eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
793 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.7هزار ویدیو
474 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 مستند // «حسین، پسر غلامحسین» ؛ شرح زندگی شهید محمدحسین یوسف الهی ا🌷▫️🌷▫️🌷▫️🌷 🌴 بسیجی عارف و سالک الی الله شهید محمدحسین یوسف الهی جانشین اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان شهید عزیزی که شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود در کنار مزار مطهر این شهید عزیز به خاک سپرده شود... 🔹تولد ۲۶ اسفند ۱۳۳۹ کرمان 🌹شهادت ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ --- بر اثر مصدومیت شدید ناشی از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر ۸ -- اروندکنار 🔸سن موقع شهادت ۲۵ سال... ✍ بخش‌هایی از وصیت شهید محمد حسین یوسف الهی: 🔹خوشا به حال کسی که سبکبال و بدون وبال دنیای فانی را پشت سر گذاشته و به سوی آخرت می شتابد و چه با سعادتند آنان که از دنیا همان را گرفتند که به درد آخرتشان می خورد و بقیه را برای اهل دنیا واگذاردند. 🔸خوشا به حال کسی که چون بر سر دو راهی قرار گرفت با توکل و یاری خدا خیلی صریح و قاطع به باطل لا گوید و بدون شک به حق رو آورد... 🔹ای مردم بدانید که تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید مسلمان و مؤمن و پیروزید وگرنه هر کدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن می ریزید. همچنان که تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن...
✍ارتفاع شتر میل با همراهی شاهرخ و اکبر قیصر به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت اول... 🔹قرار بود با محمدحسین یوسف الهی و چند نفر دیگر از بچّه های اطّلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی غرب برویم ما تا آن زمان بیشتر در جنوب کار کرده بودیم و با مناطق کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم. 🔸در جنوب منطقه طوری بود که نیاز به بلدچی نبود و ما معمولاً باید سینه خیز به سمت دشمن می رفتیم و خیلی هم آهسته صحبت می کردیم امّا در کوهستان شرایط فرق می کرد در این مأموریت دو نفر از افراد بومی محل به نام های شاهرخ و اکبر قیصر به عنوان بلدچی ما را همراهی می کردند. 🔹آنها بزرگ شده آنجا و به تمام راه ها وارد و آشنا بودند خصلت های عجیبی هم داشتند برخوردشان بد بود و همه بچّه ها ناراحت بودند توی راه که می رفتیم خیلی بلند بلند صحبت می کردند و اصلاً اصول ایمنی را رعایت نمی کردند. 🔸و ما با توّجه به تجربه ای که داشتیم معتقد بودیم باید احتیاط کنیم. 🔹آهسته به محمد حسین گفتم نکند امشب این ها ما را لو بدهند و گیر دشمن ییفتیم محمد حسین گفت نه خیالت راحت باشد. 🔸گفتم از کجا این قدر مطمئنی گفت اخلاقشان را می دانم این ها اصلاً فرهنگشان این طوری نیست این کار را نمی کنند با این حال برای احتیاط چند نفر را به عنوان تأمین اطراف گروه می فرستم. 💢ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍نوری در چهره... 🔹ما قبل از عملیّات والفجر سه در شهرک پیروز اهواز مستقر بودیم این ساختمان متعلّق به کارخانه ذوب آهن بود که با شروع جنگ کار در آنجا تعطیل شده بود و این مکان محلّ اسکان رزمندگان بود. 🔸شهید جعفرزاده از واحد تخریب آمده بود و نیرو می خواست او خصوصیات کار در واحد تخریب و حساسیت موضوع را بیان کرد من آقامولایی شمس الدینی و یکی دو تا از بچّه ها تصمیم گرفتیم همراهش به واحد تخریب برویم اما بعد از او شهید شجره صحبت کرد و خصوصیات واحد اطّلاعات عملیّات را گفت پشیمان شدیم و به واحد اطّلاعات عملیّات رفتیم. 🔹به مدت دو هفته در اهواز آموزشهای شناسایی و کار با قطب نما را فرا گرفتیم شب هجدهم یا نوزدهم ماه رمضان بود که محمد حسين يوسف الهى آمد و تعداد هفت هشت نفر از ما را انتخاب کرد تا به شناسایی ببرد من از همان ابتدا که او را دیدم و صحبتهایش را شنیدم بسیار به او علاقه مند شدم او به گونه ای با ما رفتار کرد که انگار از پیش ما را می شناخته و آنچنان مهرش به دل من نشست که انگار مدتهاست با او دوست هستم او واقعا رفتاری تأثیر گذار داشت و امکان نداشت کسی با دیدنش مجذوبش نشود. 🔸من اصولا شخصیّتی بودم که از شوخی خوشم نمیآمد امّا وقتی محمد حسین با من شوخی می کرد نه تنها ناراحت نمی شدم بلکه لذّت هم می بردم چون شوخی های او از روی دوست داشتن و علاقه بود نه از باب تمسخر واقعا شهيد يوسف الهی نوری در چهره اش داشت که این نور فقط مختص خودش بود... کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۱۶۵_۱۶۴ راوی آقای محمد شرف علی پور...