اروپایی ها به این سرزمین است و امریکای قرن ۲۱ که خود را رهبر تمدن غرب میداند، در همین چند صد سال قبل پدرانی به نام "توماس هابز" داشته که عصاره نگاهش به انسان این بوده که "انسان گرگ انسان است."
جمله معروفی از این فیلیسوف انگلیسی وجود دارد که میگوید: "هر کس باید از طریق زور یا تزویر بر همه آدمیان تا آنجا که میتواند سلطه بیابد تا حدی که دیگر هیچ قدرتی به اندازه کافی نیرومند نباشد که وی را در خطر بیفکند و این لازمه صیانت ذات آدمی است" (ص ۱۵۷. لویاتان هابز. ترجمه بشیریه)
حالا این نگاه به انسان را مقایسه کنید با نگاه اسلام که انسان را "اشرف مخلوقات" میداند و کشتن حتی یک انسان بی گناه را مساوی با کشتن تمام انسانها توصیف میکند. (سوره مائده، آیه ۳۲)
از این بحث چه نتیجه ای میخواهم بگیرم؟ دعوای ما با غربی ها دقیقا بر سر همین مفاهیم است. بر سر تمدن سازی است. تمدنی که از نوع نگاهش به انسان تا سایر مفاهیم "متفاوت" است وگرنه کیست که واقعا باور کند دعوای ایران و امریکا بعد تسخیر سفارت امریکا یا موضوع هسته ای شروع شد؟ ما در یک نبرد همه جانبه تمدنی با امریکا هستیم که برجام و fatf و... نیز کوچکترین قطعات پازل آن هستند. حقیقتر دعوای ما با این تمدن وحشی و تمامیت خواه، بر سر تعریف انسان و انسانیت است. ما چهل سال است زیر سخت ترین تحریمها هستیم اما با کرونا نیز خود را نباختیم و نشان دادیم در کمک به هم سبقت میگیریم، درست نقطه مقابل وحوشی که با شروع هر بحران، اول صف اسلحه فروشی هایشان شلوغ میشود تا به مثابه گرگهای درنده، آماده دریدن یکدیگر شوند.
و در این میان حسن روحانی چقدر از عرصه حقیقت به دور است که بعد از چند سال امتیاز دادن به دولت امریکا، این بار از آنها قطع امید کرده و حالا به مردم امریکا نامه مینویسد که به ترامپ بگویید تحریمهای علیه ایران را لغو کند! جناب روحانی! ترامپ و سیستم فاسد امریکا بازتولید فرهنگ همان مردم امریکا هستند. اوباما و ترامپ و مردم امریکا بخشهایی از یک تمدن واحد هستند. از همه آنها قطع امید کن و بعد از خدا به مردم کشور خودت امید داشته باش، یکبار امتحان کن! ضرر ندارد...
🚩شهید محمد جواد تندگویان(1)👇
🌟یکی از دوستان زنگ زده بود و ضمن عرض تبریک سال نو یه مقدار درد دل هم کرد و از وضع موجود و خانه نشینی گلایه میکرد!😞 در جوابش گفتم در منزل ماهواره با چند صدکانال داری وعلاوه برآن پای ثابت فضای مجازی هستی و فیس بوک و اینستاگرام هم که داری و سه وعده غذاهم که کامل به بدن میزنی و درطول روز هم که وقت آزاد داشته باشی رادیوگوش میکنی و تلویزیون هم که نگاه می کنی و دهها برنامه دیگر هم که داری... تو دیگه چرا گلایه میکنی!؟ تو که وضعت مالیت هم توپ توپه😀تو دیگه چرا!؟... برگشتم بهش گفتم تا حالا اسم محمد جواد تندگویان را شنیدی!؟ کمی فکر کرد و گفت فکر کنم وزیر نفت بود که روزهای اول جنگ اسیر شد و در اسارت به شهادت رسید😰 گفتم آفرین اما یه خاطره برات میگم که بدونی اون بنده خدا چگونه روزهایش را در اسارت به شب میکرد😔 گفت بگو از کسالت هم درمیام👌 شروع کردم به گفتن به نقل از یکی از آزادگان که اینچنین می گفت!؟
🚩شهید محمد جواد تندگویان(2)👇
👈گفت: به خاطر آنكه قاب عكس 😈صدام را شكسته بودم، مرا به گودالی كه هشتاد پله از زمین فاصله داشت، بردند😣 آنجا شبیه یك مرغدانی بود😇 وقتی مرا در سلولم حبس كردند، از بس كوچك بود، میبایست به حالت خمیده در آن قرار میگرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یك میز تحریر(یک متر در دو متر) بود😭 شب فرا رسید و كلیههایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق كه بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود...با پا محكم به در سلول كوبیدم...😞 نگهبان كه فارسی بلد بود، گفت:چیه؟... چرا داد میزنی؟... گفتم: یا مرا بكشید یا از اینجابیرون بیاوریدكه كلیهام درد میكند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم میمیرم...