به استقبال اربعین (۷)
🕊 #عشق_حسین 🌺
آیت الله شیخ صدوق رحمه الله با سند خود از #امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده -
بسیار #گریه کنندگان در عالم پنج نفر هستند ؛
#حضرت_آدم ابوالبشر ، حضرت یعقوب ، حضرت یوسف ، حضرت فاطمه #صدیقه_شهیده دختر رسول اعظم و حضرت امام علی بن الحسین #زین_العابدین علیهم صلوات الله کثیرا سرمدا 💐
و اما علی بن الحسین علیهما السلام بعد از واقعه کربلا و #عاشورا عمر شريف خود بر امام حسین علیه السلام گریه کردند 😔
وقتی غذا مقابلش میگذاشتند گریه می کرد ، روزی یکی از خادمانشان گفت: ای پسر پیامبر فدایت شوم 😔 می ترسم نابود شوی !
حضرت فرمودند : « اندوه خویش را به درگاه خدا می برم و از سوی خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید » 📚 خصال - جلد اول _ زندگانی امام سجاد _ منتهی الامال
💠حاج اسماعیل دولابی:
🔸هیچ عبادتی مانند #صلوات نیست. هیچ عبادتی را خداوند نفرموده من انجام می دهم پس شما هم انجام دهید در مورد نماز،روزه و هیچ عبادت دیگری چنین نفرمود. اما در مورد صلوات فرمود: خدا و ملائکه اش بر پیامبر صلوات میفرستند پس ای مومنان شما هم بر او صلوات بفرستید.
🔹انشاءالله وقتی #صلوات می فرستی ببینی که خدا دارد بر حبیبش #صلوات می فرستد و ببینی که بر تو هم که #صلوات می فرستی دارد #صلوات می فرستد...
«📚عرفان در کلام اولیای ربّانی،ص 67- 62»
🌸#شهیدخلبان_بابایی👈در آمریکا،روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» ، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم.او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل «باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟
گفتم: خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.»
کتاب زندگی به سبک شهدا،ناصر کاوه
راوی: اکبر صیاد بورانی
😰بعد از جنگ برای اطلاع پیدا کردن از محل دفن شهدا در کشور عراق در این کشور حضور یافتم و در هتل شرایتون بغداد با یک ژنرال عراقی ملاقات کردم و یه خاطره برام گفت... ژنرال عراقی میگفت که در منطقه میسان(فکه) پنج نفر از نیروهای ایرانی را که یقین داشتند از نیروهای اطلاعاتی هستند به اسارت گرفتند و با این حال برای اینکه بتوانند آنها را تخلیه اطلاعاتی کنند، تصمیم گرفته بودند که پس از ناکامی در کسب اطلاعات از این اسراء یکی از آنها را که از بقیه اندام کوچکتری داشته است را شکنجه کنند تا که شاید زودتر به هدف شان برسند. این ژنرال گفت که تصور ما بر این بود، چون این اسیر از مابقی اسراء جثه کوچکتری دارد، زودتر به حرف میآید به همین دلیل او را با دستهای بسته در مقابل آن چهار نفر خواباندیم و در حالی که اسلحه را به سمت او گرفته بودیم، یک میخ را در داخل چشم او فرو میکردیم و در میآوردیم، اما تنها چیزی که این اسیر میگفت این بود که میگفت یا حسین(ع)... یا حسین(ع)... یا حسین(ع)...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
راوی: محمد احمدیان