🌷 به بهانه سی و ششمین سالروز شهادت سردار شهید #حسین_قجهای
سال های ۵۸ و ۵۹، درست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ضدانقلابیون که به دنبال تجزیه طلبی و جداسازی برخی شهرها و استانها از ایران بودند، در کردستان دست به شورش و جنایت زدند و شهرهای مختلفی را اشغال کردند.
حاج "احمد متوسسلیان" گروهی از دلاورمردان را از شهرهای مختلف گرد هم آورد و برای مقابله با دشمنانی که از طرف رژیم صدام پشتیبانی می شدند، به کردستان برد و مرکز فرماندهی اش در شهر مریوان قرار گرفت.
از لحاظ امکانات و مواد غذایی، وضع رزمندگان زیاد خوب نبود. مخصوصا آشپزی که وظیفه تامین غذا برای آنها را داشت، زیاد وارد نبود و صدای همه را درآورده بود.
"حسین قجه ای" فکری به ذهنش رسید. سریع رفت زرین شهر اصفهان و به پدر کشاورزش که دست بر قضا آشپز توانایی هم بود، گفت:
"بابا جان، شما فقط یک هفته بیا کردستان، به این آشپز ما پخت و پز رو یاد بده، سر یک هفته خودم برت می گردونم خونه."
بچه ها حال می کردند. دست پخت حاج جواد قجه ای حرف نداشت. حسین هم از این که توانسته بود چنین مشکل بزرگی را حل کند، به خود می بالید.
یک هفته شد چند ماه و حاج جواد همچنان در آشپزخانه سپاه مریوان مشغول پخت غذا برای رزمندگان اسلام بود. هر چه می رفت سراغ حسین و می گفت:
"حسین جون، تو به من قول دادی فقط یک هفته این جا بمونم، الان چند ماه شده."
جواب حسین این بود: پدر جان، این آشپزه هنوز کار یاد نگرفته و داره مواد غذایی رو خراب می کنه. شما چند روز دیگه اینجا بمون، خودم برت می گردونم اصفهان.
دست آخر حاج جواد شکایتش را برد پیش حاج احمد متوسلیان و به او گفت:
"حاج آقا، شما یه کاری بکنید. حسین به من قول داده که بعد یک هفته منو ببره خونه، ولی الان چند ماه گذشته و خبری نشده. هرچی هم بهش میگم حداقل بذار برم مرخصی، اجازه نمیده. تو رو خدا حاجی جون، شما بهش بگین بذاره برم ... بهش بگو، بابا می خوام برم به ننه ات سر بزنم!
حسین قجه ای، ۱۵ اردیبهشت ۶۱ در عملیات بیت المقدس، نیروهای گردان سلمان را که فرماندهی اش بود با او بود و در محاصره دشمن قرار گرفته بودند، تنها نگذاشت و آن قدر مقاومت کرد که همه شهید شدند ولی نگذاشتند وجبی از خاک جاده خرمشهر به دست بعثیان بیفتد.
🌹 روح شهید حسین و پدر بزرگوارش کشاورز باصفای اصفهانی، حاج جواد قجه ای شاد باد.
#شهادت_در_جاده_اهواز_خرمشهر
🎙راوی؛ حمید داودآبادی
« #حسین_قُجِهای » که بود؟
سالگرد شهادت، فرمانده دلاور گردان سلمان حسین قجهای
مشکلات، حاج احمد را احاطه کرده بود، زیرا نمیتوانست برای رزمندگان گردان سلمان درخواست آتش توپخانه کند. چون امکان داشت ناخواسته نیروهای گردان سلمان نیز زیر آتش خودی قرار گیرند. در عوض توپخانه دشمن انبوهی از آتش سنگین توپخانه خود را بر بسیجیان گردان سلمان بسته بود. سردار حسین قجهای و رزمندگان تحت امر او از ساعت ۱۱ و نیم تا حوالی ۲ و نیم بامداد در یک چنین وضعیت دشواری در حلقه گاز انبری محاصره دشمن دوام آورده بودند.
شهید حسین قجهای فرمانده گردان سلمان فارسی روز چهاردهم شهریورماه سال ۱۳۳۷ فرزند حسینعلی در زرین شهر اصفهان در دستان خسته پدر کشاورزش چشم به جهان گشود و در سایه تربیت عالمانه پدر رشدکرد. او در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم به تحصیل ادامه داد.