😰 او در سلول را باز كرد و چندمتر جلوتر در یك محوطه بازتر مرا كشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم... در آنجا متوجه یك پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی كه سكوت كرده بود، به چشمانم زل زدو بیمقدمه پرسید😣ایرانی هستی؟... جوابش را ندادم. دوباره تكرار كرد. گفتم: آره، چه كار داری؟ پرسید: مرا میشناسی؟ گفتم: نه از كجا بشناسم؟😨 گفت: اگرایرانی باشی، حتما مرا میشناسی... گفتم: اتفاقا ایرانیام؛ ولی تو را نمیشناسم. پرسید: وزیر نفت ایران كیست؟ گفتم: نمیدانم. گفت: نام محمد جواد تندگویان را نشنیدهای؟😰 گفتم: آری، شنیدهام. پرسید:كجاست؟... گفتم: احتمالاً شهید شده😪 سری تكان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و كاش شهید میشد😭 گفت من تندگویان هستم و یازده سال است😳 که ازاین سیاه چال به اون سیاه چال در رفت و آمد هستم وفعلا در این سیاه چال، که 4طبقه زیر زمین در پادگان هوا نیروزعراق به نام الرشید است😇 محبوس هستم 😭 دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش میكردم. نگاه به بدنی كه از بس با👈 "اتوی داغ به آن كشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود"😰گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو... گفت: پیـام من مرزداری از وطن است... صبوری من است... نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد... نگذارید دشمن به خاك ما تعرض كند... استقامت، تنها راه نجات ملت ماست... بگذارید كشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد...👌گفتم: به خدا قسم... پیامت رابه همه ایرانیان میرسانم خم شدم دستش را ببوسم كه نگذاشت...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
✅منبع : راوی: عیسی عبدی، کتاب ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89
🚩شهید محمد جواد تندگویان(3)👇
⭐ پسر شهید تندگویان نقل می کند👈 زماني پيكر پدر را براي مان آوردند كه بسياردلتنگ او بوديم😰 پس از 11سال انتظار👈 كه انتظار غريبي بود، پاهايي را كه بسيار دلتنگ آمدنش بودم، بوسيدم 😰 او در سالهاي اسارت، و در سلول انفرادي، تنها صدايش براي ستايش پروردگار بود✌ او آزاده اي تمام قامت بود كه فرياد «هيهات منا الذله» را با صداي بلند فرياد مي زد... هميشه خاك وطن را عزيز مي دانست و بر زبان سخن زنده باد ميهن را مي سرود...✌او آن قدر "قرآن را با صداي بلند خوانده بود" كه نگهبانان عراقي به او مي گفتند ما از تو اطلاعات نمي خواهيم، فقط با قرآن خواندنت به ديگر اسيران روحيه نده😭 وقتي پيكر پدر را تحويل گرفتیم، آن قدر👈 "حنجره او را فشرده بودند كه تمام استخوان هاي حنجره اش خرد شده بود"😭"او آرزوي «سكوت» را بر دل عراقي ها گذاشت...
⭐شهید رجایی به همسر محمدجواد تند گویان گفته بود که, عراق حاضر شده 8 خلبان بعثی را آزاد کنیم تا آنها تندگویان را آزاد کنند... وهمسرشهید تندگویان در جواب شهید رجائی گفت: اگر ما هم حاضر به این معامله شویم، خود محمد جواد قبول نمی کند که این خلبانان آزاد شوند و دوباره بمب بر سر مردم بیگناه بریزند.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
📎وصیتی که رهبر انقلاب را منقلب کرد
بار الها ، این ناتوان دوست دارد چشم هایش را ، و تحمل از دست دادن آن را برای یک لحظه ندارد... اگر دشمن در اوج درد از حدقه دراورد چشم هایم را ، و دست هایم را در تنگه چزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر ببرد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبار گلوله خود قرار دهد و سرم را در شلمچه از تن جدا سازد ؛ اگر چه چشم هایم و دست و پایم و سر و سینه ام را از من گرفته اند، اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و عشق حسین و رهبر و اسلام است.
