#وصیت_شهید | #ابراهیم_هادی
🔻 سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص کنید و اعمالتان را از هر شرک و ریا و حسادت و بغض پاک کنید تا هم خود استفاده ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن طور که خداوند و اسلام می خواهد انجام دهید....
#شهیدابراهیم_هادی🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌟 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 تقريباً مهمات ما تمام شده بود ،
ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد، بچه ها غصه نخوريد حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند.
بغض بچه ها ترکيد، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود، به پهنای صورت اشک می ريختند.
ابراهيم ادامه داد غصه نخوريد، اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! ....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌟 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 تقريباً مهمات ما تمام شده بود ،
ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد، بچه ها غصه نخوريد حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند.
بغض بچه ها ترکيد، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود، به پهنای صورت اشک می ريختند.
ابراهيم ادامه داد غصه نخوريد، اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! ....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
💌 #سیره_شهدا | #خاطرات_شهدا
🔻آب خیلی کم بود حتی تقسیم و جیره بندی آب برای بچهها کار سختی بود .
در این هنگام ابراهیم بین اسرای عراقی چند قمقمه تقسیم کرد به هر سه اسیر زخمی یک قمقمه و هر شش اسیر سالم یک قمقمه !
🔖 بعضی از بچهها به این کار ابراهیم اعتراض کردند اما ابراهیم با صلابت گفت ما شیعه مولا امیرالمومنین هستیم و باید مثل مولا عمل کنیم .
بعد بقیه قمقمه ها را بین بچهها تقسیم کرد دیگر هیچکس ناراحت و ناراضی نبود.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم۲
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه کسانیکه در هر لباس و هر مقامی دارند تیشه به ریشه نظام جمهوری اسللامی ایران می زند و مردم را آزار و اذیت می کنند، با اختلاس، گرانفروشی، کم فروشی، احتکار، پارتی بازی، رشوه دادن و رشوه گرفتن ، انحصار، دورویی ، نفاق و... پا روی خون شهدا می گذارند!؟
خاطره جان دادن مادر #شهیدابراهیم_هادی ، چگونه در غم و از دست دادن فرزندش بود😰
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردی که میخواست گمنام باشد!؟
#شهیدابراهیم_هادی
36.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردی که میخواست گمنام باشد!؟
#شهیدابراهیم_هادی
مردی که میخواست گمنام باشد!؟
#شهیدابراهیم_هادی
♥️ سلام: با کمال افتخار باستحضار دوستان میرساند،
🌹 #کتاب
#شهیدابراهیم_هادی
اثر جدیدی از
#ناصرکاوه
👈 جهت
#مطالعه و
#نشر_مجدد
در شبکه های اجتماعی ،
به حضورتان تقدیم می گردد.
#مرگ_برآمریکاوانگلیس_واسرائیل
با #نشر_مجدد این
#کتاب_صوتی در شبکه های اجتماعی، ضمن
#جهادتبیین با ما در ثواب این کار شریک باشید
لطفا بقیه را هم به خواندن این کتاب ترغیب کنید...
ارادتمند : #ناصرکاوه
6_144308705297752032.pdf
حجم:
50.02M
مردی که میخواست گمنام باشد!؟
#شهیدابراهیم_هادی
♥️ سلام: با کمال افتخار باستحضار دوستان میرساند،
🌹 #کتاب
#شهیدابراهیم_هادی
اثر جدیدی از
#ناصرکاوه
👈 جهت
#مطالعه و
#نشر_مجدد
در شبکه های اجتماعی ،
به حضورتان تقدیم می گردد.
#مرگ_برآمریکاوانگلیس_واسرائیل
با #نشر_مجدد این کتاب در شبکه های اجتماعی، ضمن
#جهادتبیین با ما در ثواب این کار شریک باشید
لطفا بقیه را هم به خواندن این کتاب ترغیب کنید...
ارادتمند : #ناصرکاوه
#شهیدابراهیم_هادی
ابراهیم هادی/ ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان ، شهید پهلوان
ابراهیم هادی معنای رفاقت
شهید ابراهیم هادی
یک ماه از مفقود شدن او می گذشت.
بچّه هایی که با او رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند.
هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود.
وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد.
بعد گفت: “بچّه ها دنیا بدون او برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم”.
یکی دیگه از بچّه ها گفت:
“ما نفهمیدیم او کی بود.
اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه”
یکی دیگه گفت:
“ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان”
پنج ماه از شهادت او گذشت.
هر چه مادر از ما پرسید: ” چرا مرخصی نمی آد؟”
با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: “الآن عملیاته، فعلاً نمیتونه بیاد تهران و… خلاصه هر روز چیزی می گفتیم.”
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس او نشسته و اشک می ریزه.
اومدم جلو و گفتم: “مادر چی شده؟”
گفت:
من بوی ابراهیم رو حس می کنم.
الآن توی این اتاقه، همینجا و… “وقتی گریه اش کمتر شد گفت:
“من مطمئن هستم که شهید شده”.
مادر ادامه داد: “ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه”
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس او ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه.
آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.
ابراهیم هادی/ ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان ، شهید پهلوان
ابراهیم هادی | پایگاه حفظ و نشر آثار استاد ناصر کاوه
https://naserkaveh.ir/2019/0۲۲ بهمن سالکرد شهید ابراهیم هادی را کرامی میداریم
ابراهیم هادی/ ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان ، شهید پهلوان
ابراهیم هادی معنای رفاقت
شهید ابراهیم هادی
یک ماه از مفقود شدن او می گذشت.
بچّه هایی که با او رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند.
هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود.
وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد.
بعد گفت: “بچّه ها دنیا بدون او برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم”.
یکی دیگه از بچّه ها گفت:
“ما نفهمیدیم او کی بود.
اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه”
یکی دیگه گفت:
“ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان”
پنج ماه از شهادت او گذشت.
هر چه مادر از ما پرسید: ” چرا مرخصی نمی آد؟”
با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: “الآن عملیاته، فعلاً نمیتونه بیاد تهران و… خلاصه هر روز چیزی می گفتیم.”
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس او نشسته و اشک می ریزه.
اومدم جلو و گفتم: “مادر چی شده؟”
گفت:
من بوی ابراهیم رو حس می کنم.
الآن توی این اتاقه، همینجا و… “وقتی گریه اش کمتر شد گفت:
“من مطمئن هستم که شهید شده”.
مادر ادامه داد: “ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه”
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس او ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه.
آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.
ابراهیم هادی/ ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان ، شهید پهلوان
ابراهیم هادی | پایگاه حفظ و نشر آثار مهندس ناصر کاوه
https://naserkaveh.ir/2019/04/18/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C/4/18/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C/