حسین در سال ۱۳۵۳ وارد فعالیتهای سیاسی شد و در سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگیر شد. وی چند مرتبه نیز به منظور فعالیتهای سیاسی به شیراز و قم سفر کرد.
سرانجام انقلاب اسلامی پیروز شد. چند ماه بعد ازپیروزی، منافقین دست به کار شدند و در دارس به تبلیغ وسیع پرداختند. افکار نوجوانان و جوانان را تحت تاثیر قرار داده، سعی می کردند به هر نحوی که شده، آنها را جذب کرده، از مسیر اسلام و انقلاب و امام باز دارند. در مدرسهای که حسین درس میخواند، یکی از معلمین گرایش شدیدی به سازمان منافقین داشت و اهداف این گروهک پلید و وابسته را برای دانش آموزان طرح میکرد. حسین چندین بار سعی کرد با صحبت، او را از این کار باز دارد که موفق نشد، تا سرانجام به درگیری شدید میان او و معلم منجر شد.
از همان جا حسین عزم خود را برای مبارزه با خط نفاق و گروهکهای وابسته جزم کرد و فهمید که دشمنان هنوز نمردهاند، بلکه لباس عوض کردهاند. فرماندهی سپاه زرین شهر تشکیل گروه ضربت برای مبارزه با مواد مخدر و توزیع کنندگان آن، یکی دیگر از فعالیتهای حسین پس از انقلاب بود. در پی صدور فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، حسین به این نهاد انقلابی پیوست و در تشکیل و سازماندهی سپاه زرین شهر نقش بسزایی داشت و خود آن را به عهده گرفت.
بعد از شرکت در عملیات فتحالمبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی در عملیات الی بیتالمقدس شرکت کرد و سرانجام در جاده اهواز – خرمشهر در تاریخ ۱۳۶۲/۲/۱۵ در سن ۲۵ سالگی بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.
همرزمان او که شاهد نبرد بی امانشان در جاده اهواز-خرمشهر بودند روایت کردند:
صدای حسین قجهای را از بیسیم شنیدم که میگفت:«خط را شکستیم ولی حالا افتادیم توی حلقه، اینجا قورباغه (تانک) زیاد دارد از پشت سر و روبرو ما را میکوبند مفهومه؟ » حاج همت قضیه را با حاج احمد در میان گذاشت. بالاخره حاج احمد موفق شد با قرارگاه هماهنگ کند تا نیروهای تیپ نجف اشرف و تیپ عاشورا بتوانند از دو جناح ما عمل کنند. تا آن یگانها خودشان را برای عملیات حاضر کنند مقداری زمان لازم بود یعنی از شب اول تا شب دوم عملیات در این ۲۴ ساعت عملاً بارسنگین عملیات بردوش حاج احمد و بچههای تیپ ۲۷ خصوصاً گردان سلمان افتاد.
مشکلات، حاج احمد را احاطه کرده بود، زیرا نمیتوانست برای رزمندگان گردان سلمان درخواست آتش توپخانه کند. چون امکان داشت ناخواسته نیروهای گردان سلمان نیز زیر آتش خودی قرار گیرند. در عوض توپخانه دشمن انبوهی از آتش سنگین توپخانه خود را بر بسیجیان گردان سلمان بسته بود. سردار حسین قجهای و رزمندگان تحت امر او از ساعت ۱۱ و نیم تا حوالی ۲ و نیم بامداد در یک چنین وضعیت دشواری در حلقه گاز انبری محاصره دشمن دوام آورده بودند.
حاج همت مسئول اجرای عقبنشینی گردان سلمان شد
قرار شد جهت حل این مشکل، گردان تازه نفس دیگری را جهت شکستن خط دشمن، به غرب کارون اعزام کنند. منتها قرار شد تا به هر طریق نیروهای گردان سلمان فارسی عقب نشینی کنند. حاج احمد مسئولیت اجرای عقب نشینی گردان سلمان را به حاج همت واگذار کرد. از این سو رزمندگان با همان سلاحهای سبک خود همچنان مشغول دفع پاتکهای پی در پی ارابههای آهنین دشمن بودند. قرار نبود که بچهها جلوی دشمن ایستادگی خود را از دست بدهند. علاوه بر اسلحه سبک چند قبضه آرپی جی هفت، تمام سلاح نیروهای گردان جان بر کف سلمان بود. دشمن میدانست اگر این موضع مقاومت کند همه چیز به ضررش تمام خواهد شد از این رو تانکهای مدرن تی ۷۲ خود را به میدان کارزار وارد کرد.