#شهید_حمیدرضا_پورزرگری🌷
#سالروز_شهادت
@shahidmosavinejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
ناخوش احوالیم دیده گریانیم
بامداحی حاج محمود کریمی
با صدای علیرضا قربانی
☑️ حاج محمـود کریـمی
http://eitaa.com/joinchat/1151008781Ccd1f2a5a92
🔺پرستار ایتالیایی : اوضاع مبتلایان به کرونا آنقدر وخیم است که ما مرده ها را دیگرحتی نمی شماریم.
🆔 @Dolar_Rial
🌹مقاومت باذکرائمه(س)
🚩به یاد شهید گمنامی که دشمن بعثی👈 مقاومت وپایداری او را ستوده است.
💢قابل توجه کسانی که با دو روز ماندن در خانه با داشتن تمام امکانات رفاهی ومادی از زمین و زمان👈 شاکی هستند😨
🌺....سرهنگ عبدالرشیدالباطن، بازپرس ویژه گارد ریاست جمهوری عراق بود، و در جنگ علیه ملت ایران بوده است. این سرهنگ بعثی به خوبی به زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران مسلط بود، و پیش از آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران توسط استخبارات (اطلاعات)، ویژه عراق و صدام برای تحصیل زبان فارسی به تهران اعزام می شود...😎
🌺 سرهنگ عبدالرشید در بهار 1975 میلادی (اوایل دهه پنجاه شمسی) در رشته زبان وادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است و باآغاز جنگ و تجاوز بعثی ها به ایران مأموریت می یابد اسرای ایرانی خط مقدم جبههها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند.😞این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیم به صدام معدوم گزارش داده است، به خاطر جنایات جنگی بی شمار خود به دریافت مدال ونشان از سردار قادسیه شده است...😣
🌺 عبدالرشید در بازجویی های خود توسط آمریکائی ها اعتراف کرده است که به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیم داشتند، بیش از هزار اسیر ایرانی را کشته است... او درجریان بازجویی های خود اعتراف می کند که اسرای ایرانی را پیش از به شهادت رساندن شکنجههای شدید می داده است...😭
🌺 برای مثال وی درباره یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین پایش را ازدست داده بود، می گوید زمانی که این اسیر را بازجویی می کردم به علت مقاومتش✌ "شروع به قطع انگشتان دستانش نمودم، پس ازقطع هرانگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع محل قطع شده را با فندک میسوزاندم، تااینکه تمام انگشتانش را بریدم"😰 او بسیار جوان بود و👈 مقاومت حیرت آوری با "ذکر یاحسین(ع) ویا زهرا(س)" از خودش نشان می داد که من را خشمگین ساخت و سرانجام با اره پای مجروح او را نیز قطع کرده و او را کشتم😞 ولی این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد....😭
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه 👈منبع:خبرگزاری فارس
دعوتید به کانال شهدا
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگهبانان قبرستان بقیع موقعیتشان را بخاطر کرونا ترک کردند
شیعیان عاشق خودرابه کنارقبرها نزدیک کرده تااظهارارادتشان را ابراز کنند
امیداست با نابودی آل سعود و وهابیت بتوانیم
دل سیرکنارمزارائمه بقیع باامامان عزیزمان درد دل کنیم
چه جالب... تمامی،حرمها بی زائر شدند و امام حسن وائمه بقیع زائر دارند.🙏🙏🙏🙏🙏🙏
💐 کشکول(99/6):👇
💥درود خدا بر طلبه های ...👇
💢 ما در آن 2 روز در بهشت معصومه (س)، قیامت را به چشم دیدیم. شاهد بودیم چطورآدمها ازهمدیگر فرار میکردند. دیدیم خانوادهها از عزیزانشان وحتی بچهها از پدر و مادرشان دوری میکردند. شاید باورتان نشود اما پیکرها غسل دادهشده و کفنشده، در بیرون از غسالخانه قرار داده شده بود, اما خانواده آنها نمیآمدند پیکر را تحویل بگیرند!😔 نمیدانیدچه غربتی بود. هرکدام از اموات نهایتاً با حضور 2 یا 3 نفر تشییع میشد. یکی از بزرگترین سرمایهدارهای قم با کلی ثروت هم در بین این فوت شدگان کرونا بود😍 اما حتی خانواده خودش هم برای تشییع و تدفینش نیامدند. اما در همان شرایط سخت و سنگین و در آن قیامت دنیا، این 💗"طلبهها" بودند که داوطلبانه آمدند و فرشته نجات ما و خانوادههایی مثل ما شدند...👌
🌋دختران حوزوی که برای مراسم کفن و غسل والدین خود نرفته اند و همیشه از دفن و مرده می ترسیدند ، دستور ولایت فقیه آنها را شجاع کرده است. حتی کار غساله هایی که دیگر بخاطر کرونا مرده را نمی شورند را نیز انجام میدهند.این است 👈#حوزه_ولائی✌
✅...شبیه فضانوردها شدهاند. مردی از پشت درصدا میزند «خانمهای کرونایی!»
لبخندشان بعد از شنیدن این کلمه تعجبم را بیشتر میکند.نگاه متعجبم را که میبیند میگوید:👈«این اسمیه که آقایون وقتی میخوان اموات کرونایی رو تحویل بدن صدامون میکنن».
🔔...آنطور که جعفری میگوید بعد از شیوع کرونا غسالهها راضی نمیشوند که تغسیل و تکفین اموات مبتلا به کرونا را انجام دهند و از طرفی هم در روزهای اول تجهیزات حفاظتی وجود نداشت و به همین خاطر با حکم شرعی اموات با تیمم دفن میشدند. اما حالا اوضاع فرق میکند و بعد از توصیه رهبری در مورد لزوم تغسیل کامل اموات کرونایی آنها داوطلب شدهاند که واژه 😔«بیغسل و کفن» برای عزیز کسانی کنار هم نیاید.
دو واژه ای که شیعه خاطره خوبی از آن ندارد.
✅...انگار چند سالی هست که باهم آشنا هستند. سلام گرمی میکنند و از حال هم میپرسند. چادر مشکیاش را برمیدارد زیر لب «بسم الله»ی میگوید و سراغ لباس هایش میرود. یک لباس سرهمی ضخیم زرد رنگ. از جنسش خبر ندارد اما میگوید که گفتهاند این لباسها ضدآب است. آخر نباید آبی به بدنشان برسد... شنیدهاست که واگیر کرونا با آبی که به بدن متوفی میرسد ضریب تصاعدی پیدا میکند و این لباسها سنگر آخر است. زیپ لباسش را که میبندد میرود سراغ سایر تجهیزات، چکمهها، دستکشها و ماسک وآخر سر هم شلید محافظ صورت. حالا صدایش را به سختی می شنوم. از پشت چندلایه حفاظی که مجبور است ساعتها بارشان را تحمل کند... 👈اینجا غسالخانه بهشت معصومه قم است.همانجا که حالا پررفت و آمد ترین روزهای سالش را می گذراند، یک قدم مانده به منزل آخر، که با مهمان ناخواندهای به اسم کرونا روزهای شلوغی دارد و طلبهها ونیروهای جهادی آمدهاند تا به قول خودشان نگذراند هیچ میتی در این شلوغی روی زمین بماند. کاور را باز میکنند.نزدیکشان نمیشوم, میترسم⁉️
هم از دیدن میت و هم از احتمال ابتلا. برای اینها اما انگار اوضاع فرق میکند. پشت لباس زینب نوشته👇
🚩«جگر شیر نداری سفر عشق مرو»
🌋جگر شیر دارند انگار. روی صورتش قطرات عرق نشسته، لباسهایشان ضخیم است و ساعتها ماندن در آنها اذیتشان میکند شیلدش را جلوی صورتش تکان میدهد که باد قطرات عرق روی صورتش را خشک کند. انگار که ذهنم را خوانده باشد میگوید: «همه بچه هایی که اینجا داوطلب شدن حتی تا قبل از این جسد کسی رو از نزدیک ندیده بودن.حتی غسل پدر و مادرهاشون رو هم انجام ندادن اما اینجا انقدر سعه صدر و آرامش دارند که آدم متعجب میشه.»
🌋...خانم جعفری میرود و میت را از مسئولان آقایی که دم در حضور دارند میگیرد و به دوستانش تحویل میدهد. هنوز به سمت من نیامده که دوباره صدای یا اباعبدالله شان بلند میشود این بار بلندتر از دفعه قبل و با حزنی بیشتر. از بین حرف هایشان می فهمم که جوان است. گوشه چشمهای زهرا هم خیس است میگوید: «جوانترها را که میآورند دلمان بیشتر به درد میاد، همین چند روز پیش هم نرگس رو آوردن، خودم کاورشو باز کردم» اشکی که گوشه چشمش مانده بود بالاخره سرازیر میشود...
