💥انتشار 👈 بمناسبت سالگرد عملیات موشکی نیروی هوائی سپاه بمناسبت انتقام خون شهید صیاد شیرازی:👇
📣 هیچ گاه فراموش نمی کنم که یک شب بارانی در صحن مسجد گوهرشاد روبروی گنبد امام رضا(ع) پس از مدتی توسل از آقا خواستم که یکی از اولیاء خودت را که ایشان را بشناسم، به من نشان بده، تا شاید بواسطه حضور در خدمت ایشان 👈 گرد معرفتی کبریائی بر دامن گناهکارم بنشیند و بواسطه دم مسیحایی او شاید زنده شوم...🙏
📣چندثانیه بیشتر نگذشته بود که در گوشه ی مسجد گوهرشاد😨 دیدم حاج حسن تهرانی مقدم سر به سجده دارد و با خدای خود مشغول به راز و نیاز است...
پیش خودم یاد شعر حافظ افتادم👇
🚩سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد🚩
📣رفتم کنارش، در حال و هوای خودش بود، سلام کردم مثل همیشه با تبسم و لبخندی که بر لب داشت🙌 دستهای پر مهرش را باز کرد و مرا درآغوش گرفت، هنوز بوی شهیدان را می داد، خیلی خوشحال به نظر می رسید، پس از پرس و جو، فهمیدم پس از انجام عملیات برعلیه منافقان 👈 (جهت انتقام گرفتن ازخون شهید صیاد شیرازی)، برای تجدید بیعت و شکرگزاری پروردکار با فرماندهان یگان موشکی 👈 خدمت امام رضا (ع) رسیده بودند 👌 به یاد توسل وخواسته ام از امام رضا(ع) افتادم و یقین کردم عملیاتی که ایشان رهبری کرده مورد قبول خدا واقع گشته و به واسطه انجام خالصانه آن عمل به مقام اولیاء الله و مقربین رسیده است و البته امضای شهادتش را از امام رضا(ع) گرفته است
#کتاب_ذوالفقار_ولایت, #ناصر_کاوه
راوی: ناصرکاوه
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار تصاوير انتقام سخت شهيد صياد شيرازی برای اولين بار💪
💥برای رضای خدا:👇
📣در یکی از عملیات های که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. مدیر موشکی نیرو👈حاجی زاده به من گفت، من موشک ها را آماده کرده ام، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زن بود... شهید احمد کاظمی فرمانده نیروی هوایی سپاه, از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله...💪👌
📣 بعد از چند لحظه حاج احمد کاظمی گفت: مقدم👈موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! 😊😉گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار... گفت:👇
“مقدم نزن اینها این قدر نمی ارزند.”
💥 خیلی بعید است شما فرمانده ای را وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟👈 چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن سردار دشمن, "عمربن عبدود" را در چنگ احزاب تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی بر وی غالب شده باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد... #کتاب_ذوالفقار_ولایت, #ناصر_کاوه
برشی از زندگی #شهید_احمد_کاظمی راوی: #شهيد_حسن_تهراني_مقدم
haj saeed hadadiyan - Yade Emam o Shohada (128).mp3
زمان:
حجم:
10.81M
🌷یاد امام وشهدا
دلو میبره کربوبلا🌷
🎤حاج سعید حدادیان
💗مداحی شهدایی💗
🔷️ پیشنهاد دانلود
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1895432239C56336e277b
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سير تا پياز ماجرای رومينا از زبان مادر و پدر و پسری که دليل فرارش بود.
Pouya Bayati1_24916934.mp3
زمان:
حجم:
4.1M
تقدیم به #همسران_شهدا🌹
🌾دلمـ💔 غمگینه غمام سنگینه
🍂چه کردی با این #دل بی کینه
╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮
🆔 @monajat313shohada
╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯
سه دقیقه در قیامت 1 ؛ مقدمه.mp3
زمان:
حجم:
677.2K
#کتاب_صوتی
#سه_دقیقه_در_قیامت 1 ؛ مقدمه
🔸جهت دانلود صوت کامل کتاب
به کانال مربیان #موسسه_علمدار
مراجعه کنید 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2421686290C29144df855
😍 بیگودی های خواهر کاتبی!👇
پرستار دوره جنگ بودم و حدودا 19 سال داشتم که مسجد محل یک شب حاج اقا، خانما رو جمع کرد و گفت رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم، من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم👌
من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه، و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک، یعنی بیگودی هام😵 و چند دست لباس و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم!!! یا دستمو کرم بزنم...😩 به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...نمی دونم چطور شد که ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم...💨 و برادرا افتادن دنبال لباسا وما خجالت زده برادرا داشتیم تماشا می کردیم. 🏃بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما, دلمون می خواست انکار کنیم, اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم👜 و بعد بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😎 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...😀 شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستا️ن, صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی😵 گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند. گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه😊شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی چال کردم😇 و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم، اینا اومده بالا, گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه...😩 و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست می کردم...😵دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم...😄
#کتاب_گلخندهای_آسمانی, #ناصر_کاوه
راوی :خواهر #کاتبی
💐 کشکول(99/104):👇
🔺 تاریخ به ما میگوید که 1400 سال پیش عدهای دین شان را به طلای بیت المال فروختند، تاریخ به ما میگوید که عده برای رسیدن به پست و مقام خون ریختند. معاویه و یزید نمیمیرند، عمروعاص به جای دوری کوچ نکرده و حتی ابوموسی اشعری نیز همچنان از "بیتالمال "ارتزاق مینماید...