#حوزه_ولایی
🌟اینقدر تو خونه موندم، همسرم هر چند وقت یکبار به من نگاه می کنه و میگه 🙏خدایا این بلا را از سر ما کم کن
اما نمی دانم منظورش منم یا کرونا!😁🙏التماس دعا👈ناصر کاوه
[WWW.FOTROS.IR]ma98101506.mp3
10.04M
#نواهنگ ویژه حاج محمود کریمی
علمدار حضرتِ ولى قاسم سليمانى
#حاج_محمود_كريمى
ششم فرودین ماه، سالروز تولد سید مدافعان حرم، سردار شهید حاج حمید تقوی فر، که بقول سردار شهید حاج قاسم سلیمانی؛
تقدیرالهی این بود اولین شهید برجسته جمهوری اسلامی او (تقوی) باشد.
به همین مناسبت قسمتی از وصیت نامه شهید را هدیه مینماییم.
به: همسر، فرزندان، بستگان
احتراماً
از همگی حلاليت می طلبم خودم می دانم كه عنصر خوبی نبودم و بعضا وظيفه اسلامی خود را نسبت به همه به نحوه احسن انجام دهم.
لذا مجددا از همگی حلاليت می طلبم.
توصيه يك فرد مسلمان به بازماندگان از دعای خير فراموشم نكنيد.
انقلاب اسلامی كه آرزوي أنبياء الهی، ائمه طاهرين و مؤمنين و مؤمنات و مستضعفين عالم به رهبری امام خمينی (رض) و ايثار و فداكاری شهدا و خانواده آنها، جانبازان و خانواده محترم و امت شريف و مقاوم ايران اسلامی محقق شد فراموش نشود از مساعدت و همكاری و رهبری عزيز دست برنداريد.
در ثانی وحدت خودتان را فراموش نكنيد دنبال اجرای دستورات خداوند متعال و انبياء و ائمه طاهرين باشيد.
بهانه برای تفرقه تفرقه زياد است و راحت می شود پيدا كرد كه از يكديگر فاصله بگيريد و رضايت شيطان و غضب الهی را فراهم نماييد.
هنر اين است كه دنبال بهانه برای وصل و ارتباط باشيد.
#معرفی_شهدا
#شهید_ابوالفضل_فرخ_منش
چهاردهم بهمن 1340، در شهرستان گنبدکاوس چشم به جهان گشود
ششم فروردين 1362
در سنندج توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر و پا، شهيـــــــ🌷ـــد شد.
پيكرش را در گلزار شهدای امامزاده يحياي شهرستان سمنان به خاك سپردند
💠 #خاطرات_شهدا
یک روز گفت: «دوست دارم خوندن قرآن رو یاد بگیرم».
گفتم: «سواد خوندن داری؟».
گفت: «نه! سواد زیادی ندارم».
از نهضت سوادآموزی کامیاران یک سری کتابهای نهضت را تهیه کردم. ده پانزده روزی با او کار کردم.
خیلی علاقه نشان میداد در مدت کوتاهی خواندن قرآن را یاد گرفت.🌹
💟شهید ابوالفضل فرخ منش💟
برگرفته از خاطره قنبر علی همتی (همرزم شهید)
#سالروز_شهادت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️زندگی به سبک شهدا❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_مهدی_رسولی
🎞 حرم بارونی....
✨ به همراه تصاویر منحصر بفرد از حرم مطهر رضوی... اما خلوتی... ۹۹👌
#چهارشنبههایامامرضایی
کانال عطرِظهورِمولا
~┄┅┅✿❀💙❀✿┅┅┄~
🦋 التماس دعا 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ اینجا #آمریکا است؟
📌تیم کین، سناتور آمریکایی:
🔹اینجا #آمریکا است؟ بیمارستانها تست #کرونا ندارند. وقتی تعدادی تست به دستشان میرسد متوجه میشوند سواب تست وجود ندارد، وقتی سواب پیدا میکنند مواد شیمیایی مورد نیاز سواب نیست.
🔸اخباری از بیمارستانها میرسد که با کمبود ماسک مواجهایم. چرا استرالیا، کره جنوبی و انگلستان اینقدر بهتر از ما عمل میکنند؟
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@OstadRaefipoor1
💬 دختران هم #شهید می شوند
🔻جهیزیه
🔅قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر.
🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من.
یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم.
همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!»
🌷 شهیده طیبه واعظی
➖علت شهادت به دست ساواک
📚برگرفته از
کفش های جامانده در ساحل
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید...
💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد...
💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحتنظر قرار میگیرد...
💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی میشود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند
💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود:
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید...
💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد...
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصر_کاوه
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
༻﷽༺
توصیہ هاے عرفانے
طاعت بدون ڪنترل نفس سودے ندارد.
اما اگر صد سال هم بگذرد ولے نفس خودت را ڪنترل نڪنے؛
نگاهت را ڪنترل نڪنے؛ در ڪلاس اوّل درجا خواهے زد.
وقتے بہ ڪلاس دوّم خواهے رفت ڪہ نفست را ڪنترل ڪنے.
"یا باید نفـــس را بپرستے یا خــــــــدا را."
«لا نجاة الا بالطاعة». طاعت چیست؟
❤️طاعت این است ڪہ آنچہ دلت مے خواهد را ڪنار بگذارے...
➖✨➖✨➖✨➖
❣﷽❣
#فضيلت_صلوات_در_ماه_شعبان
💠 در آسمان ، دریایی است که آن را دریای برکات گویند و بر لب آن دریا درختی است که آن را درخت تحیّات نامند .
بر آن درخت آشیانة مرغی است به نام مرغ صلوات و وقتی مؤمنی در ماه شعبان برسیّد پیغمبران (ص) صلوات فرستد ، خدا آن مرغ را امر نماید تا در آن دریا غوطه خورد و پرهای خود را بفشارد و هر قطره ای که از پرهای آن مرغ بریزد ، ملکی خلق نماید و جمیع آن فرشتگان به تقدیس و تحمید و مدح و ثنای پروردگار مشغول گردند و ثواب آنها در دیوان اعمال صلوات فرستنده ثبت گردد .
👌شایسته یادآوری است که درروایت آمده #یک_صلوات در ماه شعبان برابر است با #ده_صلوات در غیر ماه شعبان.
📖وسائل الشیعه ، ج 10 ، ص 492 ، باب 28 ، و مصباح المتهجد ، ص 28
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
التماس دعای فرج💐
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
التماس دعا
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
وقتی سرگرد با هفت هشت نفر خبرنگار وارد سالن شد، دستور داد مرا ببرند جلو. این گروه از خبرنگارها مصری و ایرانی بودند. دختری که ایرانی بود، یک پیراهن سفید با شلوار جین به تن داشت و نامش «ایراندخت» بود. تا چشمش به من افتاد، مثل آدمی که دچار شوک شود از پشت میز برخاست و یکراست آمد جلویم روی زمین نشست. چند دقیقه ای به حالت بغض فقط زل زد به من و چیزی نگفت. وقتی از نگاه کردن خسته شد، پرسید: «اسمت چیه؟... چند سالته؟..... کلاس چندمی؟»
اشک در چشمانش جمع شده بود ومعلوم بود چقدر دارد به خودش فشار می آورد گریه نکند. در همین بین سرگرد خودش را به ما رساند و بالای سرم ایستاد.
آن لحظه از خودم پرسیدم: «در فکر این دختر چه می گذرد؟ اینکه مرا از پای کلاس درس به زور کشانده اند به جبهه؟ دستهایش را به هم می مالید طوری که انگار سردش باشد و گفت: «آخر چطور تو را اینجا بگذارم و خودم بروم آن بیرون و راحت زندگی کنم؟... من در قبال تو احساس مسئولیت می کنم...» در آن لحظه فکرش را هم نمی کردم که اگر چیزی خلاف میل سرگرد، که بالای سرم ایستاده بود، بگویم بعدا چه بلایی سرم خواهد آورد. او تهدید کرده بود مرا فلج خواهد کرد.. همان طور که سرم پایین بود، گفتم: مرا بر خلاف تصور شما به زور نیاورده اند به جبهه. من دو سال عضو بسیج بودم و آموزش دیدم. بارها و بارها گریه کردم تا فرماندهان راضی شدند و اجازه دادند به جبهه بیایم.» سرگرد پا به زمین کوبید و غرید: «... مهدی! من پدر تو را در می آورم... بهتر است فکر بعد هم باشی...)..
🔴 خاطرات مهدی طحانیان
بزودی در کانال حماسه جنوب 👇🏾
@defae_moghadas
🍂