🔹اگر معاویه ریش داشت خیلیها دارند، اگر یزید پولدوست بود خیلیهای دیگر هم هستند، اگر عمروعاص حیلهگر و عوام فریب بود خیلیها اینگونه اند و اگر ابوموسی اشعری ظاهرگرا و متحجر بود👈 الان هم هستند ...
🔹معاویه نه شاخ داشت و نه دم، یزید نه بال داشت و نه پر، عمروعاص نه یال داشت و نه سُم!🎩 اما ابوموسی اشعری پیشانی پینه بسته داشت و زانو های تاول زده 😎
🔹آن مسئولی که در محلات بالای شهر و خانه های اشرافی و لاکچری زندگی میکند، آن مسئولی که فرزند بی استعدادش به عنوان نخبه عازم دانشگاههای خارج از كشور می شود...
آن مسئولی که ماشین لوکس وخارجی سوار میشود، آن مسئولی پشت نقاب دین اموال مردم را غارت میکند، آن مسئولی که چنین است از معاویه ریاکارتر ، از یزید دزدتر، از عمروعاص حقه بازتر و از ابوموسی نادانتر است ...
🔻معاویه, یزید,عمروعاص,ابوموسی اشعری, شمر و... نه میمیرند و نه از بین میروند بلکه از یک صندلی به صندلی دیگر، از صندوقی به صندوق دیگر، از پستی به پست دیگر و از شکلی به شکلی دیگر تغییر مکان میکنند...
✅ راز محبوبیت شهید همت 👈 رعایت حقوق دیگران بود👇
🌹 تازه رسیده بود دو کوهه ساعت یک و نیم بعد از نیم شب بود. جلسه داشتیم. دوستش که همراهش بود، گفت: «حاجی هنوز شام نخورده... «قبل از اینکه جلسه شروع بشه اگر غذایی چیزی دارین، بیارین تا حاجی بخوره»... رفتم دو تا بشقاب باقالی پلو با دو قوطی تن ماهی اوردم و گذاشتم جلوی حاجی و دوستش.
حاجی همین طور که صحبت می کرد
مشغول خوردن غذا شد. لقمه اول را که می خواست در دهانش بگذارد... پرسید: «بسیجی ها شام چی داشتند؟»
گفتم: «از همینا.»
گفت: همین غذایی که اوردی جلوی من؟
گفتم: «بله همین غذا.»
گفت : «تن ماهی هم داشتند؟ »
گفتم: فردا ظهر قراره بهشون تن ماهی بدیم... تااین را گفتم لقمه را زمین گذاشت
و گقت: به من هم فردا ظهر تن ماهی بدید. گفتم: حاجی جان! به خدا قسم فردا به همه تن می دیم... گفت: به خدا قسم، من هم فردا ظهر می خورم... هر چی اصرار کردم، فایده ای نداشت و او آن شب همان باقالی پلو را خورد.
✍ این خاطره رو به گوش مسئولین دولتی برسانید ، تا مدیون شهدا نشوند...
💗چشمهای زیبایی داشت, من عاشق چشمهایش بودم👌موقع 🚩شهادت، خدا چشماشو با قابش برداشت و برد برای خودش 😰 خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست🙏 بهش گفتم :👈 ابراهیم آخه چرا !؟
💗چشمات_اینقدر_خوشگله؟ گفت چون تا حالا با این 💗چشمام گناه نکردم...
#زندگی_به_سبک_شهدا, #ناصر_کاوه👈راوی #همسر_شهید_همت
🌹 با آقا مهدی باکری سوار بر تویوتا داشتیم میرفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرآت نمیکردم کولر رو روشنکنم. بالاخره بهخاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم ، آقا مهدی گفت: الله بندهسی «بندهی خدا» میدونی وقتی کولر روشن میکنی، مصرف بنزینِ بیت المال میره بالا؟ خاموش کن! فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن میکنی؟!!!👌
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه